آخرین به روز رسانی چهارشنبه, نوامبر 22, 2023
24 سپتامبر 2013 admin دستهبندی نشده ۰
سهیلا جلودا رزاده، نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی، در همین زمینه به ایلنا می گوید: از دست رفتن ارزش پول ملی باعث شده تا قدرت خرید کارگران و سایر اقشار مردم به صورت بی سابق های کاهش پیدا کند. کارگران و اقشار مزدبگیر در شرایطی به سر م یبرند که گویی هر روز دزدی به خانه شان م یزند و آرام آرام دارای یهایشان را می برد. موریان های که به پای اقتصاد کشور ما افتاده بود اینک پای ههای اقتصاد خانواد ههای ما را می بلعد. وی ادامه می دهد: کاهش ارزش پول ملی چیزی نیست که یک روزه اتفاق افتاده باشد بلکه از سا لها پیش قابل پیش بینی بود و امروز تنها تجلی آن را می بینیم. آنچه که امروز به عنوان بالا رفتن روزانه قیمت دلار مطرح می شود صحیح نیست بلکه ارزش پول ملی در حال سقوط است.
غروب یک روز زمستانی، تهران، بزرگراه چمران؛ خانوادهای با تمام وسایل زندگی در حاشیه بزرگراه نشستهاند. از دور حتی تصور اینکه بیسرپناه باشند، باورپذیر نیست. اما این یک روایت واقعی است. درست در همین تهران و در همین هوای سرد زمستانی خانوادهای از رباط کریم اثاث خانه شان را بر دوش گرفتند و آمدند کنار اتوبان چمران خانهای بدون سقف را اختیار کردند. زن و مردی جوان با دو کودک ۲ ساله و ۷ ساله کنار اثاثیه خانهشان (که حالا بهتر است بگوییم کنار اثاثیه بیخانمانیشان) نشستهاند. پسرک که هفت سال دارد هنوز داشت میپرسید: پس مدرسهام چه میشود؟
مرد که صورتش سرخ شده بود جلو آمد و گفت: از رباط کریم آمدیم. آنجا چند روز در خیابان بودیم و هیچکس سراغی از ما و دردمان نگرفت. زن برگهای را نشان داد که حکم تخلیه بود. صاحبخانه عذرشان را خواسته بود. مرد ادامه داد: چند سال است به دنبال وام هستم. حالا پس از بارها درخواست از رئیسجمهور با وام ما موافقت شد اما به جای ۱۵ میلیون فقط ۵ میلیون را قبول کردند، اما آنقدر شرایط دریافت وام را سخت کردند که موفق به دریافت آن نشدیم. وقتی از او پرسیدم چرا برای مسکن مهر اقدام نکردید، گفت حداقل ۷ تا ۱۱ میلیون باید برای ثبتنام پرداخت میکردیم، نداشتیم. ما الان پول پیشپرداخت برای رهن و اجاره منزل نداریم و مجبوریم کنار خیابان بمانیم. از شغلش پرسیدم، گفت: کارگر است و کارهای ساختمانی میکند که مدتی است کار پیدا نمیشود و بیکار مانده است. زن گفت: آمدیم تهران تا به مسئولان نزدیک باشیم و ما را ببینند؛ هر چند آدمهایی با مشکلات ما زیاد است و فقط ما نیستیم. مرد هم با درماندگی ادامه داد: اول رفتیم نزدیک دفتر ریاست جمهوری اما اجازه ندادند آنجا بمانیم، گفتند بازداشتتان میکنیم. وقتی از آنها جدا میشدم، زن گفت: آیا امیدی هست؟ و بعد به نگاههای معصوم دو کودک نگاه کردم که آرام و ساکت فقط نگاه میکردند به زندگی جدیدشان در خیابان با چاشنی سرما و صدای اتوبان…
23 ژوئن 2014 ۹
12 ماهپیش