محسن رضوانی: خشونتها، خارج از انقلاب برپا شده
اقتراحی در باب حقوق بشر و انقلاب بهمن ۵۷
با توجه به محکومیت شاه و گزارش سازمان صلیب سرخ جهانی مبنی بر اعمال شکنجه بر زندانیان سیاسی از سوی ساواک در زندانها به عنوان نمونهای از نقض حقوق بشر، موازین و مولفههای حقوق بشری تا چه حد دغدغههای خودِ انقلاب و انقلابیون بود؟ شعارهای انقلاب تا چه حد به مفاهیمِ حقوق بشری اشاره داشت؟ از حیثِ حقوق بشر و آزادی بیان، ایرانِ قبل از انقلاب بهمن 57، در چه وضعیتی قرار داشت و بعد از آن در چه وضعیتی قرار گرفت؟ عمده دلایل اعتراضات مردم چه بود؟ عدهای بر این باورند که انقلاب فی النفسه نمیتواند عاری از خشونت باشد؛ اما چه چیزی به واقع خشونت محسوب میشود؟ آیا شما امروز خودتان را یک انقلابی میدانید یا کسی که بیشتر به موازین حقوق بشری پایبند است؟
اینها سوالاتیست که خواستهایم پاسخ دیدگاههای مختلف در خصوص آن را بیابیم تا شاید در نهایت بتوان به نتیجه گیری واحدی هم رسید. از این رو، به سراغ جمعی از فعالین سیاسی-اجتماعی بنام رفتهایم که هر یک به نوعی درگیر وقایع و تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در اواخر دههی پنجاه بودند؛ عموم این افراد به نحوی خود نیز از قربانیان نقض حقوق بشر در قبل و بعد از انقلاب بهمن 57 به شمار میروند.
محسن رضوانی، فعال سیاسی و از دبیران اسبق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور، یکی از افرادیست که در این اقتراح به سوالات ما پاسخ داده است و از او به پاس همکاریاش، قدردانی میشود…
بحث حقوق بشر مثل هر ایده و موضوع دیگر اجتماعی در بستر تکامل بشر، رشد پیدا کرده است. ایدههای انسان از پراتیک انسان نشات میگیرد و با بسط و توسعهی فعالیتهای اجتماعی جامعهی بشری ایدهی دفاع از حقوق بشر هم تکامل پیدا کرده است. بنابراین میتوانیم این طور بگوییم که دفاع از خود در دوران ابتدایی حیات بشر، دفاع از حیوانات و طبیعت خشنی بوده که پیرامونش وجود داشتند، تدریجاً و هنگامی که جوامع طبقاتی به وجود آمدند، دفاع از خود انسان در برابر ستمگران و استثمار کنندگان به دفاع عمده بدل شد و تا امروز هم این بستر اصلی دفاع از حقوق بشر است. علت اساسی این که منشور جهانی حقوق بشر نیز در سال 1948 تصویب شد و مفهوم حقوق بشر برجسته شد، فاشیسم و نازیسمی بود که به وجود آمد و مصیبتی -خصوصاً در سطح اروپا- با کشتن و سوزاندن میلیونها یهودی و کمونیست بر ضد بشر صورت گرفت. بنابراین این منشور که انعکاسی از شرایط آن زمان، پیروزی نیروهای دمکراتیک و ضد فاشیست و در دفاع از حقوق بشر است، نتیجهی این ستمی ست که صورت گرفته و در حال حاضر نیز به یک مسئلهی عمومی برای مردم جهان تبدیل شده است.
