کافه داونتیسم، ضربدری قرمز بر تمام باورهای غلط/ فاطمه محمدی
بیست و یکم مارس روز جهانی سندرم یا نشانگان داون و دوم آوریل روز جهانی اوتیسم است. اوتیسم یک اختلال رشدی و سندرم داون یک اختلال ژنتیکی است. یکی از مشخصه های این دو، درجات متفاوتی از معلولیت یا ناتوانی ذهنی است. درجاتی از معلولیت و ناتوانی های ذهنی، به معنی درماندگی و ناکارآمدی محض نیست. با آموزش و درمان های لازم می توان این معلولیت ها را به حداقل رساند و فرصت معرفی و بروز توانمندی های مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم را فراهم کرد. بسیاری از آن ها توانایی هایی دارند که دیده نشده و به منصه ظهور نرسیده است.
این افراد عموماً در خانه هستند و وارد جامعه نمی شوند. مدارس عادی و دانشگاه ها غالباً از پذیرش این افراد ممانعت می کنند. بعضاً برخی از مردم با رفتارهای نامناسب سبب رنجش خاطر آن ها و خانواده هایشان می شوند و گاه واژه هایی نامناسب مانند “منگُل” در مورد آن ها استفاده می شود. برخی از این اشخاص از دریافت خدمات و حمایت های لازم که بر عهده سازمان هایی مانند بهزیستی است، محروم اند. از فرصت های شغلی برابر برخوردار نیستند و در انجام امور و تفویض مسئولیت ها به آن ها اعتماد نمی شود. این تنها گوشه ای از مشکلات عدیده مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم در جوامعی است که در این رابطه فرهنگ سازی به طور صحیح و به میزان کافی صورت نگرفته است.
در بحر بی توجهی ها و نادیده انگاشتن مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم، خانم آیلین آگاهی “کافه داونتیسم” را اردی بهشت ۱۳۹۷ در ونک تهران تاسیس کرد اما در حال حاضر این کافه در دریاچه خلیج فارس جنب بام لند تهران به فعالیتش ادامه می دهد. داونتیسم، برند و نامی ابداعی و تلفیقی است از سندرم داون و اوتیسم. در کافه داونتیسم ۵۰ نفر از زنان و مردان مبتلا به سندرم داون و اوتیسم در سنین مختلف به طور مستقیم و غیرمستقیم مشغول به کار هستند و این از خاص ترین ویژگی های این کافه به شمار می آید.
خط صلح به کارکنان این کافه کمی نزدیک شده و ویژگی های منحصر به فرد آن ها را جویا شده است.
مهدی خاکیان، ۳۱ ساله است و اهل یزد است. دوره راهنمایی را در یک مدرسه استثنایی گذرانده و به علت نبود دبیرستان استثنایی، از ادامه تحصیل باز مانده است. او می گوید اگر می توانست به دانشگاه راه پیدا کند، رشته معماری را انتخاب می کرد.
به هنر علاقه خاصی دارد. عاشق موسیقی است و با گوش کردن به موسیقی در هر صبح انرژی مثبت می گیرد. می گوید در نقاشی و عکاسی نیز حرفه ای است. گلیم بافی، معرق کاری و حصیربافی از دیگر هنرهای مهدی به شمار می آید.
در سازمان بهزیستی از بابت ابتلا به سندرم داون پرونده و کارت مخصوص دارد اما آن ها به بهانه این که “به مهدی نمی آید که مبتلا به سندرم داون باشد”، از ارائه هرگونه خدمات و مستمری به او خودداری می کنند. او دوره های گفتار درمانی و کار درمانی را در ده سالگی گذرانده است.
عباس محمودی، ۳۰ ساله، از دیگر کارکنان این کافه است. او نیز به مانند مهدی مبتلا به سندرم داون است و دوره راهنمایی را در یک مدرسه استثنایی گذرانده است. عباس می گوید که به همراه خانواده اش برای ثبت نام به یک مدرسه عادی مراجعه کرده اما آن ها از پذیرش او ممانعت کرده اند و او بالاجبار در یک مدرسه استثنایی مشغول به تحصیل شد. آرزو داشت در رشته کارگردانی در دانشگاه ادامه تحصیل بدهد. در حال حاضر در کلاس های موسیقی شرکت می کند و به طور حرفه ای قالی بافی می کند.
