اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

صدور مجوزهای ضمنی مسبب ترویج خشونت در جامعه؛ در گفتگو با دکتر قمر فلاح/ فرناز کمالی

علی‌رغم این‌که هر سالانه و طبق آمار چند مورد اسیدپاشی در کشور به وقوع می‌پیوندد اما اسیدپاشی‌های زنجیره‌ای در اصفهان که به تازگی گویا دامنه‌ی آن به تهران نیز رسیده است، چه از لحاظ تعدد موارد و چه دلایل وقوع-که قدر مسلم به اختلافات شخصی بین افراد محدود نمی‌شود- بی سابقه می‌نماید.

یکی از فاکتورهای اولیه‌ی وقوع اسیدپاشی را می‌توان امکان دسترسی ساده‌ی همگان به اسید دانست که همین سهولت دسترسی تسهیلگر خشونت نیز می‌شود. اما به راستی چرا خشونت، آن هم در این سطح، به سطح جامعه کشیده می‌شود و موجب سلب امنیت شهروندان و خصوصاً زنان می‌شود؟ اساساً باید یک جامعه چه مسیری را طی کند که بتواند شاهد چنین خشونت عریانی شود؟ در این رابطه نظر دکتر شهره قمر فلاح، جامعه شناس شهری را پرسیدیم…

 خانم دکتر فلاح، تا چندی پیش، اغلب اسیدپاشی‌هایی که در جامعه صورت می گرفت، عموماً جنبه‌ی خصوصی داشت(اختلافات شخصی مابین شهروندان)، اما اسیدپاشی‌های اخیر در اصفهان، گویا دلایلِ دیگری را شامل می‌شوند و در واقع این نوع از خشونت به شکلی عریان به سطح جامعه کشیده شده است… شما علت این پدیده را چه می‌دانید؟

بنده دلیل اصلی اسید پاشی‌های اصفهان را نقص، جاری نشدن و ملکه‌ی ذهن نشدن قانون در جامعه می‌دانم. در واقع روانشناسی اجتماعی ما به صورتی شکل‌گرفته که حاکمیت اقتدار قانون برقرار نشده و قوانین به شوخی گرفته شده است. این مسئله از بحث کلی‌تری تبعیت می‌کند که در رفتارهای اجتماعی ما نمایان می‌شود. مثلاً در رانندگی‌مان، برخوردهای اجتماعی‌مان و نیز در دادگاه‌ها و در جرائمی که اتفاق می‌افتد، قانون آن‌چنان نقش بازدارنده و نقشی که مردم از آن به شکل یک هنجار تبعیت کنند، ندارد. چند علت هم دارد. اول این‌که قوانین ما ناقص است و منظور از نقص این است که قوانین مطابق شرایط و نیازهای روز جامعه تنظیم ‌نشده؛ اساساً وقتی که در یک جامعه، قانون نمی‌تواند آن آسیب اجتماعی را کاهش دهد، آن قانون باید تغییر کند. اما متاسفانه یک سری از قوانین ما از گذشته تغییر نکرده و متناسب با زمینه‌های بروز جرم و جنایت تطبیق داده نشده است و علاوه بر این، همین قانون نیز در مواقعی اجرا می‌شود ولی در مواقعی نیز اجرا نمی‌شود. ضمناً برای هر فرد هم یکسان نیست؛ در مواقعی که رفتار و جرم کاملاً یکسانی هم وجود دارد، برای یک فرد مجرم، اشد مجازات ولی برای فرد بعدی هیچ‌گونه مجازاتی در نظر گرفته نمی‌شود. همین مسئله در زندگی شخصی من هم اتفاق افتاده و به این‌گونه بوده که ما از سازنده‌ی یک ساختمان در همسایگی‌مان به دلیل مشکلی شکایت کردیم اما شکایتمان مورد قبول واقع نشد اما همسایه‌ی دیگری، از سازنده‌ی همان ساختمان به دلیل همان مشکل، شکایت کرد که به شکایت او رسیدگی شد. خب می‌بینید که چقدر چنین اختلافات فاحشی وجود دارد و جامعه در موارد بسیار جدی‌تری با آن درگیر است، در برخی از موارد تبعیض دلیل چنین اختلافاتی می‌شود و در بسیاری از موارد هم تفاسیر مختلف قاضی‌ها موجب چنین مسائلی می‌شود و همه‌ی این‌ها به این‌که قانون آن اقتدار خودش را از دست بدهد، کمک می‌کند.

