
دکتر فریبرز رئیس دانا: انقلاب اساساً پدیدهای حقوق بشریست
اقتراحی در باب حقوق بشر و انقلاب بهمن ۵۷
با توجه به محکومیت شاه و گزارش سازمان صلیب سرخ جهانی مبنی بر اعمال شکنجه بر زندانیان سیاسی از سوی ساواک در زندانها به عنوان نمونهای از نقض حقوق بشر، موازین و مولفههای حقوق بشری تا چه حد دغدغههای خودِ انقلاب و انقلابیون بود؟ شعارهای انقلاب تا چه حد به مفاهیمِ حقوق بشری اشاره داشت؟ از حیثِ حقوق بشر و آزادی بیان، ایرانِ قبل از انقلاب بهمن 57، در چه وضعیتی قرار داشت و بعد از آن در چه وضعیتی قرار گرفت؟ عمده دلایل اعتراضات مردم چه بود؟ عدهای بر این باورند که انقلاب فی النفسه نمیتواند عاری از خشونت باشد؛ اما چه چیزی به واقع خشونت محسوب میشود؟ آیا شما امروز خودتان را یک انقلابی میدانید یا کسی که بیشتر به موازین حقوق بشری پایبند است؟
اینها سوالاتیست که خواستهایم پاسخ دیدگاههای مختلف در خصوص آن را بیابیم تا شاید در نهایت بتوان به نتیجه گیری واحدی هم رسید. از این رو، به سراغ جمعی از فعالین سیاسی-اجتماعی بنام رفتهایم که هر یک به نوعی درگیر وقایع و تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در اواخر دههی پنجاه بودند؛ عموم این افراد به نحوی خود نیز از قربانیان نقض حقوق بشر در قبل و بعد از انقلاب بهمن 57 به شمار میروند.
دکتر فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان، استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر، یکی از افرادیست که در این اقتراح به سوالات ما پاسخ داده است و از او به پاس همکاریاش، قدردانی میشود…
قیام مردم ایران و حرکت مردم علیه سلطهگری و وابستگی و بی داد از مدتها پیش و بلافاصله پس از خروج رضا شاه از ایران و انتقال سلطنت به پسرش و با استفاده از شرایط جنگ و اشغال و در خلائ قدرت، شروع شد. انواع تحرکها و تشکلها در دههی بیست خورشیدی شکل گرفتند که اوج آن نهضت ملی کردن نفت به رهبری مصدق بود. سرکوب نهضت و کودتای 28 مرداد البته برای چند سال نهضت مردمی را متوقف کرد اما نوبت را به انواع مقاومتها، سازماندهیها و حرکتها و بالاخره جنبش مسلحانه داد. استفاده از فرصت در زمان کارتر و موضع گیریهای جهانی علیه رژیم شاه به جنبش از پیش موجود نیروی تازهای داد، اما به هیچ روی پدید آورندهی آن نبود. دولت کارتر از آغاز تمایلی به کنار گذاشتن سلسلهی پهلوی نداشت؛ گرچه بیماری شاه و ضعیفالنفس بودن و طمع ورزی و بی تدبیری شخصی او عاملی برای انتقال قدرت به پسرش و ایجاد شورای سلطنت ایجاد می کرد.
به هر روی وقتی توفان اجتماعی و سیاسی قیام شروع شد به تدریج مسئلهی حقوق بشر خود را به آرمانها و شعارهای بزرگتر تفویض کرد، نه این که به فراموشی سپرده شود. شعار سرنگونی سلطنت مرگ و آزادی و استقلال و مبارزه با فساد و آزادی زندانیان سیاسی قطعاً خواستهای حقوق بشری را در خود دارد اما نه به آن صورت منتزع یا ویژه که اکنون مورد نظر شما است. در شعارها مستقیماً شعاری به نام رعایت اعلامیهی جهانی حقوق بشر مستتر نبود ولی خواست آزادی و رها شدن از سلطهی شاه که با حضور امریکا در سیاست و اقتصاد ایران عجین بود، قطعاً از حیث حقوق بشر فراگیر بود. هیچ انقلابی برای خواستهای مشخص فلان اعلامیه صورت نمیگیرد، گرچه قیامهایی میتوانند چنین باشند. همین که به روزنامههای آزاد، تشکلها و آزادی زندانیان سیاسی دلبستگی عملی نشان داده شد و رژیم استقرار یافته پس از 57 دقیقاً مرحله به مرحله برای حذف آنها کوشید، نشان میدهد که خواستهای حقوق بشر در دل قیام مردم مستتر بود و غصب شدن انقلاب نیز حذف آن را در سر میپروراند.