ایمان خضرایی مقدم مبتلا به سندرم داون است. او 40 سال دارد. به عقیده همکارانش فوق العاده مستعد است؛ زیبا می رقصد و زیبا صحبت می کند. در بخش کوتاهی از فیلم سینمایی “دشمن زن” نیز هنرنمایی کرده است.
خط صلح برای آشنایی بیشتر با کافه داونتیسم و جرقه های اولیه تاسیس آن به این کافه رفته و گفتگوی ویژه ای با خانم آگاهی داشته است.
آیلین آگاهی (متولد ۶ مرداد ۱۳۶۱) طراح و موسس کافه داونتیسم، فعال اجتماعی، هنرمند در عرصه موسیقی و دانش آموخته کنسرواتوار تهران، دارای لیسانس موسیقی و آهنگسازی پیشرفته است. ۱۸ سال است که به مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم موسیقی آموزش می دهد و زندگی اش را وقف آن ها کرده است. او اخیراً با تاسیس یک کافه فرصتی برای اشتغال و ورود به جامعه برای مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم فراهم نموده است. هر چند مشکلات اقتصادی تداوم این فعالیت ها را تهدید می کند و به گفته خودش حل آن ها در گرو حمایت خیرین و اسپانسرها است.
خانم آگاهی، چگونه انگیزه آموزش به مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم در عرصه موسیقی و کارآفرینی برای آن ها در شما شکل گرفت؟ قطعاً آموزش به این گروه از اشخاص و کار کردن با آن ها سختی های خاص خودش را دارد. کمی از جزئیات مسیری که انتخاب کردید برایمان بگویید.
۱۸ سال پیش که برای ساز زدن به یک مرکز توانبخشی رفتم برای اولین بار عزیزان سندرم داون و اوتیسم را دیدم. هیچ وقت فکر نمی کردم این راه به دغدغه و دنیای من تبدیل شود و با این عزیزان زندگی کنم.
من با ۸۵۰ نفر از عزیزان خاص تاکنون موسیقی کار کرده ام و با وجود سختی های زیادی که سد راهمان بود، آن ها را برای اجرای بیش از دویست کنسرت فوق حرفه ای آماده کردم. شب و روز با آن ها کار کردم تا روی صحنه کم نیاورند و اگر لحظه اجرا حاضر به همکاری نبودند، باز سعی می کردم تا آن ها را برای اجرا آماده کنم. سال ها برای اینکه ثابت کنم “آن ها می توانند” جنگیدم؛ هر روز بیش تر از قبل.
خدا را شاکرم که بچه هایی را در موسیقی پرورش داده ام که با وجود داشتن اوتیسم شدید، موفق شدند در صدا و سیما بین شش هزار نفر از افراد عادی مسابقه بدهند و حتی مقام سوم را کسب کنند.
خدا را شکرم شاگردانی را پروش داده ام که می توانند در شهرها و کشورهای مختلف هنرنمایی کنند تا ضربدر قرمزی بر تمام باورهای غلط بکشیم.
وقتی در کنسرت ها استقبال خوب مردم و تشویق ها را دیدم، وقتی دیدم بچه های من با چه ذوقی از صحنه پایین می آیند، تصمیم گرفتم آن ها را وارد جامعه کنم تا در کنار افراد عادی زندگی کنند، کار کنند و دیده بشوند. این بود که تصمیم گرفتم کافه ای برایشان افتتاح کنم تا مشغول به کار شوند.
تاکنون بعد از گذشت ده ماه از افتتاح کافه داونتیسم پنجاه نفر از عزیزانم مشغول به کار شده اند و با وجود این که سختی های راهمان صد برابر شده، ولی در راهی که قدم گذاشته ایم حاضر به عقب نشینی نیستیم تا زمانی که به دنیا ثابت کنیم: “اگر باور کنم می توانم، حتی اگر توانم اندک باشد”.
اکنون این آمادگی را داریم که از طریق برگزاری کنسرت به جهت فرهنگسازی و تبادل اطلاعات به کشورهای مختلف سفر کنیم. هم چنین معتقدیم که افزایش شعبات متعدد از کافه داونتیسم در شهرها و کشورهای مختلف و استخدام افراد بیش تر به خودباوری این عزیزان کمک بیش تری خواهد کرد.
لطفاً از سختی هایی که در مسیر آموزش موسیقی به اشخاص خاص با آن مواجه شده اید، کمی توضیح دهید. به نظر می رسد اجرای کنسرت حتی برای اشخاص عادی کار سختی باشد. اما شما موفق به تشکیل گروه موسیقی متشکل از افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم و اجرای کنسرت توسط این گروه شده اید.
سال ۱۳۸۵ اولین بار برای اجرای کنسرت با بچه ها روی سن رفتم. به شخصه در آن لحظه استرس زیادی داشتم. زمانی که شاگردم بعد از دو سال تمرین برای یک دقیقه اجرا روی سن آمد، آن یک دقیقه را اجرا نکرد.
تلاش زیادی کردم و خیلی سختی کشیدم تا توانستم شاگردی را که مبتلا به اوتیسم شدید بود، در مسابقه و رقابت میان ۶۰۰۰ نفر از افراد عادی در شبکه دو سیما شرکت دهم. شاگرد من بدون هیچ کمک و پارتی بازی بعد از ده مرحله موفق به کسب مقام سوم شد و جایزه ده میلیون تومانی گرفت.
در بحث کنسرت ها هم من به شخصه به بیش از ۲۰۰ سالن سر زده و از مسئولین آن ها خواهش کرده ام که در روز جهانی سندرم داون و روز جهانی اوتیسم اجازه دهند فقط یک ساعت در صبح یا ظهر یا نیمه شب و یا هر زمان دیگر بچه های من (سندرم داون و اوتیسم) در حین همایش، جشن یا مانند این ها برای خانواده ها و بچه ها ساز بزنند. اما یا موافقت نمی کردند و یا در صورت پرداخت مبالغ گزاف حاضر به همکاری می شدند؛ مبالغی که پرداخت آن ها واقعاً در توانم نیست. بچه های سندرم داون و اوتیسم این طور نیستند که اگر در مدتی طولانی اجرا نداشته باشند و در محیط کنسرت و هنرنمایی قرار نگیرند هم چنان اعتماد به نفسشان به قوت خود باقی بماند. یکی از مشکلات ما در کنسرت ها این است که سالنی در اختیار نداریم که هر زمان لازم باشد اعتماد به نفس بچه ها بالا برود به سالن بروند و اجرا کنند. سدهای راهمان خیلی زیاد هستند.
اما با وجود تمام این مشکلات، تاکنون موفق به اجرای بالغ بر ۲۰۰ کنسرت شده ایم و بابت هر یک هزینه کرده و پول داده ام. حتی یک سالن رایگان تاکنون برای بچه هایم نتوانسته ام بگیرم. ۲۰۰ کنسرت به زبان ساده است ولی هرکدام مرا به اندازه ۲۰۰ سال پیر کرد تا انجام شد.
در مسافرت هایی که بچه هایم را برای اجرای کنسرت می بردم، پدر و مادرهایشان همراه ما نبودند. هزاران اتفاق می افتاد، هزاران بلا سرمان می آمد و من باید مراقب بچه ها می بودم. گاها دو پدر یا یک مادر برای مراقبت از فرزند خودشان می آمدند و مسئولیت سایر بچه ها بر عهده من بود و اگر اتفاقی برایشان می افتاد باید پاسخگو می بودم. اما در تمام این سال ها بار همه این مسئولیت ها را به دوش کشیدم تا فقط توانمندی بچه هایمان را نشان بدهم.
گروه موسیقی متشکل از افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم آمادگی کامل برای اجرای کنسرت در تهران، شهرستان ها و حتی خارج از کشور را از یک ساعت تا ده ساعت دارد؛ نه فقط به خاطر شاد شدن بچه ها و احیای روحیه آن ها که به خاطر فرهنگسازی و بالا بردن روحیه دیگران و توجه به بعد اجتماعی و فرهنگی این موضوع این اقدامات را انجام می دهیم. هدف ما مادیات نیست. ما تاکنون به سه شهر و یک کشور (فرانسه) رفته ایم و در هیچ یک حتی هزارتومان پول نگرفته ایم. حتی گفتیم اگر بلیط می فروشند عوایدش به مبتلایان به اوتیسم در همان شهر اختصاص یابد. عواید حاصل از این گونه فعالیت های هنری تماماً به نفع مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم است. شرکت ها، مجموعه ها، سازمان ها و اشخاص غیر می توانند برای برنامه هایشان از این گروه موسیقی دعوت کنند تا در منحل نشدن بسترهای فراهم شده برای ارائه و نمایش توانایی های این عزیزان و فراموش نشدن و پایداری این رسم زیبا سهیم باشند.
لطفاً توضیح مختصری در مورد اجرای کنسرت در فرانسه بفرمایید.
من تلاش بسیاری کردم تا بتوانم سالنی پیدا کنم که بچه هایم فقط یک ساعت به طور رایگان بتوانند ساز بزنند اما متاسفانه هیچ سالنی به ما ندادند. در این آشفته بازارها و ناراحتی ها بودم که چندی پیش یکی از اعضای کانال تلگرامی کافه داونتیسم از فرانسه تماس گرفت و در کمال ناباوری پیشنهاد داد که در روز جهانی اوتیسم در فرانسه اجرا داشته باشیم. رفتن ما به فرانسه یک اتفاق نو در جهان بود. از طرف شهردار، دانشگاه معتبر موسیقی فرانسه و انجمن اوتیسم بزرگ شهر (در فرانسه) سه دعوت نامه رسمی برای ما فرستادند و هیچ محدودیتی در تعداد همراهان ما وجود نداشت. در آن جا، رسیدگی آن ها به ما بسیار عالی بود. در این سفر از ما تقدیر کردند و لوح و مدرک هم دادند.
من به تنهایی هر سال در روز جهانی اوتیسم بچه ها را به پل طبیعت می برم. در آن جا توجه مردم را جلب می کنیم، توضیحاتی در مورد اوتیسم ارائه می دهیم. ولی امسال خیلی خوشحال شدم که روز جهانی اوتیسم به فرانسه دعوت شدیم تا در مراسم آن ها در پاریس و لیون اجرا داشته باشیم. در واقع امسال روز جهانی اوتیسم را کاملاً متفاوت جشن گرفتیم. هم چنین در فرانسه به کنسرواتوار رفتیم و در آن جا هم بچه ها اجرا کردند؛ جایی که تمام اساتید موسیقی کنسرواتوار حضور داشتند. در شهر اطلاعیه های زیادی برای ما پخش کرده بودند.
ما در ایران مستندی تحت عنوان “دست های آبی” درمورد توانمندی های بچه های سندرم داون و اوتیسم به کارگردانی و تهیه کنندگی عبدالله حیدری ساخته ایم، اما علی رغم تلاش های بی وقفه موفق به اخذ مجوز برای اکران آن نشدیم. ما چندین ماه صرف ثبت شب و روز و زندگی بچه ها کرده ایم. در فرانسه به سادگی به ما اجازه اکران دادند و مردم فرانسه با دیدن این مستند بسیار متاثر شدند، گریه کردند و ما را تشویق کردند. در کل این سفر بسیار پربار بود و هر چه از این سفر بگویم کم گفته ام. متاسفانه در ایران توجه و حمایت چندانی به این قبیل کارها نمی شود.
آموزش های شما در عرصه موسیقی جنبه موسیقی درمانی هم دارد؟
ببینید موسیقی درمانی یک مقوله است و آموزش موسیقی به بچه های خاص یک مقوله دیگر. من ۹۹ درصد از کارهایم در زمینه آموزش موسیقی به افراد دارای نیازهای ویژه (افراد خاص) است. موسیقی درمانی هم تا حدی که معلوماتش را دارم انجام می دهم. ولی زیاد وارد حیطه موسیقی درمانی نشده ام و برای آن دلایل خاص خودم را دارم. سعی می کنم در حیطه تخصص و حرفه خودم -یعنی آموزش- این مسیر را ادامه دهم.
خانواده های افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم مانند دیگر خانواده ها از مشکلات اقتصادی مصون نیستند. آیا برای اشخاصی که توان پرداخت هزینه کلاس های آموزش موسیقی را ندارند، آموزش رایگان در نظر گرفته اید؟
من در روزهای تعطیل در مرکز خیریه شبانه روزی ساز می زنم و با بچه ها کار می کنم. جدای از آن، یک روز در هفته به بچه هایی که بضاعت مالی نداشته باشند، آموزش می دهم که تعدادشان هم بسیار زیاد است. هم چنین، گروه نوازی ها و یا برخی کارهای دیگر را به طور رایگان برگزار می کنم.
آرمان و آرزوی شما در این مسیر چیست؟
بزرگ ترین آرزوی من این است که بتوانم سفیر صلح باشم. بتوانم بچه ها را به جاهای مختلف ببرم تا بتوانند توانمندی هایشان را نشان دهند. این آرزوی من است. نمی دانم که شدنی است یا نه. همیشه دوست داشته ام بچه های تمام کشورها با هم یکی شوند و نگوییم بچه های فلان شهر یا کشور بهتر از بچه های یک شهر یا کشور دیگر هستند. دلم می خواهد روزنه امید را برای همه باز کنیم؛ ولو این که در این راه سختی های زیادی وجود داشته باشد. جالب است بدانید بچه ها در حین آموزش پیانو تاکنون چند مرتبه با انداختن درب پیانو، انگشت های مرا شکستند. استخوان های انگشتانم به سختی جوش خورد و حتی در حال حاضر به سختی می توانم با انگشتانم کار کنم. اما من باز هم به کارم ادامه دادم. در این سال ها همیشه در کنارشان بوده ام. دوست دارم سفیر صلح باشم تا به تمام مردم جهان ثابت کنم که سندرم داون و اوتیسم کم توانی نیست. به نظر من، این ها کسانی هستند که سیصد سال زودتر به دنیا آمده اند چون خیلی چیزها را بیشتر از ما می دانند و ما قادر به درک آن ها نیستیم؛ نه این که آن ها توانایی انجام یک سری از کارها را ندارند.
اگر موافق باشید کمی هم در مورد کافه داونتیسم صحبت کنیم. مشکلات موجود بر سر راه شما در تداوم فعالیت کافه چه مواردی هستند؟ و راهکارهای برون رفت از این مشکلات چیست؟
در کافه تا زمانی که برای تبلیغات هزینه می کنیم مشتری می آید و زمان هایی که دیگر توان هزینه بابت تبلیغات را نداریم، اوضاع متفاوت است. اگر سرزده به کافه ما بیایید، می بینید که اصلاً مشتری نداریم؛ شاید بعدازظهر مشتری های انگشت شماری بیایند. در کل درآمد ماهیانه کافه نسبت به مخارج آن کم تر است. بنابراین، حتی جوابگوی هزینه های اولیه نیستیم و باید از جیب خودمان هزینه کنیم. کافه ای که این قدر خاص است از نظر من نباید به این شکل مورد بی توجهی قرار بگیرد. نمی دانم علت این وضعیت و عدم حمایت چیست.
این کافه از طرف هیچ سازمان و ارگانی حمایت نمی شود. شخصاً به تنهایی این فعالیت را انجام می دهم و دست تنها هستم. به همین خاطر واقعاً کم آورده ام. بالاجبار باید هفت روز هفته صبح زود به کافه بروم و هرشب تا ساعت ۱۲ و ۱ بامداد در کافه بمانم. حتی روزهای جمعه باید در کافه حضور داشته باشم. از طرفی گرانی ها و مشکلات اقتصادی اخیر باعث افزایش قیمت مواد اولیه شده و الان با چندین برابر قیمت قدیم، مواد اولیه را تهیه می کنیم. این مشکل در کنار نبود مشتری، ادامه راه را بسیار دشوار ساخته است.
همراهی یک حامی و یک اسپانسر قوی برای ادامه راه لازم و حیاتی است. چرا که واقعاً ادامه راه برایم خیلی سخت شده است. مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم و باریستایی (کافه من) که کار را به بچه ها آموزش می دهد، همگی حقوق قانونی و منطقی دارند. نمی توانیم حقوقی کم تر از حقوق سایرین به آن ها پرداخت کنیم؛ این کار سوئاستفاده از وضعیت آن ها و اجحاف در حقشان است. اجاره کافه بسیار سنگین و بر عهده بنده است. چون کارکنان کافه افراد خاص هستند، ماهانه دو-سه میلیون تومان خسارت به دلیل شکستن ظروف و دستگاه هایی مثل آبمیوه گیری و غیره متوجه کافه می شود. هر ماه باید اجناس جایگزین را خریداری کنیم.
باید هر چه دارم برای کافه خرج کنم و دیگر پولی نمانده که برای کنسرت ها نیز هزینه کنم. مشکلات آرامش را از ما گرفته است. الان بیش ترین نیازی که داریم یک اسپانسر و حامی مالی است تا دست کم کافه را به نقطه ای برسانیم که شناخته شود، مشتری های خودش را پیدا کند و دخل و خرجش هم خوانی داشته باشد.
در صورت عدم حمایت مالی یک حامی و اسپانسر و تداوم وضع به همین منوال، تا چه زمانی قادر به ادامه فعالیت کافه هستید؟ آیا ممکن است اقدام به تعدیل نیرو و یا خاتمه فعالیت کافه کنید؟
واقعاً نمی دانم تا کجا می توانیم پیش برویم. حتی فکر کردن راجع به این اقدامات برایم زجرآور است. امیدوارم هیچ گاه مجبور به انجام این کارها نشوم.