مسئله‌‌ی دیگر این است که دادگاه‌های ما به گونه‌ای ست که مردم به کل ترجیح می‌دهند حتی اگر بدترین ظلم هم به آن‌ها شده باشد، به آن‌جا مراجعه نکنند. مردم چون از اجرای قانون ناامید هستند و می‌دانند که سال‌ها باید زمان، پول و انرژی بگذارند و در آخر هم معلوم نیست چه نتیجه‌ای حاصل شود و در واقع دادخواهی کردن برایشان یک عذاب الیم است، ترجیح می‌دهند خودشان اقدام کنند و مسائل را خودشان به نحوی حل کنند و یا انتقام ظلمی که بهشان وارد شده را بگیرند و یا کلاً مسئله را فراموش کنند و این‌ها  باعث به وجود آمدن جرم می‌شود.

این یک ضرر اجتماعی و بداخلاقی است که انجام صورت می‌گیرد؛ کسانی به خودشان حق می‌دهد که دادخواهی‌ خودشان را، خودشان انجام دهند و در واقع خودشان دست به انتقام گرفتن می‌زنند و چه بسا که این افراد هم در ذهنشان گمان کنند که تبرئه می‌شوند و دست اندرکاران در نهایت با تایید اقدام آن‌ها، از آن‌ها گذشت خواهند کرد.

ریشه‌ی چنین خشونت های عریانی را باید در چه چیز چستجو کرد؟ آیا آن طور که برخی نیز بر آن تاکید دارند، ربطی به مذهب و مسئله‌ی امر به معروف دارد یا بایستی به ساختار سیاسی-فرهنگی جامعه نگاه کرد؟

ببینید حتماً به مسئله‌ی مذهب و امر به معروف مرتبط است. بخش آخر گفته‌های من که مربوط به تبرئه‌ی متهمان از جانب دستگاه‌های ذیربط بود، دقیقاً مربوط به همین ارتباط بود. یک مجوزهای ضمنی-و نه صریح و مستقیم-، داده می‌شود و چنین باوری که در حال امر به معروف هستند و گروهی از دست اندرکاران، این اقدام آن‌ها را پسندیده تلقی می‌کنند، برای این افراد به وجود می‌آید. قرار نیست که هر کسی مجری قوانین باشد و به خودش اجازه بدهد که جای دستگاه‌ قضایی بیاید و اقدام کند. اما متاسفانه وقتی اجرای قانون به دست افراد سپرده می‌شود، نتیجه‎اش همین می‌شود…

امروزه، مسائلی چون افسردگی و رفتارهای خشن به دلایل متعدد منجمله شکست‌ها و تنهایی‌ها و غیره که نقش رسانه‌ها در آن را هم نباید نادیده گرفت، تشدید شده است و در چنین شرایطی، تنها قانون است که می‌تواند عامل بازدارنده باشد که چنین عاملی در کشور ما ضعیف عمل می‌کند.

مثالی می‌زنم: در مورد قوانین رانندگی، خصوصاً در کشورهایی که قوانین سفت و سختی برای برخورد با متخلفان در نظر گرفته می‌شود، مردم واقعاً از این‌که از قانون تخطی کنند، هراس دارند. در واقع مسئله‌ی اصلی، حاکمیت قانون است که به زعم من اگر چنین حاکمیتی نبود، مردم همدیگر را می‌خوردند.

