آخرین به روز رسانی یکشنبه, مارس 21, 2021
09 سپتامبر 2013 admin دستهبندی نشده ۰
طی سالهای گذشته موارد انگشت شمار، اما فاجعه باری از حملهی یک فرد دارای سلاح گرم به گروهی از افراد بیدفاع و غیرنظامی، روزها در صدر خبرها قرار گرفته و موجب در گرفتن گفتوگوهای بسیاری در زمینههای مربوط به پیشگیری از تکرار این فجایع شدهاند. تنها در سال ۲۰۱۲ و در ایالات متحده ۴۳ نفر در جریان چنین کشتارهایی با شلیک گلوله از پای درآمدهاند. طبق آمار جمع آوری شده از گزارشات پلیس فدرال آمریکا طی ۳۰ سال گذشته ۶۲ مورد کشتار جمعی در این کشور اتفاق افتاده که ۳۰ مورد از آنها در مدارس بوده است. آماری تکان دهنده و سرشار از پرسشهای جرم شناسانهای از قبیل: چگونگی رغبت فرد به کشتار کودکان؟ بازدارندگی یا عدم بازدارندگی وجود آزادانهی سلاح در دست مردم؟ نقش دولت در پیش گیری از این دست پیشامدها؟ و…. حال به شرح و بسط چند پرسشی اساسی میپردازیم و کمی هم از آمار یاری میگیریم.
با منع فروش سلاح به همگان در حق چه کسانی اجحاف میشود؟ مجرمانی که در پی شرایط راحتتر برای بزهکاریاند یا قربانیانی که نیاز به دفاع از خود دارند؟ اکثر مدافعان آزادی سلاح بر «حق دفاع مشروع» اصرار میورزند و از بهترین نمونههای آنها میتوان به نقل قولی از چزار باکاریا اشاره کرد: «قوانینی که حمل سلاح را ممنوع میکنند…، آن کسانی را خلع سلاح میکنند که نه تمایل و نه تصمیمی برای ارتکاب جرم دارند…. این چنین قوانینی، چیزها را برای قربانیان بدتر و برای مهاجمان بهتر میکنند؛ آنها در خدمت تشویق و نه بازدارندگی از انجام قتل قرار میگیرند، برای مردی غیر مسلح –اگرچه با اعتماد به نفس تر- که ممکن است مورد تهاجم یک مرد مسلح قرار بگیرد.»
اما ما میدانیم که خشونت محصول ترس است. ترس از دست دادن چیزی؛ خواه مال، جان، آبرو، قدرت و…. پس کسی که دچار ترس شود به راحتی میتواند خشونت بورزد. چندی پیش در اخبار شنیدیم که یک مغازه دار آمریکایی به نوجوانی سیاه پوست مشکوک میشود و در جهت حفظ امنیت محله و جلوگیری از یک سرقت دیگر در آنجا، به دلیل نرسیدن پلیس بر سر صحنه، خود، تریون مارتین ۱۷ ساله را مورد بازجویی قرار میدهد و چون این کار را با خشونت کلامی و به صورت غیرقانونی انجام میدهد، پسر به صورت مشروع از خود دفاع میکند و در نهایت، مرد کاسب در پی دفاع از خود و کیانش در برابر سارق فرضی با استفاده از سلاح گرم، نوجوان را از پای در میآورد.
جدا از مسالهی ترس، قرار گرفتن در مصدر قدرت برای انسان خطرناک است. بشر با قرار گرفتن در قدرت بیشتر، دچار اختلالات شدیدتر روانی میگردد. مثال بارز آن قدرت سیاسی و در بالاترین حد قدرت، دیکتاتوری و رابطهی آن با بیماری رهبران سیاسی است. اکثر رهبران کشورهای دموکراتیک دچار افسردگی یا استرسهای شدید میشوند و در موارد حاد مانند وینستون چرچیل کار به بروز پارانویا میانجامد. در دستگاههای دیکتاتوری هم بروز شیزوفرنی در هیتلر و قذافی چیزی دور از انتظار نبوده است. ما میدانیم که یک اسلحهی کمری با یک اسپری فلفل هم تراز نیست. با سلاح گرم میتوان افراد را از فاصلهی دور و با تعداد زیاد هدف قرار داد؛ این یعنی قدرت بیشتر نسبت به افراد فاقد سلاح. پس در عمل داشتن سلاح به منزلهی داشتن قدرت بیشتر و داشتن قدرت بیشتر به منزلهی بروز انواع توهمات و فشارهای روحی مضاعف برای ماست.
آیا با این استدلالات، میتوان نقش سلاح را در امن نگاه داشتن حریم زندگی از شر متجاوزان نفی نمود؟ خیر! قطعا در برابر یک گلولهی ۹ میلیمتری نمیتوان با ضربات دست به پیروزی رسید؛ اما آنچه که آمار به ما نشان میدهد چیزی کمتر از نفی هم نیست. بر طبق آماری در نشریهی «ژورنال سلامت عمومی آمریکا» افرادی که با خود سلاح حمل میکنند چهار و نیم برابر افراد غیر مسلح هدف گلوله قرار میگیرند. یا بر اساس تحقیقی که توسط آرتور کلرمن صورت گرفته، نگهداری اسلحه در خانه موجب افزایش درصد ریسک خودکشی در بین افراد خانه میگردد.
پس ما با قرار دادن سلاح در دست مردم به دو گروه عملا خدمت میکنیم تا در برابر گروه همچنان بیدفاع دیگر، برتر بمانند. گروهی که خلاف کاران هدفمند هستند و برای امرار معاش به دزدی، قتل و سایر جرایم روی میآورند عملا با این چنین قوانینی راحتتر به سلاح دست مییابند. دستهای که از بیماریها و عقدههای روانی رنج میبرند و در جنونی آنی و یا بحرانی عاطفی، اقتصادی و… قرار میگیرند، به راحتی و به دور از پیش بینی با قدرتی بیشتر که حاصل از در دست داشتن سلاح است روبرو شده و دچار تهییج بیشتر میگردند که در نهایت به کشتارهایی از قبیل کانکتیکات آمریکا یا واقعهی دانشگاه ویرجینیا در سال ۲۰۰۷ منجر میشوند. اما عدهای که در این میان به هدف دفاع از خود به اسلحه پناه بردهاند و از لحاظ روانی در سلامت نسبی به سر میبرند در بسیاری موارد قربانی قدرت بیشتر مهاجمان و توانایی کم خودشان در استفاده از سلاح و شلیک به فرد مهاجم میگردند.
بر اساس آمار طی سی سال گذشته، در کشتارهای بزرگ و رسانهای شدهی آمریکا، تعداد کسانی که سلاحشان را به صورت قانونی تهیه کردهاند چیزی در حدود ۵ برابر آن هاییست که آن را به صورت غیر قانونی خریداری کردهاند. همچنین در این میان تعداد سلاحهای نیمه خودکار استفاده شده، تقریبا برابر با تمامی انواع دیگر سلاح گرم بوده است. سلاحهایی که به طور مشخص برای دفاع ساخته نشده و بیشتر برای جنگهای خیابانی و نامنظم مناسبند. جالب است بدانیم که در گزارشی که در سال ۲۰۰۳ توسط سازمان بهداشت جهانی منتشر شد میزان قتلهایی که با سلاح گرم رخ دادهاند در آمریکا نسبت به کشورهای مشابه از نظر درآمد سالیانه، حدود ۲۰ برابر بوده است که این آمار علی رغم کاهشی ۲۰ درصدی در سالهای اخیر، همچنان اختلاف سطح جنایات مسلحانه در آمریکا را در برابر سایر کشورهایی که برای فروش سلاح قوانین سختگیرانه تری میگذارند، نشان میدهد.
حال میماند یک سوال، آن هم اینکه پس چه چیزی از افراد بیدفاع در برابر جانیان دفاع کند؟ از دید نویسنده پاسخی ساده برای این پرسش وجود دارد، آن هم اینکه مالیاتی که از مردم برای تجهیز نیروهای پلیس و ارتش گرفته میشود و همچنین هزینههایی که برای تحقیقات در زمینههای مختلف علمی انجام میشود، به اندازهای است که اگر دولتها بخواهند میتوانند علاوه بر تامین امنیت عمومی، ریشههای انسانشناسانه و روانشناختی جرم را از بین ببرند. اما ارادهی دولتها و شرکتهای عظیم تولید سلاح به نظر اهداف دیگری را بر میسازند. البته نباید از اختلالات روانی احتمالی خود دولت مردان و زنان هم چشم پوشی کرد.
23 ژوئن 2014 ۹