واکنش و برخورد مشتریان در مواجهه با مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم به عنوان پرسنل کافه چگونه است؟
واقعاً خیلی عالی است. حتی خیلی ها دوست دارند با بچه ها هم کلام شوند و صحبت کنند. ساعت ها با بچه ها بازی می کنند و با آن ها عکس می گیرند. تعداد کسانی که رفتار نامناسبی داشته اند شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد.
در بین کارکنان این کافه چند نفر از زنان و چند نفر از مردان مبتلا به سندرم داون و اوتیسم مشغول به کار هستند؟
چهار نفر دختر هستند و بقیه پسر. کم تر بودن دخترها به دلیل آن است که خانواده هایی که دختر دارند کم تر دغدغه اشتغال فرزندانشان را دارند و آن هایی که بچه های پسر دارند، دوست دارند پسرانشان حقوق بگیرند و زودتر مستقل شوند. در واقع دلیل خاصی مبنی بر انتخاب تعداد کم تر دختران نسبت به پسران وجود ندارد.
شما در کافه تان اقلامی نظیر جاسوییچی، تابلوی نقاشی و کتاب هم می فروشید. دلیلش چیست؟
جاسوییچی ها و تابلو نقاشی کارهای دستی بچه های خاص هستند. ما هنرهای دستی بچه ها را با هر قیمتی که خودشان تعیین کرده اند می فروشیم و مبالغ را عیناً به خودشان می دهیم. به این طریق افرادی به طور غیر مستقیم در این کافه مشغول به کار هستند.
و اما در مورد کتاب ها. یک سری از کتاب ها را نویسنده هایشان به ما هدیه داده اند و ما آن ها را به نفع کافه می فروشیم. و نویسندگان یک سری دیگر از کتاب ها درصد تعیین کرده اند. به این صورت که ما آن کتاب ها را می فروشیم و درصدی که به کافه اختصاص داده اند کسر می کنیم و مابقی را به نویسنده ها بازمی گردانیم.
تاکنون حمایت سازمان های خیریه و مشارکت های مردمی چقدر شامل حال کافه داونتیسم شده و چقدر در تداوم فعالیت کافه به شما کمک کرده است؟
حمایت ها غالباً به صورت حمایت های خرد بوده است. نیاز مبرم ما به حمایت های ماهیانه و مرتب است. حمایت های خرد به تنهایی نمی تواند در چرخاندن چرخ این کافه کافی باشد. ما می خواهیم خیرین در کنار کافه و همراه کافه باشند.
ممنون از فرصتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.
***
اجرا و تداوم ایده “کافه داونتیسم” هیچ گونه منفعت اقتصادی برای آیلین آگاهی ندارد و علت مقاومت های تحسین برانگیز او در برابر فشارهای گوناگون بالاخص مشکلات مالی و اقتصادی خدمت به مبتلایان به سندرم داون و اوتیسم است. او می خواهد از طریق کارآفرینی و اشتغال و نیز اجرای کنسرت راه ایجاد ارتباط مستقیم با جامعه و مردم را برای این افراد خاص هموار سازد و از این طریق سطح کیفیت زندگی این اشخاص را افزایش داده و بهره مندی از حقوق مسلم و یک زندگی عادی را برایشان میسر سازد. اشتغال این افراد تاثیرات مثبت بسیاری در زندگی و روحیه آنان داشته و در مقابل، در صورت تعطیلی این کافه ضربه های شدید به روحیه کارکنان خاص آن وارد می گردد. اگر به حقوق و احساسات این افراد توجه لازم مبذول نگردد، اختلال رشدی و ژنتیکی می تواند به مثابه حایلی میان این اشخاص و جامعه عمل کند و حق داشتن احساسات مطلوب و مثبت از داشتن یک زندگی عادی را از آنان سلب و منزوی کند. به نمایش گذاردن توانمندی ها و موفقیت های افراد خاص در رسانه ها می تواند تشویق و جذبه ای باشد برای وارد کردن افراد مشابه به جامعه که خود را در خانه ها محبوس کرده و توانایی هایشان دیده نشده است. آن ها هم باید بدانند که می توانند موفق باشند.
برچسب ها
آیلین آگاهی اوتیسم خط صلح سندرم داون کافه داونتیسم ماهنامه خط صلح