اخرین به روز رسانی:

دسامبر ۱۶, ۲۰۲۵

در پاس‌داشت زبان‌های‌ ما/ ستار خالقی

زبان اول یا زبان مادری به اولین زبانی گفته می شود که کودک تکلم به آن را یاد م یگیرد.زبان اول) بعلاوه زبان بومی(، زبان اصلی، زبان مبدا، زبان مادری یا مجموعه اصطلاحات بومی( زبان شخصی است که از زمان تولدآن را آموخته و به بهترین وجه صحبت می کند و اغلب معنایی برای همسانی جامعه شناسی زبان است. در بعضی از کشورها، اصطلاحات زبان بومی یا زبان مادری بیشتر به زبان قومی یک فرد اشاره می کند تا زبان اول او. در مقابل، زبان دوم زبانی است که هر فردی متفاوت با زبان اولش صحبت می کند. از نظر عصب شناسی زبان اول در مقایسه با زبان هایی که فرد بعداً در بزرگسالی می آموزد)زبان دوم( جایگاهی متفاوت را در قشر مغز اشغال می کند.

1برای بررسی چگونگی مواجهه با زبان مادری در ایران پیش از هر چیز باید به شناختی از زبان مادری دست یافت. زبان مادری معمولا زبان یا زبان‌هایی است که فرد در سنین کودکی آموخته و در به کار بردن آن‌ها مهارت یکسان و کامل دارد. منظور از مهارت کامل توانایی درک و استفاده از این زبان یا زبان‌ها به اندازه کسی است که هر کدام از این زبان‌ها تنها زبانی است که می‌داند و آن را از سنین کودکی به طور کامل آموخته است.

بنابراین زبان یا زبان‌های اول هر فرد الزاما زبان واحدی نیست که پدر و مادر فرد به آن صحبت می‌کنند. تحقیقات زیست‌شناختی هم نشان داده که آسیب‌های مغزی ممکن است بسته به محل ورود آسیب٬ تنها زبان اول یا تنها زبان دوم را مختل کنند اما اگر فردی در سال‌های ابتدایی کودکی چند زبان را آموخته باشد همه این زبان‌ها در محل مغزی زبان اول قرار می‌گیرند و نوع آسیب‌پذیری آن‌ها واحد است. در نتیجه فروکاستن زبان اول به زبان قومی یا زبان رسمی کشور اساسا غیرعلمی و بی‌راه است.

زبان اول در فهم فرد از جهان پیرامون تاثیر قاطع دارد و در عین حال به هر زبانی به عنوان یک میراث فرهنگی گران‌بها نگریسته می‌شود. از مواردی که زبان یا زبان‌های اول را بسیار پراهمیت می‌کند ارتباط آن با نقطه بحرانی اولین ورود فرد به جامعه یعنی مدرسه است. مجموعه‌ای از احساسات گوناگون اولین ورود کودک به جامعه را رقم می‌زنند و همانندی زبان اول با زبان محیط آموزشی می‌تواند تا حد زیادی در مثبت شدن این تجربه و تاثیر مثبت آن در شکل‌گیری شخصیت فرد موثر باشد.

در ایران زبان رسمی فارسی است و زبان‌های دیگر به طور رسمی تعلیم داده نمی‌شوند٬ اما تقریبا همه کودکان در همه جای ایران هنگام رفتن به مدرسه از توانایی‌های بالنسبه کافی در استفاده از زبان فارسی برخوردارند و این امر آسیب‌های دوگانگی زبانی را تا حد زیادی کاهش می‌دهد. زبان فارسی به واسطه رسانه‌ها و همان حضور اندک کودک در جامعه نیز به او آموزش داده می‌شود و تقریبا زبان فارسی را می‌توان در کنار زبانی که در خانه صحبت می‌شود زبان اول هر فرد در ایران در سال‌های اخیر دانست.

اما فارغ از این‌که زبان اول چیست و چه تاثیراتی بر فرد و جامعه می‌گذرد واقعیت آن است که زبان‌های غیرفارسی در ایران به آرامی تحلیل می‌روند. مهم‌ترین دلایل آن را می‌توان چنین برشمرد:

–          عدم کتابت به زبان‌های غیرفارسی

–          تمایل خانواده به محاوره به زبان فارسی به دلیل اهمیت آن در جامعه و استفاده محدود از زبان‌های غیرفارسی که بسته به موقعیت جغرافیایی کم و زیاد می‌شود.

–          عدم آموزش آکادمیک زبان‌های غیرفارسی و نبودن یک دستور زبان رسمی که به تضعیف زبان‌های غیرفارسی به مرور زمان می‌انجامد.

2هر چند تقریبا نمی‌توان نشانه‌ای از ممنوعیت تکلم به زبان غیرفارسی در سطح جامعه ایران همانند کشورهای همسایه پیدا کرد اما به هر دلیلی این زبان‌ها رو به افول گذاشته‌اند و این را می‌توان به عنوان یک آسیب فرهنگی جدی – فارغ از تاثیرات آن بر افراد – بررسی کرد.

خراسان شمالی نمونه‌ای از مناطقی است که طی چند دهه گذشته زبان‌های بومی خود را به مرور از دست داده است٬ ترکی خراسانی به طور کامل به سمت فارسی شدن پیش می‌رود و عموم جوانان ترک این منطقه تنها توانایی فهم این زبان را دارند٬ عدم توانایی تکلم به این زبان باعث از بین رفتن آن در نسل بعد خواهد شد٬ همین اتفاق برای کردی کرمانجی در خراسان نیز با سرعت کم‌تر در حال رخ دادن است. نبودن کشورهای همسایه در شرق ایران که به ترکی خراسانی یا کردی کرمانجی صحبت کنند در این فرسایش زبانی مزید بر علت شده‌ است.

هیچ دولتی توان و ظرفیت نگه داری از فرهنگ یک کشور را مگر به قیمت آسیب های گسترده و بخش نامه ای کردن امور سیال ندارد ٬ ایرا نیها باید در قالب نهادهای مدنی خود پاس دار فرهنگ خود باشند و به آموزش و پاسداری از زبان های رایج در کشور بپردازند.

این واقعیت تنها به زبان‌های غیرفارسی محدود نمی‌شود و دامن گویش‌های مختلف فارسی را نیز گرفته است٬ گویش گیلکی و مازنی نیز رو به افول می‌رود و احتمالا طی چند نسل اثری از آن نخواهد ماند.

همه این‌ها زنگ خطری برای غنای فرهنگی رو به افول ایران است. به باور نگارنده این بیش از آن‌که وظیفه دولت باشد که از فرهنگ محافظت کند وظیفه جامعه مدنی ایران است که میراث فرهنگی خود را پاس دارد. هر چند جامعه مدنی زیر ضربات رژیم ایران به غایت تحلیل رفته است اما این شرایط همیشگی نیست و به محض تغییر شرایط حفاظت از فرهنگ ایران زمین باید در دستور کار قرار گیرد. دولت نه تاجر٬ نه کارخانه‌دار٬ نه بانک‌دار و نه معلم خوبی است٬ به همین ترتیب هیچ دولتی توان و ظرفیت نگه‌داری از فرهنگ یک کشور را مگر به قیمت آسیب‌های گسترده و بخش‌نامه‌ای کردن امور سیال ندارد٬ ایرانی‌ها باید در قالب نهادهای مدنی خود پاس‌دار فرهنگ خود باشند و به آموزش و پاسداری از زبان‌های رایج در کشور بپردازند. احتمالا این امر بهتر از هر جای دیگری در مدارس ویژه و به همت اساتید زبان که در کنار زبان فارسی زبان‌های دیگر را نیز می‌آموزند تحقق خواهد یافت. از سوی دیگر رسانه‌های غیرفارسی می‌توانند در ایران آزاد در زنده نگه‌داشتن فرهنگ‌های غنی ایرانی به کمک اساتید زبان بیایند.

ستار خالقی
اکتبر 9, 2013

ماهنامه شماره ۲۱