سابیر هاکا

دلهرهی مدام گریختن/ شعری از سابیر هاکا
این چهرهی وطن است در برابر من!؟ معلق در هوا هوسی آویزان در کشاکش دراز و پر خون شک و ایمان میراث نفرتانگیز چشم در برابر چشم چشم در برابر ویرانی چشم در برابر بیشمار چهرهی غمانگیز در پافشاری بر مجاهدتی بیهوده این است تکیه گاه ما؟ شخم نزن پدر این خاک پر از خون […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
امشب هرچه باران ببارد برای من است – شعری از سابیر هاکا
چه وحشتی ست در انجماد لحظه هایی که خیره می ماند انسانی در انسانی دیگر انگار چشم ها بیاد می آورند یکدیگر را من خدا را خواب دیدم مَردُم لحظه ای که قلبم زیر آسمانِ بلند تنها بود اگر دستم را می گرفت همه چیز تمام بود اما چنان که آدمی بار دیگر از جایگاه […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
همچون نوزادی در گورواره – شعری از سابیر هاکا
زمین میچرخد تا مردگاناش را هضم کند و گورها به رویمان خمیازه میکشند وحشت من چیزی فراتر از مردن است اینکه خاک همه را به یک شیوه در بر میگیرد و ناپاکی هیچ انسانی خاک را آلوده نمیکند ▀ زیر پایم زمین دهان باز میکند زیر پایم گورستانیست از استخوانها استخوانهایی که روزی یکدیگر را […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر