مهدی خدایی: شاهد خودسانسوری هرگونه اعتراضی به بهانهی عدم تخریب دولت هستیم/ سیاوش خرمگاه
مهدی خدایی، دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهر ری و فعال حقوق بشر است. آقای خدایی در تاریخ 11 اسفندماه سال 1388 بازداشت شد و مدت پنج سال و نیم را به طور مداوم در زندان اوین به سر برد؛ وی پیش از این هم سابقهی بازداشت و تحمل حبس را داشته است.
وی در دوران حبس خود، کتابی با عنوان “رویکردهای چندگانه به حقوق بشر” را تالیف کرد و همزمان، علاوه بر انتشار مقالات و یادداشتهای متعددی با محوریت حقوق بشر یا راهکارهایی در مقابله با موارد نقض حقوق بشر در ایران، کتاب “اطلس جهانی حقوق بشر” را نیز به همراه امید کوکبی، ترجمه و روانهی بازار نشر نمود.
از این فعال حقوق بشر که اوایل تابستان سال جاری از زندان آزاد شده است، در رابطه با تاثیرات زندان بر فعالین مدنی و همچنین وضعیت جامعه و نهادهای مدنی در ایران حال حاضر، سوالاتی پرسیدهایم…
به عنوان یک فعال حقوق بشر که مدت پنج سال و نیم را به طور مداوم در زندان محبوس بودید، فکر میکنید که زندان چه تاثیری بر فعالیت حقوق بشری شما گذاشته است؟
در واقع زندان بنا به نقشی که در بدو تاسیس برای آن قائل شدهاند، قرار بوده تا مکانی به منظور جدایی فرد از جامعه و تفکر دربارهی رفتار و کردار خویش و تلاش در جهت اصلاح و بهبود آن باشد؛ البته که به مرور زمان و به آن شکلی که امروزه در ایران شاهد هستیم، زندان کارکرد خود را از دست داده و خود به مکانی برای بازتولید آنچه که زندانی از آن منع شده تبدیل شده است. از همین منظر زندان حتی برای زندانیان سیاسی نیز مکانی برای کسب تجربیات بیشتر از دیگر زندانیان سیاسی و پختگی در این عرصه است. چنانکه بسیاری از خاطرات به جا مانده از فعالین سیاسی گذشته، گواه این ادعاست. برای بنده به عنوان یک فعال حقوق بشر، علاوه بر استفاده از تجربیات دیگر دوستان، محیط زندان و روابط حاکم بر آن خود به عنوان تجربهای عملی و میدانی از بررسی وضعیت حقوق بشری در زندانها بود. چرا که همواره یکی از مولفههای مهمی که میزان پایبندی دولتها به حقوق بشر را نشان میدهد، چگونگی رفتار آنها با زندانیان و شرایط حاکم بر زندان است. زندانیان افرادی هستند که آزادی خود را از دست دادهاند و بر خلاف دیگر اقشار جامعه، در صورتی که قربانی نقض حقوق بشر شوند، به واسطهی جرمی که مرتکب شدهاند، ممکن است به راحتی نتوانند حمایت اذهان عمومی را به منظور کسب حقوق خود به دست آورند و به همین دلیل به راحتی ممکن است قربانی نقض حقوق بشر شوند و هیچ فریادرسی هم نداشته باشند.
در واقع زندان برای من روایتی از درون بود که تا پیش از آن چندان اشرافی بر آن نداشتم؛ روایتی که خود نیز به عنوان یک زندانی در آن ایفای نقش میکردم. تجربهای بسیار پربار و ارزشمند که به درک و فهم بیشتر من از شرایط زندانها و زندانیان و وضعیت آنها بسیار کمک کرد.