خانم دکتر، در بحبوحه‌ی اسیدپاشی‌ها در اصفهان، بودند شهروندانی که صرفاً برای خنده و تفریح، زنان را با آب پاشی می‌ترساندند. ارزیابی شما از چنین رفتاری چه هست؟

من گمان می‌کنم که چنین رفتاری از پسران نوجوان و جوانی سر زده است که هیجاناتشان را این طور تخلیه می‌کنند؛ در واقع این گروه جای دیگری برای تخلیه‌ی هیجاناتشان ندارند که دست به چنین رفتارهای کاذبی می‌زنند. اما ما نباید این را به عنوان یک رفتار جمعی نُرم و یک رفتاری جمعی که فراوانی‌اش زیاد است، در نظر بگیریم.

ضمن این‌که باید در مورد ریشه‌ی این مسئله که جدا از جامعه نمی‌تواند باشد، بحث کرد. به هر حال این افراد که بیمار ژنتیکی نیستند که حتی بیماران روانی حاد هم، اگر بستر مناسب فراهم نباشد، نه تنها آب پاشی که نمی توانند اسیدپاشی را انجام دهند. به هر حال من ریشه را در سیاست و فضاهای شهری و نه حتی عوامل فرهنگی و رفتارهای فردی می‌بینم…

با توجه به این که به نظر می‌رسد این وقایع به شکلی جدی امنیت اجتماعی شهروندان و خصوصاً زنان را به خطر می اندازد، شما چه راهکارهایی را برای گسترش امنیت اجتماعی زنان موثر می دانید؟

بله دقیقاً امنیت جامعه پایین آمده و ترس در بین مردم و خصوصاً زنان به وجود آمده؛ حتی در حال حاضر هراس این‌که مردانی که همسر و فرزند و یا خواهری دارند به دلیل همین ترس از عدم امنیت، محدودیت‌های مضاعفی را بر زنان خانواده در برخی فضاهای شهری اعمال کنند هم وجود دارد و این در حالیست که زنان محق هستد که از تمام فضاهای عمومی به شکلی مفرد هم‌چون مردان، استفاده کنند.

ببینید اولین اصل داشتن یک جامعه‌ی مطلوب از نظر اجتماعی، داشتن امنیت است. این امنیت به عنوان یک معیاری ست که می‌توان جامعه را از لحاظ مطلوب بودن و یا غیرمطلوب بودن کیفیت اجتماعی سنجید. امنیت هم، به خصوص برای زنان و جوانان مقوله‌ای بسیار مهم است و چه بسا که این دسته از افراد، هیچ سهمی در به وجود آمدن خطر نداشته باشند و دیگران برایشان ایجاد خطر می‌کنند.

از راه‌های رسیدن به امنیت مطلوب، اول تدوین و تنظیم درست قوانین و ضوابط مناسب و حتی مهم‌تر از آن، اجرای درست و مناسب آن است. سوم نظارت دقیق بر اجرا و چهارم آموزش قوانین به مردم از سنین پایین است. قوانین اجتماعی باید در مدارس و از سنین کودکی تدریس شوند و اهمیت آن برای نسلی که در آینده وارد اجتماع می‌شوند، برایشان کاملاً شناخته و حل شود تا این افراد بتوانند درک کنند که چقدر اجرای قانون به نفع خودشان و زندگی بهترشان می‌شود. در نتیجه‌ی چنین آموزشی، خود مردم، کم کم ناظر به رفتار خودشان می‌شوند؛ چشم ناظر خودشان می‌شوند.

نهایتاً این‌که باید همه از قوانین حمایت کنند و نه این‌که گروه مرجع خود مخل قانون باشد، پس در نتیجه آموزش برای این گروه مرجع هم امری ضروری‌ست.

با تشکر از وقتی که در اختیار ماهنامه‌ی خط صلح قرار دادید.

توسط: فرناز کمالی
دسامبر 26, 2014

برچسب ها

اسیدپاشی ترویج خشونت خشونت شهره قمر فلاح قمر فلاح ماهنامه خط صلح شماره ۴۴ ماهنامه شماره ۴۴