
آغوشهای شکسته
بیماری ایدز به دلیل نگرشهایی که در مورد خاستگاه اولیه این بیماری همچنان (در ایران) وجود دارد، به تابویی بدل شده است که در مورد بخش بزرگی از جامعه در نسبت مستقیم با نوع روابط جنسی تعریف میشود به طوری که هر از چند گاهی فوبیای ابتلای به ایدز در میان عدهای از جوانان به دلیل داشتن روابط جنسی خارج از چارچوب قواعد خانواده، بوجود میآید که به شکل معناداری این فوبیا در میان افراد دیندار کمتر است.
پیوند خوردن انگارهئ رابطهای همجنسگرایانه (خصوصا در مورد گیها) با میزان ابتلای به ایدز، به گونهای است که در لایههای سنتی جامعه ایرانی، تصور مبتلا شدن به این بیماری توسط یکی از اعضای خانواده در پارهای موارد بیش از درد و رنج ناشی از خود بیماری، مصیبتهای ناشی از بیآبرویی را به دنبال دارد.
هر چند نرخ رشد این بیماری در بین معتادان تزریقی در رتبه اول راههای انتقال این بیماری در ایران قرار دارد اما همچنان آمار دقیقی از تعداد مبتلایان و همچنین دلایل ابتلا آنان وجود ندارد.
یکی از علل در دست نبودن آمار حقیقی از تعداد مبتلایان به ایدز در ایران، امتناع بسیاری از افراد از انجام آزمایش ایدز است. ریشه این امر بیش از آنکه از ناگواری شرایط فیزیولوژیک ابتلا به این بیماری باشد (هر چند که بخش قابل توجهی از آن را در بر میگیرد) اما بخش اعظم آن هراس از وضعیتی است که در صورت برچسب ابتلا به ایدز در جامعه با آن مواجه میشود.
به اعتقاد گافمن میتوان گفت فردی که از یک تفاوت پنهان رنج میبرد، در طول چرخهئ روزانه و هفتگی خود، با توجه به هویت اجتماعی، خودش را در سه نوع مکان مختلف در خواهد یافت: مکانهای ممنوعه یا خارج از محدودهای که افرادی از نوع وی مجاز به داخل شدن در آنها نیستند و افشای ورود، مساوی با اخراج آنهاست؛ برخی مکانهای رسمی که با فرد به شکل محتاطانه و دردناک برخورد میشود؛ نهایتا در مکانهای پشتی اشخاصی از نوع فرد، بدون حفاظ خاصی در آنجا مستقر شده و در مییابند که نه نیازی به پنهان کردن داغ ننگشان دارند، نه مجبورند آشکارا با تلاشهای مشترکانه سعی در حذف آن کنند.
در مورد مبتلایان به ایدز، فضاهای ممنوعه برای ورود آنها نه با قراردادهایی رسمی که با فشارهای اجتماعی در نگرشها به شکلی گسترده وجود دارد. مکانهای رسمی برای مواجهه محتاطانه با بیماران ایدز نیز به ندرت یافت میشود و در نهایت مکانهای پشتی بیماران مبتلا به ایدز تنها در حریمهای به شدت شخصی و فردی است.
حال بیایید وضعیتی را در نظر بگیریم که خود شما یکی از مبتلایان به ایدز هستید. در چنین شرایطی امکانمندی تداوم زندگی اجتماعی به شیوه سابق آنقدر دور از دسترس است که در صورت پنهان نکردن ابتلای خود به بیماری ایدز، حتی سادهترین وجوه زندگی اجتماعی نیز مختل میشود.
برای رهایی از این وضعیت باید به یک سوال پاسخ داد: آیا میتوان از هویت یابی معکوس مدنظر فوکو در ارتباط با مبتلایان به ایدز نیز سخن گفت؟
با نگاهی به شرایط زیست اجتماعی در ایران شاید بتوان به طور قاطع پاسخ منفی به این پرسش داد. علت آن در ساز و کارهای تعاملات اجتماعی و برداشتهای ذات گرایانه از نوع روابط و همچنین سیاستهای رسانهای حاکم نهفته است.
