
عشق و رابطه در زندان؛ «مت بازی» اسم رمز سرکوب/رضوانه محمدی
وقتی بحث عشق در زندان مطرح میشود احتمالا همگی به رابطه عاشقانهی یک زن و یک مرد که از هم جدا افتاده فکر میکنند یا رابطهی عاشقانهی مادر و فرزندی و قاعدتا وقتی بحث از خانواده هم مطرح شود تنها یک خانواده غیرهمجنس را متصور خواهند شد.
اما حقیقت همواره میتواند چیز دیگری باشد. زنان هم در زندان میتوانند عاشق یکدیگر شوند، یا مردانی که در بند دل به یکدیگر میبندند.
مدتهاست ادبیات مورد استفاده درون زندان به واسطهی زندانیان سیاسی و عقیدتی به خارج از زندان هم کشیده شده، هر رابطه همجنسی در میان زنان زندانی «مت بازی» و در بین مردان با اصطلاحاتی چون «چاقال، فنچ و یا بچه» نامیده میشود.
این نامگذاریها تنها از یک ذهنیت دگرجنسگرامحور نشات میگیرد که رابطهی جنسی دو مرد باعث خدشه وارد شدن به «مردانگی» او خواهد شد و یا رابطه زنان با هم نیز چیزی جز «بازی» نخواهد بود. چرا که ذهن دگرجنسگرامحور برای فهم هر موضوعی همه چیز را در قالبی که به آن خو گرفته وارد میکند. پس در چشم او هر رابطهای یک تای «مردانه» و «زنانه» نیاز دارد و خارج شدن از این حدود مایهی «سرشکستگی» است.
عشق در زندان محدود به شنیدهها نیست، ممکن است همین حالا در زندانی اتفاق بیفتد. آنها میتوانند تا جایی موفق به پنهان کردن این رابطه شوند اما با عیان شدن آن قضاوتها، طردها و شکایتها به مسئولان زندان آغاز میشود. ممکن است افرادی که خود از نظام قضایی و قوانین مجازات اسلامی در ایران آسیب دیده و محکوم شدهاند در مقابل یک رابطه همجنسخواهانه دوباره به همان سیستم شکایت ببرند و یا حتی زندانبان کس دیگری شوند. خاطیان (زوج همجنس) مجازات میشوند و وجدان عمومی زندان آسوده از اجرای عدالت و جلوگیری از ترویج «فساد اخلاقی» آرام میگیرد. هموفوبیا آن چنان پیچیده و خاص نیست، میتواند با نام نهادن یک رابطهی عاشقانه با عنوان «متبازی» آغاز شود و یا میتواند به شکل اظهار تعجب و انزجار از عشق دو مرد دربیاید.
بهروز جاوید تهرانی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی سابق پیشتر در مصاحبهای از رابطه عاشقانهای که در زندان شاهد بوده، گفت: «در موردی نامههای عاشقانه یک زوج عاشق در بازرسی ماهانه به دست زندانبانها افتاده بود و به همین دلیل یکی از آنها به بند دیگری منتقل شد. معشوقی که در بند ما باقی ماند، برای این که یار خود را برگرداند، اعتصاب غذا کرد و به هر در دیگری زد ولی نشد. در انتها نیز در اعتراض به این فراق، در دستشویی انگشت کوچک خود را با چاقو قطع کرد ولی این کار هم باعث نشد به یار خود برسد».
در مواردی این برخوردها میتواند به احضار، توبیخ، تنبیه، پروندهسازی و یا تبعید «خاطیان» از نظم دگرجنسگرامحور و مردسالار ختم شود.
15 سال قبل در بند یک زندان اوین، برخی از فعالان سیاسی پس از مشاهدهی رابطه میان یک زوج همجنس زندانی سیاسی در واکنشی سریع اقدام به جمعآوری امضا خطاب به نگهبانی اندرزگاه جهت انتقال این دو زندانی کردند. با درخواست سایر زندانیان موافقت شد و «خاطیان» به بند زندانیان با جرایم عمومی منتقل شدند.
