آخرین به روز رسانی چهارشنبه, ژانویه 20, 2021
عصب های خیره به اندوه
به تاریکی که راه می رود
می آید و از مسیر مردمکم می ریزد مردم را
در مسیر خون.
فقط یک زندگی نیست که می میرد ناگهانی
فقط یک مرگ اتفاقی نیست
چه قدر خونِ به خیابان رسیده
خیابانِ منتهی به من که بند آمده
چقدر گاهی
ناله ای خفیف چسبیده به اندام هرچیز
به اندام اتاق که شکل چیزی درون من است
که هنوز نامی برایش پیدا نکرده ام.
عصب های آویخته
به روزهایی که اخبار بدشان کشیده از تیغی کند بر صورتی چروکیده
روزهایی که زودتر از خودشان تمام می شوند
همین روزهاست که می آیند
می روند
فقط این که تو بیایی
از مسیر خون برگردی
در مسیر قلب
که پنهان کنم خود را
گم بشوم لابه لای جمعیت
از لنزی که دست از اندوهم برنمی دارد.
23 ژوئن 2014 ۹