بنا به برخی تبلیغات رسانهای و خاستگاههای ایدئولوژیک حاکم، همجنسگرایی همچنان به عنوان ریشه اصلی ابتلا به بیماری ایدز در ایران محسوب میشود؛ انتقال از طریق اعتیاد تزریقی و یا خونِ آلوده، به وضعیتی تعبیر میشود که قربانی گناه اصلی است. رابطه با همجنس نیز طبق قوانین اسلامی (که مبنای قوانین قضایی در ایران است) با شدیدترین نوع مجازات روبرو میشود. با این نگاه، بیماری ایدز که بنا به همان نگرشی که از آن یاد کردیم ناشی از این نوع روابط تلقی میشود، به داغ ننگی میماند که نافرمانی از دستورات الهی آن را رقم زده است. از این روی ریشه دار بودن برخی باورهای مذهبی در جامعه امکان هویت یابی معکوس مبتلایان به ایدز را تا حد زیادی با مشکل روبرو میکند. از سوی دیگر سیاستهای رسانهای حاکم در ایران نیز تا به حال به گونهای بوده است که سعی بر حذف وجود افرادی به نام مبتلایان به ایدز داشته است. گویی که اصلا چنین مسئلهای در جامعه ایران وجود ندارد. در واقع رسانههای همگانی همانطور که اریک گافمن بیان میکند در شکل گیری تصویری که تعداد زیادی از مردم باید از فرد مورد نظر در ذهن داشته باشند، نقش مهمی دارند چرا که آنها تغییر شکل شخص از یک فرد خصوصی به یک چهره عمومی را ممکن میسازند.
شاید بهتر باشد تحلیل محتوایی از برنامههای تولیدی در رسانههای ایران داشته باشیم تا فقدان فرهنگ سازی برای مواجهه با مبتلایان به ایدز به عنوان عضوی از جامعه را دریابیم.
در واقع در جامعه ایران مبتلایان به ایدز با دو مشکل بزرگ روبرو هستند اول عدم پذیرش از سوی افراد جامعه و دوم آگاهی پایین مردم نسبت به ریشههای این بیماری و شرایط انتقال آن؛ که مشکل اول تا حدی زیادی معلول مورد دوم است و برای رفع آن باید از تمامی ظرفیتهای موجود بهره گرفت.
اصلیترین ظرفیت، رسانهها هستند که در ایران به دلیل فقدان رسانههای آزاد و همچنین حذف گروهی به نام مبتلایان به ایدز از رسانههای حاکم، این ظرفیت در بهترین حالت کارکردی ندارد؛ چرا که گاهی وضعیت بدتر از این نیز میشود؛ به طوری که در معدود سریالهای تولید شده در تلویزیون ایران که فردی مبتلا به ایدز نیز در روایت داستانی ظاهر میشود، ناگزیری حذف این فرد بازتولید میشود.
یکی دیگر از ظرفیتهایی که در جامعه میتواند برای حل دو مشکل عمده در ارتباط با مبتلایان به ایدز راه گشا باشد، سازمانهای غیردولتی (NGOها) هستند که در سالهای اخیر امکان فعالیت حداقلی این نهادها نیز توسط حکومت سلب شده است؛ به طوری که هر گونه فعالیت نهادیِ غیردولتی با نگاهی خصمانه، به فعالیتهای سیاسی براندازانه متهم میشود.
آنچه شرح داده شد، شرایط دشوار زیست اجتماعی برای مبتلایان به ایدز در ایران را تا اندازه ای نشان داد؛ فرهنگ غالب در جامعه، امکانات نامناسب برای پیشگیری، آگاهی بخشی و مراقبت همگی دست در دست هم داده است تا ایدز در ایران هر چه کمتر مورد توجه قرار گیرد؛ با این شرایط آیا میتوان انتظار آغوشی گشوده برای بیمار مبتلا به ایدز را داشت؟
ماهنامه شماره ۱۳