در رابطه با اهمیت به حقوق بشر در سالهای قبل از انقلاب بهمن 57، میتوانم اثبات کنم که در دورهی شاه، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، یکی از معتبرترین سازمانهایی بود که توانست با فعالیتهای خود، پرچم دفاع از حقوق انسانهای ایرانی را برافراشته نگه دارد. بعد از کودتای 28 مرداد، خفقان عمومی و سرکوب تمام احزاب و سازمانهای داخل کشور، کنفدراسیون در خارج از کشور علیه این سرکوب موضع گرفت و در دفاع از دموکراسی و آزادی، مسئلهی مرکزیاش را افشای جنایات رژیم سلطنتی قرار داد. اساساً معتبرترین و فعالترین دبیر کنفدراسیون در آن زمان در بین دبیرهای پنجگانهی آن، دبیر ]کمیتهی[ دفاعی بود و کنفدراسیون در واحدهای خود کمیتههای اجرایی دفاع از زندانیان سیاسی و افشای شکنجههای ساواک را به وجود آورد. اوج گیری این فعالیتها، توانست در سراسر دنیا به خصوص در اروپا و امریکا توجه بسیاری از شخصیتهای دموکراتیک و مترقی منجمله ژان پل سارتر و سیمون دوبوار را به خود جلب کند. در این خصوص برای نمونه، هنری گاریدو، وکیل فرانسوی به نمایندگی از طرف کنفدراسیون در دادگاه تجدید نظر این گروه شرکت کرد و گزارش مفصلی از بیقانونی در دادگاه ارائه داد و یا گزارش لوئیچی کاوالیری، حقوقدان معروف ایتالیایی پس از سفر به ایران که توسط کنفدراسیون منتشر شد. همچنین تهیهی کتابی توسط کنفدراسیون در افشای جنایات ساواک وعرضهی آن در یک کنفرانس مطبوعاتی توسط دبیر دفاع کنفدراسیون، هوشنگ امیرپور (که بعدها توسط جمهوری اسلامی اعدام شد)، انعکاس جهانی یافت.
در شعارهایی چون “مصدق، قهرمان ملی را آزاد بگذارید”، “مبارزه برای آزادی تمام زندانیان سیاسی” و “مبارزهی متحد برای نجات جان زندانیان از خطر مرگ” هم، مفاهیم حقوق بشری به خوبی دیده میشود.
آنچه که در ایران اتفاق افتاد، ادامهی حاکمیت همان طبقه به شیوه و با پوششهای دیگر بود و از نظر زیربنایی در جامعهی ایران تغییری صورت نگرفت؛ در نتیجه وضعیت نقض حقوق بشر تفاوت چندانی نکرد و چه بسا بدتر هم شد. از 2500 سال پیش تاکنون، قشر روحانیت و اشرافیت چه در زمان تضاد و چه همراهی با هم، روی یک مسئلهی اساسی که آن سایه یا نمایندهی خداوند بر روی زمین بودن است، با هم توافق داشتند و همین مسئله نافی این حقیقت انسانی و حقوق بشری است که انسان دارای حق اساسی(از حق حیات تا دیگر حقوق) بر روی کرهی زمین است. همین محق بودن حاکمان از سوی خودشان هم باعث شده که متاسفانه در جامعهی ما از خشنترین وسایل برای سرکوب تودههای مردم و نمایندگان آنها استفاده شود. در مقام مقایسه اما به نظر میرسد گرایش هیات حاکمهی دورهی شاه به زرق و برق اروپایی و گرایش جمهوری اسلامی به سنتهای مذهبی، تفاوتهایی را در سرکوب زندانیان سیاسی و مخالفین و سایر وجوه نقض حقوق بشر به وجود آورده و با بررسی این تفاوتها میتوان به این نتیجه رسید که حکومت کنونی، خشنتر از حکومت قبل و ساواکیها عمل کرده است. دستکم در دورهی شاه برای حفظ ظاهر و در حرف، گاهاً آوانسهایی به مجامع بین المللی داده میشد اما این حکومت پایبند به این مسئله هم نیست.
در اینکه انقلاب، با خشونت همراه است، حرفی نیست و در عوض معتقدم که اساساً خشونتها در خارج از انقلاب برپا شده است. تاریخ بشر این را نشان میدهد که خشونتها معمولاً زمانی صورت گرفته که انقلابی موجود نبوده و قدرت مسلطی، به تمامی ابزارهای سرکوب دست پیدا کرده است. اگر به تاریخ خشونتهای ایران و همسایگانش نگاه کنیم، شاهد چنین چیزی هستیم؛ کشتن بیش از یک میلیون نفر از ارمنیها توسط امپراتوری عثمانی از این جمله است.
انقلاب در واقع جراحی یک جامعهی مریض است که باعث بهبودی میشود و در حقیقت یک ضرورت تاریخی است. حالا در جایی ممکن است در اثر مقاومت حاکمین، این درد و رنج زایمان بیشتر بشود و یا در جایی که افکار عمومی تودهها بسیج شده باشند و حاکمین متزلزل و ضعیف، این تحول انقلابی، با درد و رنج کمتری صورت گیرد. با این توضیح، من قطعاً پس از گذشت این سالها، کماکان خودم را انقلابی میدانم و برای جامعهای بدون ستم و استثمار انسان از انسان همچنان مبارزه میکنم.
برچسب ها
انقلاب بهمن ۵۷ سیمین روزگرد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۴۶ محسن رضوانی