اگر بخواهیم همین سوال را در یک قالب کلیتر در نظر بگیریم، از نظر شما زندان، آن هم از نوع طویل المدت آن، چه تاثیراتی بر یک فعال مدنی میگذارد؟
اجازه بدهید این سوال را به گونهای دیگر طرح کنم و آن اینکه، یک فعال مدنی -که تا پیش آن شاید اصلاً به زندان آمدن فکر نمیکرد و برخلاف فعالان سیاسی، حوزهی فعالیتش به گونهای نبوده که بخواهند چنین خطری را انجام دهد- به هنگام مواجهه با زندان چه واکنشی نشان میدهد؟ باید بگویم به نظر من این سوال بیشتر به شخصیت افراد برمیگردد. بسیاری از فعالان مدنی بودند که زندان را به محیط کنش ورزی خود تبدیل کردند و راه خود را ادامه دادند و برخی دیگر خیر. اما باز هم طولانی مدت شدن زندان اثرات گوناگونی بر افراد دارد. در صورتی که زمان و مکان از همان روزهای اول مدیریت نشود و روابط با دیگر زندانیان و مسئولان زندان به گونهای شفاف تبیین نشود، زندانی در دراز مدت دچار مشکلات بسیاری خواهد شد که مهمترین آنها افسردگی است و سرخوردگی و احساس تهی بودن را با خود به همراه دارد که این مشکلات حتی تا پس از زندان نیز ادامه خواهد یافت.
میتوان گفت که آزاد شدن فرد از زندان، به تنهایی مسئله نیست و بازگشت زندانی به خانواده و جامعه نیز خود پروسهای جداگانه است. در این پروسه چه مسئولیتی را متوجه دیگر اعضای جامعه میدانید؟
در واقع کل جامعه را نمیتوان در این مورد مسئول دانست؛ برای اینکه واقعا موضوعی نیست که در بدو امر کلیت جامعه را درگیر خود کند. اما بحث روند پیش از آزادی و آماده سازی فرد برای بازگشت به جامعه و جامعه پذیری و نقش پذیری آنها، مهمترین بخش کار زندانبانی است. در ساختار سازمان زندانها و بر اساس آیین نامهی این سازمان، بخش مددکاری این وظیفه را برعهده دارد، اما متاسفانه طی سالهایی که بنده تجربهی زندان را داشتم مددکاری کاری جز رساندن نامهی زندانیان به مسئولین قضایی -که آن هم به صورت کامل انجام نمیشد- کار دیگری انجام نمیداد. حتی زمانی که تعدادی از دوستان همبندی، به بندهای دیگر زندان منتقل شدند، در آنجا هم تغییری در عملکرد مددکار زندان شاهد نبودند در حالیکه تصور اولیهی ما مبنی بر این بود که چون زندانی سیاسی هستیم، کار زیادی از مددکار ساخته نیست اما در بندهای عادی نیز همین شرایط حاکم بود.
شما تصور کنید فردی مثلاً ده سال زندان بوده و طی این مدت به دلایل گوناگون از جمله ناتوانی در تودیع وثیقه، امکان مرخصی نداشته است؛ این فرد در لحظهی آزادی با چه شوک روحی مواجه خواهد شد و این تازه فارغ از مشکلات روحی و جسمی است که طی این سالها قطعاً به آنها دچار شده است. به هر حال زندان به واسطهی جو بی ثبات و تنشزایی که دارد عملاً هرگونه آرامش را از فرد سلب میکند و مضافاً اینکه شما در آن محیط، هیچگاه چیزی به عنوان حریم خصوصی ذهنی و فیزیکی ندارید. این فرد، با این شرایطی که عرض کردم، چگونه خواهد توانست با جامعهای روبرو شود که طی ده سال گذشته هیچ گونه ارتباطی با آن نداشته است؟ حتی در بهترین حالت اگر بخواهد با استانداردهای رفتاری ده سال پیش عمل کند، باز به گونهای برای جامعه ناهنجار خواهد بود؛ چرا که جامعه بیش از ده سال است که از آن عادتها و رفتارها عبور کرده است. به همین دلیل است که در بسیاری از کشورهای پیشرفته، پیش از آزادی زندانیان، به ویژه زندانیانی که مدت طولانی محبوس بودند، کلاسهای آموزشی برای دوران پس از آزادی آنها برگزار میشود و این در شرایطی است که نظام قضایی آنها، دسترسی به حداقل حقوق استاندارد زندانیان از جمله ملاقات و مرخصی را تضمین کرده است ولی باز به اهمیت این موضوع واقف هستند.
