اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۵

خطوط گوناگون – شعری از رضا اکوانیان

زندگی

خودش را،

اشکال گوناگون خودش را،

به من تعارف می‌کند؛

به من که وُسعم نمی‌‌رسد

کمی بخندم

عشق برایم گران تمام می‌شود

و خطوط چهره‌ی سعادت را از خاطر برده‌ام.

 

از من می‌خواهند

خطوط را از یاد ببرم.

 

بسیارند؛ خطوطی که از برابرت می‌گذرند

بسیارند؛ خطوطی که از میان تو می‌گذرند

و بسیارند؛ خطوطی که من یکی از آن‌ها هستم.

 

در زندان، خطوط را دیدم

در حیاط زندان دیدمشان

در اتاق‌ها دیدمشان

بر دیوارها دیدمشان

و زمان را دیدم

که از انفرادی به هواخوری می‌رفت.

خطوط گوناگون

با چهره‌های شکسته

و با سرنوشت و داستان‌شان

برای من،

که شاعری رو به میان‌سالی هستم،

سرگرمی‌های دل‌پذیری هستند.

خطوط منقرض شده

و از یاد رفته را

بیش‌تر از آدم‌های از یاد رفته دوست دارم

خویشاوندی اساطیری‌شان با من

و تنهایی‌شان،

شکلی دوستانه به آن‌ها می‌دهد

و در دیدارشان،

لبخند به لب دارم.

 

بسیارند؛ خطوطی که با درد کشیده می‌شوند.

بسیارند؛ خطوطی که با خود روایتی غمگین دارند.

و بسیارند؛ خطوطی که همواره با من‌اند.

 

خطوطی که بر پیشانیِ مادرم انداخته‌ام،

دنبالم می‌کنند؛

گاهی در خیابان،

بر شانه‌ام می‌زنند

و از برگشتن

و از به‌جا آوردنشان می‌هراسم.

می‌شناسمشان

و تک‌تک‌شان را به خاطر دارم.

از میان تمامی خطوط

تنها، همین چند خطِ افتاده بر پیشانیِ آن زنِ غم‌زده است

که انگار، هرگز، از خاطرم نمی‌روند

مدیر
سپتامبر 25, 2016

خطوط گوناگون رضا اکوانیان شعر ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۶۴