می توانم بگویم بخش عمدهی آن چیزی که به نام اعلامیههای جهانی حقوق بشر از سوی ایران امضائ شده بود، علناً زیر پا گذاشته میشد. از آزادی مطبوعات، حتی تشکل ها، حقوق قومیتها، آزادیهای سیاسی، حق بر پا کردن تظاهرات، حق اعتراض به شرایط نابسامان اقتصادی هیچ خبری نبود. رژیم شاه با سلطهی تمام از سوی ارتش و ساواک و با استفاده از ترس و محرومیت مردم در شهرهای کوچک و میانی و در روستاها سکوت و رضایت گورستانی برقرار کرده بود. بخشی از طبقهی متوسط به آلاف اولوف خود میرسیدند و با رژیم همکاری میکردند. البته طرحهای عمرانی نیز به اجرا در میآمد اما در مقابل آن ثروتهای زیادی نیز تملک و از عرصهی اقتصاد خارج میشد. رشد اقتصای، به خصوص پس از افزایش درآمد نفت حاصل شده بود اما در همان حال فقر و محرومیت و تبعیض و بی عدالتی وجود داشت و روشنفکران و بخشی از طبقهی متوسط مدرن از شرایط سیاسی و ساخت قدرت و حضور تبعیض ناراضی بودند. بخشی از طبقهی متوسط سنتی نیز از موضعی عقب مانده تر از رژیم شاه ابراز نارضایتی میکردند و اتفاقاً ابزار قدرت ایدئولژیک فائقه را بالاخره به دست آوردند. جنبش چپ و دموکراتیک و ملی مستقل هم ضعیف بود و هم وابسته به مدار قدرت غاصبان شد و هم اشتباه کاری کرد.
انقلابها ممکن است به خشونت کشیده شوند و چه بسا چنین نیز میشود و اما مقصر انقلابیها نیستند؛ مگر به استثنائ و اشتباه. انقلاب و انقلابیها در صدد تحقق خواستهای اجتماعی و بشری و به حق خود هستند، آنها علیه سلطهگری دست به مبارزه و مقاومت می زنند. وقتی آنها با خشونت پلیس و دستگاه سرکوب رو به رو میشوند، مقاومت میکنند. گرفتن دست پلیسی که با باتوم به تو حمله کرده است خشونت نیست و اتفاقاً ضد خشونت است. انقلابیها مرض ندارند که وارد عرصهی خشونت شوند، آنها علیه خشونت و بیداد حاکمان سیاسی و اقتصادی وارد عمل میشوند. در جریان مقاومت و جنگ هم که خرما و حلوا خیرات نمیکنند. من انقلاب سیاسی و اجتماعی را با هدف حذف پایههای سرکوب و خشونت تشخیص میدهم. انقلاب باید حقوق کودکان، رهایی زنان، حق تشکلها و موارد مشابه را پی بگیر و اما انقلاب دموکراتیک فراتر از همهی اینها میرود و در بردارندهی آنها است. انقلاب طبقاتی البته ریشهایتر است و برای حذف اساس بهره کشی و تبعیض و سرنگونی نظام اجتماعی حاکم به جلو میرود و با انقلاب دموکراتیک پیوندهای ویژهی خود را دارد. حالا از ترس خشونت و برخورد اجتماعی کسانی از همه چیز پرهیز میکنند -که البته بیشتر بهانه جویی است- آیا آنها شرکائ و همدستان خشونت جاری نیستند!؟ سی و شش سال است انواع خشونت، کشتار، تعقیب، زندان، آزار، بی داد، فساد، تبعیض تحمل میشود؛ بپرسید از آن خوش بر احوالهای خشونت گریز که تاکنون چرا این همه خشونت و بیداد را تحمل کرده و چه بسا با آن همکاری کردهاند. معلوم است که بیاخیزی علیه نظام، هزینهها و برخوردها هم دارد اما مسئول آن مردم به تنگ آمده و انقلابیها نیستند، بلکه قدرت حاکم است و این بی تفاوتهای به واقع مکار و دورو و فرصت طلب که حقیقت را میدانند و انکار میکنند و نان قدرت میخورند، پس”تبه کارند.”
انقلاب اساساً پدیدهای حقوق بشری است. حقوق بشر در یک کشور، در یک جامعه، در یک محیط، در یک منطقه یا در همه جای جهان اصلی ترین انگیزه برای انقلابها در همهی تاریخ بوده است؛ گیرم ادراک و موقعیت عینی و ذهنی در برهههای تاریخی از حقوق بشر متفاوت بوده است. امروز انقلاب باید عرصههای اقتصادی و سیاسی و همبستگی بشری جهانی را به صورت “تمامیت” هدف بگیرد. جدا کردن اجزای حقوق بشر و ترس از ریشه گرایی دوری را از حقوق بشر در این دنیای بی دادهای امپریالیستی -جهل، خرافه و خودکامگیهای ضد بشری و ولع آمیز محلی دوا نمیکند. جدا کردن حقوق سیاسی از حقوق اقتصادی تودههای مردم و نیروی کار انسانی در واقع نادیده گرفتن ریشههای درد است.
انقلابی که به حقوق بشر پای بند است، حتی الامکان از ابزارهای خشونت و وسایل بی شرفانه استفاده نمیکند، قاطع است، سازش نمی کند، به حقایق اقتصادی و طبقاتی توجه میکند، در دفاع از خود تردید نمیکند و بهانههای سطحی بورژوایی و موعظه گویان دینی و ملی و اخلاقی را دلیل راه برای نادیده گرفتن تضادهای واقعی و ضرورتهای اساسی تحول و ریشه گرایی قرار نمیدهد. پندگویان به قدرتهای حاکم جابر چیزی نمیگویند اما به مقاومت که میرسند، احساس حقوق بشری میکنند.
برچسب ها
انقلاب بهمن ۵۷ دکتر فریبرز رئیس دانا سیمین روزگرد ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۴۶