نادیده گرفته شدن عشق همجنس به همین جا ختم نمیشود، به این فکر میکنم که اگر شخصا در ایران مانده بودم و قرار بود ۵ سال از عمرم را در زندان را بگذرانم، آیا جرات آشکارسازی گرایشم را داشتم؟ آیا میتوانستم آشکارا در بند زنان از یار همجنس خودم (حتی یاری خارج از زندان) صحبت کنم؟ یا محکوم به آن میشدم که احساساتم را باید برای خودم و خلوتم نگاه دارم؟
برخورد زندانبان، قاضی و پاسیار زندان با من مشخص بود، من در نگاه آنها «منحرف جنسی» بودم که همواره باید از دوربینها تحت نظر گرفته میشدم، مبادا که ساحتی در زندان بر باد رود. اما همبندیهایم با من چه میکردند؟ میدانستم که شهروندان بهایی زندانی نمیتوانند از نمازخانهی زندان (یک فضای ۲ در ۳ متری) برای نیایش و عبادت استفاده کنند، وضعیت من چه بود؟ نجس بودم؟ باید از من رو میگرفتند و لمسم نمیکردند مبادا که گرگ خفته درونم بیدار شود؟ اینها میتوانست تنها تصورات من باشد اگر که نمیدانستم نگاه عموم به رابطهی میان دو همجنس چگونه است. حتی موضوع به اسلام و اعتقادات مذهبی نیز باز نمیگردد، بارها در زندگی شاهد آن بودهام که افرادی که خود تمامی «گناهان» با تعاریف اسلامی را انجام میدهند یعنی مواردی چون شرب خرم و رابطه خارج از ازدواج و … را دارند، اما رابطه با همجنس خط قرمزشان است، گناه نیست، اما انحراف از دستورات اخلاقی است! کدام اخلاق؟ اخلاقی که از کودکی صدا و سیما، خانوادهها و کتب درسی پدرسالار و دگرجنسگرامحور برای آنان تعریف کرده است، آن جایی خط اخلاقیات کشیده میشود که حقوقی از خودشان نقض شود و رابطه با همجنس هرگز در این خطوط قرمز جایی نداشت.
روابط افراد همجنس در زندان همیشه تحت عنوان رابطه موقت داخل زندان تحقیر میشود. توجیه این افراد آن است که فضای تک جنسیتی، نیازهای جنسی و کمبودها میتواند افراد را به این سمت سوق دهد، روابطی موقت که پایداری هم ندارند. فرضا که درست باشد! آخرین رابطهی شما با یک غیرهمجنس چقدر به درازا کشیده؟ یک شب؟ شش ماه؟ یک سال؟ شما با همهی کسانی که با آنان وارد رابطه میشوید ازدواج میکنید؟ فرضا که به دلیل فضای تک جنسیتی افراد بیشتری به این سمت سوق داده میشوند، آیا اگر میلی به همجنس هر چقدر اندک در فرد وجود نداشت چنین امری ممکن بود؟
عموما چنین استدلالی از آن جا مطرح میشود که گرایش جنسی استاندارد دگرجنسگرایی فرض شده است یا زمانی که میل جنسی یک دوقطبی در نظر گرفته شود. انسانها یا تماما دگرجنسگرا هستند و یا در مواردی (اندک) کاملا همجنسگرا. غافل از آن که اسپکتروم میل جنسی بسیار گستردهتر و همچنین متغیرتر است. گرایش جنسی میتواند در طول زندگی یک فرد ثابت نماند چرا که هر بار تعریف ما از خودمان دستخوش تغییر میشود. این تغییرات نه نشان از آن چه «هوسبازی» نامیده میشود است و نه طمع و نه کمبود.
انسانها آزاد هستند که در طول این طیف گسترده حرکت کنند. اگر گرایش جنسی دیگران برای شما آزاردهنده، ترسناک و گریه آور است باید تعاریف ذهنی خودتان را دستخوش تغییری انقلابی کنید. دنیای خارج از زندان ذهن شما متنوعتر از چیزی است که متصور هستید.
اقلیت های جنسی اقلیت های جنسیتی رضوانه محمدی زندان سرکوب مت بازی هموفوبیا