
اوین – شعری از محمدرضا حاج رستمبگلو
اوین یک در به دیوار و دری رو به درک دارد
اوین رو به زمین صدها درِ دلخوش کُنَک دارد
اوین دیو و اوین دار و اوین دیوار در دیوار
چنان بُرجی که پا در چاه و گیسو در فلک دارد
اوین از تنگنای درّه میشلّاقد از بُغضی
که بین مرگ و هستی لحظههای دو به شک دارد
همیشه ماجرای ها بر علیه گرگ یا میش است
که چوپان دائمن دامی. . . ولو در نی لبک دارد
اوین را چار دیوار است و صدها در ولی بسته
که در با در فقط دیوارهای مشترک دارد
اوین را آرزوهایی که در خود کُشته خواهد کُشت
اگر دیوار دیوار است از جایی ترک دارد
