آخرین به روز رسانی چهارشنبه, نوامبر 22, 2023
25 سپتامبر 2016 editor دستهبندی نشده ۰
کسی اسب را از کلمات پنهان دزدیده
درست در لحظهای
که پرستار نهچندان جوان
بیهوشیِ بیمار نخست خود را
لب نزده
در طبقات بیشمار بیمارستان
از یاد میبرد
هنوز شیهه در لابهلای برگهای تاریکی میپیچد
هنوز
روایت سم روی آسفالت خیابان تکرار میشود
هنوز ماه روی پیشانیام افتاده است
هنوز …
بیا کمی دستهایت را از زمستان بگیرم
بیا کمی تو را فریب بدهم
بیا از دروغی زیبا آکنده شویم
بیا …
اسب که نباشد دندان این کلمات سفید نیست
پرستار نهچندان جوان
دستهای کبود دارد
و آسانسوری که گیسو بالا میبرد استخوان میلیسد
کسی لابهلای برگهای تاریکی اسبسواری میکند
و میخواهد کمی دروغ شود
ناخنهایم کمی شبیه دندان سگ است
گوشههایت را
به پوستی درخشان طعنه میزند
به کمی دندان سگ فکر میکنم
و از میان تاریکی
پوست درخشانت را خط میکشم
هندسهی نامنظم اتفاق میشوی
و رگههای سرخ
در یشم چشمهایت دیدنی میشود
23 ژوئن 2014 ۹
11 ماهپیش