به نظر شما خطرات امنیتی، تا چه حد باعث ریزش نیروهای فعال در حوزهی فعالیتهای مدنی میشود؟ این سوال از این جهت مطرح میشود که به هر حال علیرغم این که فعالیتهای مسالمت آمیز مدنی جزو کم هزینهترین فعالیتهای اجتماعی در دنیا است، در ایران این هزینهها با توجه به بدبینی نیروهای امنیتی بسیار بالا میرود… اگر این تعریف را که از رهگذر جامعهی مدنی است که شهروندان به حقوق و مسئولیتهای اجتماعی خود آگاه میشوند، بپذیریم، در صورت نبود یک جامعهی مدنی پویا در کشور چگونه میتوان این خلائ را پر کرد؟
همانطور که قبلاً عرض کردم و شما هم در سوال خود بیان کردید در واقع حوزهی فعالیت مدنی به واسطهی اینکه در رقابت صریح با قدرت حاکم و در جهت دستیابی به مولفههای قدرت، به معنای کلاسیک آن، نیست، حوزه ای کم خطر تقلی میشود، اما متاسفانه در ایران اینگونه نیست. چنانکه در اخبار نقض حقوق بشر همواره تعداد بالایی از احکام صادره و بازداشتها متعلق به افراد فعال در حوزهی جامعه مدنی هستند و این امر به دلیل اصرار حکومت به حضور در تمامی عرصهها و ترس از کنترل خارج شدن و به اصطلاح غیر خودی شدن این حیطههاست. مدتهاست که در هر عرصهای شاهد موازی کاری گسترده و پرقدرت حاکمیت به منظور به محاق بردن جریان اصلی هستیم؛ از انجمنهای شعر و ادب گرفته تا حیطههای آموزشی و کمک به یتیمان و زنان بیسرپرست. اما معتقدم که خلائ نبود جامعهی مدنی اول از همه دامن خود حاکمیت را خواهد گرفت -چنانکه گرفته است- و مدیریت چنین فضای گستردهای به صورت دستوری و با از میان بردن هرگونه فضای اعتماد ساز، هزینههای بسیاری را بر آن تحمیل خواهد کرد و شرایطی را پیش رو خواهد آورد که نه امکان پیشروی دارد و نه اقتدار فرضی که برای خود ترسیم کرده است، اجازهی عقب نشینی در این حوزه را به وی خواهد داد.
با توجه به گذشت دو سال و اندی از روی کار آمدن دولت آقای روحانی، افقهای پیش روی نهادهای مدنی در این دولت را چگونه ارزیابی میکنید؟
در واقع اکنون جامعهی مدنی با شرایط بسیار دشواری روبهرو است؛ حتی بسیار دشوارتر از دوران آقای خاتمی. چرا که در آن دوران مجلس در اختیار نیروهای اصلاح طلب و قوهی قضاییه نیز با حضور آقای هاشمی شاهرودی بسیار معتدل بود، و خود آقای خاتمی با وجود اینکه تمرکز بسیاری بر بهبود روابط خارجی داشتند، اما هیچ گاه از فضای جامعهی مدنی داخل غافل نشدند و حتی در این مسیر هزینههای بسیاری دادند. اما اکنون علاوه بر فعالیت شدیدتر نیروهای مخالف، که در همان دوران هم فعال بودند، بافت مجلس و قوهی قضاییه نیز با آن دوران کاملاً فرق کرده است و باید به تمام این موارد شرایط منطقه را هم اضافه نمود که تحولات و درگیریهای منطقه، ریسک فعالیتهای مدنی برای قومیتهای دیگر را بسیار افزایش داده است. در این میان اما نقش خود فعالین سیاسی و مدنی را هم چندان مثبت نمیتوان تلقی کرد. متاسفانه پس از روی کار آمدن آقای روحانی، فضای دوقطبی خاصی در همین جریان به وجود آمد. گروه اول افرادی بودند که قایل به ادامهی خط مشی پیشین تا دستیابی به اهداف اولیه هستند و گروهی دیگر قایل به آرام نمودن فضا به منظور استفاده از فرصت! آقای روحانی در حال تلاش برای بازگشت به دوران پیش از احمدی نژاد هستند، که در این میان هر گونه اعتراض به برخوردها و کارشکنیها و مشکلات موجود به بهانهی عدم تخریب دولت با خودسانسوری روبهرو می شود؛ در نتیجه شاهد افزایش برخوردها و بازداشتها و تعطیلی نهادهای مدنی هستیم.
به نظر من میتوان ضمن پایبندی بر اصول -پرهیز از آرمان گرایی و تبیین اهداف حقیقی با توجه به توانمندیها- از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را به نفع ترمیم آسیبهای وارده به نهادهای مدنی طی این سالها برد و با رویکردی عملگرایانه ضمن ایفای نقش در جهت تغییر فضا، به بهبود آن امیدوار بود.
ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
برچسب ها
ماهنامه شماره ۵۵