آخرین به روز رسانی یکشنبه, مارس 21, 2021
22 سپتامبر 2013 admin دستهبندی نشده ۰
با آغاز جنگ هشت ساله ی عراق علیه ایران، نویسندگان دولتی و برخی غیر دولتی ما کوشیدند، حوزه ای را در ادبیات بازگشایند که گرچه در بسیاری از کشورهای جهان دارای پیشنه و سنت بود، برای ادبیات داستانی ما نونهال و نحیف شمرده می شد. این شاخه ی نورسته و نحیف اما، گرفتار معضلات آسیب شناختی فراوانی نیز شد. از آن جا که جنگ هنوز برقرار بود، متولیان کوشیدند از ادبیات به مثابه ی ابزاری برای تهییج و برانگیختن مقاومت مردمی علیه دشمن استفاده برند. از این رو پدید آمدن ادبیاتی شعاری، دولتی و سفارشی در آن برهه ی خطیر زمانی، خواه ناخواه قابل فهم و حتی توجیه است. آسیب شناسی فرمی و محتوایی این شاخه از ادبیات، خود حدیث مفصلی است که اکنون مجال پرداختن به آن نیست و در این کوتاه، تنها به این اشاره بسنده می کنیم که: در چنین ادبیاتی به سبب هراس از بهره وری دشمن، درباره ی این پرده از نمایش جنگ، هیچ گفته نمی شود که جنگ چگونه دنیای کودکان را ویران می سازد و اگر نیز کودکان از بلایای جانی آن برهند، چگونه ذهن و روحشان ممکن است تا پایان زندگی زهرآلود بماند. هم چنین درباره ی رنج و مصائب زنان و کهنسالان و غیر نظامیان نیز، چیز چندانی در این نوع از ادبیات نمی یابیم؛ گویی جنگ حماسه ای است مقدس و خجسته که فقط روح آدمیان را شرف و تعالی می بخشد و لاجرم هر نغمه ای در بازگویی آسیب هایش، “ضد جنگ” و در نتیجه ضد این قداست و حماسه و ضد ملی و ضد مذهبی خواهد بود.
چنین بود که اصطلاح “ضد جنگ” بدل به برچسبی شد برای تخطئه و سرکوب هر ندای صلح طلبانه و هر نگاه انتقادی به پدیده ی جنگ؛ و گفتیم که هر چند در دوران جنگ چنین رویکردی قابل فهم بود، انتظار می رفت با پایان یافتن جنگ و رفع فضا و شرایط جنگی، دیگر بتوان به پرده های دیگری از جنگ نیز نگریست، یعنی به کودکی های بر باد رفته، به زنان معشوق گم کرده، به مادران و پدران فرزند از دست داده و غیره. اما سوگمندانه، در، هنوز بر همان پاشنه می چرخید و متولیان، هر روایت متفاوتی را با گرز گران “ضد جنگ” بودن اثر، می نواختند. بهترین آثار ادبیات جنگ ما از “زمین سوخته” ی “احمد محمود” گرفته تا “من قاتل پسرتان هستم”ِ “احمد دهقان”، از “ناگهان سیلاب”ِ “سحابی” تا “شب ملخ”ِ “مجابی” و از “محاق”ِ “کوشان” تا “عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک”ِ “آبکنار”، با خوردن این برچسب با بی مهری و گاه سرکوب روبه رو شدند؛ تو گویی جنگ خواهی و جنگ پرستی فضیلتی باشد و صلح خواهی رذیلت.
از این رو، به گمانم دیگر زمان آن رسیده است که پس از گذشت این سالیان نه چندان کوتاه از پایان جنگ، تعاریف خودمان را از این واژه ها مشخص گردانیم و خود را از شر برچسب های سیاسی و ایدئولوژیک برهانیم. می باید پرسید ادبیات جنگ چیست و ادبیات ضد جنگ کدام؟
ادبیات جنگ، به ادبیاتی اطلاق می شود که به شرح و توصیف پدیده ی جنگ و یا آثار غیرمستقیم آن بر جوامع و انسان ها -مانند اوضاع و احوال پشت جبهه، تأثیر جنگ بر محیط ها و افراد غیرنظامی، تبعات جنگ مانند قحطی، فقر، بیکاری و غیره- می پردازد. براساس چنین تعریفی، اثری ممکن است جزو ادبیات جنگ شمرده شود، بی آنکه در آن تصویر مستقیمی از جبهه و سرباز و توپ و تفنگ ارائه شود.
اما ادبیات ضدجنگ طبعیتاً ادبیاتی است که، بر وجوه منفی جنگ تأکید دارد و افزون بر صلح خواهی، نفرت از جنگ را ابراز می کند. با این حال، چنین تعاریفی چندان دقیق نیست، زیرا نه الزاماً آنچه ادبیات جنگ می نامیم جنگ طلبانه است و نه در بسیاری از موارد ادبیات جنگ نافی دفاع و مقاومت در برابر تهاجم و تجاوز به شمار می رود.
حقیقت آن است که ما خواه ناخواه، مواجهه با گونه ای خلط مبحث هستیم. ما دانسته یا ندانسته ادبیات ضد جنگ را نیز ذیل عنوان ادبیات جنگ می گنجانیم. به این ترتیب، چاره ای نیست جز اینکه هر اثری را که ارتباطی با مقوله ی جنگ دارد -حال خواه آن را مثبت بپندارند خواه منفی- جزو ادبیات جنگ بشماریم. اما سپس ناچاریم برای این عنوان گل و گشاد نیز، شاخه هایی قائل شویم و آثار متفاوت را طبقه بندی کنیم.
در این طبقه بندی می توانیم عناوین متفاوتی مانند: ادبیات ضدجنگ (معمولاً برای کشورهای متجاوز اما شکست خورده مانند آلمان در دو جنگ جهانی)، ادبیات مقاومت (برای کشورهای قربانی و اشغال شده مانند فرانسه در جنگ جهانی دوم)، ادبیات دفاع میهنی (برای کشورهای مورد تجاوز، اما سرانجام پیروزمند مانند شوروی)، ادبیات جبهه (که به توصیف خط مقدم نبرد میان دو نیروی متخاصم می پردازد)، ادبیات پشت جبهه (که به تأثیر جنگ در فضای غیرنظامی توجه دارد)، ادبیات اسارت (که توصیف گر تجربیات زندانیان جنگی است)، ادبیات گریز (که حکایت گر فراریان جنگی است)، ادبیات تبعید (که بخشی از آن متعلق است به آوارگان ناشی از بروز جنگ) و ادبیات جنگ های داخلی (که عمدتاً به جای دشمن خارجی، گروه هایی در داخل یک کشور با هم در تخاصم اند) را برشمریم.
این فهرست می تواند با عناوین دیگر نیز ادامه یابد اما به هر حال، حقیقت این است که همه ی این فهرست عملاً ذیل ادبیات جنگ شناخته می شوند.
اما نکته ی دیگر وجود دو عنوانی است که ما در ایران غالباً برای نامیدن ادبیات جنگ، خود به کار می بریم: ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری. حقیقت آن است که از میان این دو من به شخصه عنوان ادبیات پایداری را بیش تر می پسندم. از جمله دلایل این ترجیح این است که واژه ی پایداری یا دفاع، خواه ناخواه بار مثبتی نیز به همراه دارد. دیگر اینکه هنگامی که ما عنوان “ادبیات دفاع مقدس” را به کار می بریم، ولو منظورمان از مقدس به دفاع بازگردد، ادبیات آن را نیز از هر داوری و نقد و بررسی معاف و ممنوع کرده ایم. آیا به راستی ما مجاز نیستیم اثری کم مایه از لحاظ ادبی را که در ستایش دفاع ما علیه تجاوز دشمن بوده است، نقد کنیم؟ و اگر مجازیم، چه اصرار داریم این ادبیات را مقدس بنامیم؟ نکته ی دیگر این است که آیا قداست تنها در انحصار ماست؟ آیا پارتیزان یوگسلاو یا قربانیان کوره های آدم سوزی نازی ها، نمی توانند همان اندازه محق و شریف باشند که کشته های ما؟ آیا این مقدس انگاری ما به گونه ای تعصب و جزمیت و تعطیلی نقد و بررسی نخواهد انجامید؟ سرانجام اینکه اصرار ما بر چنین عنوانی ممکن است در برخی از موارد بهانه ای شود تا برخی به نام دفاع و پایداری، جنگ و فجایع آن را بستایند یا هر نگاه صلح طلبانه و منتقد خشونت و خونریزی را نامقدس و نامشروع بپندارند.
به گمانم به رغم استثناها و نادقیق بودن این کلام، بپذیریم هر دفاعی پسندیده و هر جنگ خواهی، مذموم است و اگر پای هر گونه داوری ارزشی در کار است، مراقب باشیم نه روایت گران پایداری را جنگ طلب بنامیم و نه نکوهش کنندگان خشونت و خونریزی را مخالف دفاع و پایداری در راه آزادی جلوه دهیم.
23 ژوئن 2014 ۹