دادخواهی مبارزه علیه فراموشی است؛ در گفتوگو با خانوادههای دادخواه/ دلبر توکلی
«کسی که ضربهی چاقو را به سینهی عزیز مادر من زده است و او را چنان وحشیانه کشت، گفته است که ما همیشه با ذکر “یا زهرا” چنین ماموریتهایی را انجام میدادیم و این بار هم با ذکر “یا زهرا” زدند. نوشته است که وضو میگرفتند. جسد پدرم را (یا همان موقع که او را میکشتند) رو به قبله کردند و در پرونده نوشتند که چون کارشان (آن شب) به درازا کشید برای آن شب اضافهکاری دریافت کردند که با فیش حقوق آنها پرداخت شد. این جزئیات، تکاندهندهگی قضیه را مثل سیلی به صورت آدم میزند.»
این گوشهای از حقیقت تلخ و تکان دهندهای از روایت «پرستو فروهر» در مسیر سالها دادخواهی کشتهشدن پدر و مادرش توسط نیروهای امنیتی در جمهوری است. پروانه اسکندری و داریوش فروهر در روز اول آذرماه سال ۱۳۷۷ در تهران در منزل شخصیشان در جریان قتلهای زنجیرهای سلاخی شدند. پرستو فروهر ۲۴ سال مداوم است که با همهی فشارها و تهدیدهایی که شده، هر سال برای برگزاری سالروز کشته شدن پدر و مادرش به ایران میرود و در خانهای که عزیزانش را با ضربات متعدد چاقو به شکل فجیعی کشتند مراسم یادبود برگزار میکند. سالها پیش وقتی در رادیو فرانسه کار میکردم گفتوگوی حضوری با او در پاریس داشتم. پرستو فروهر در پاسخ به اینکه در سفرهایش به ایران و برگزاری مراسم یادبود در خانهای که قتلگاه پدر و مادرش بود به دنبال چه چیزی میگردد، گفت من به دنبال دادخواهی عادلانه هستم.
او در این مسیر دادخواهی عادلانه تا به امروز تنها پاسخی که از جمهوری اسلامی دریافت کرد، تهدید بود اما هیچ فشار امنیتی مانع از ادامهی دادخواهیاش نشده است. همانطور که تهدیدهای امنیتی نتوانست مانع از دادخواهی خانوادههای کشتهشدگان دههی ۶۰ و آبان ۹۸ شود.
«سوران منصورنیا» که برادر ۲۸ سالهاش برهان در وقایع آبان ۹۸ کشته شد در پاسخ به این پرسش که چه هدفی را از دادخواهی خون برادرش دنبال میکند، میگوید: «الان در زمانی که جمهوری اسلامی در ایران حکومت میکند بزرگترین وظیفهی دادخواهی یا حداکثر فعالیتی که خانوادههای دادخواه میتوانند بکنند این است که علیه فراموشی مبارزه کنند. ما وظیفه داریم که رنگ خونهای ریخته شده را همچنان سرخ نگه داریم؛ به خاطر اینکه یادآوری جنایت، خودش مبارزه علیه یک سیستم جنایتکار است. در حال حاضر که یک سیستم قضایی بیطرف در جمهوری اسلامی وجود ندارد و جنایت پشت جنایت اتفاق میافتد و جنایت جدید جنایت قبلی را به فراموشی سوق میدهد –مثل تمام جنایتهایی که در دهههای اخیر اتفاق افتاده در دههی ۶۰ – ۷۰ – ۸۰ – ۹۰ و ۱۴۰۱ که هر جنایتی که اتفاق افتاده جنایتهای قبلی به یک نوعی گرد فراموشی رویشان پاشیده شده— و این وظیفهی خانوادههای دادخواه را خیلی سنگینتر میکند و توجهات باید روی تمام جریان دادخواهی باشد و باید تمام خانوادههای دادخواه علیه فراموشی مبارزه کنند تا زمانی که حافظهی جمعی مردم ایران این جنایتها را به یاد داشته باشد و برگزاری یک دادگاه عادلانه در آیندهی ایران میسر خواهد بود. در غیر اینصورت جنایتی که فراموش شود دادخواهی آن هم فراموش خواهد شد.»
سوران در مورد روز حادثه و نحوهی کشتهشدن برادرش میگوید: «برهان در روز ۲۵ آبان ماه ۹۸ در کرمانشاه تیر خورد و بر خلاف بسیاری از جانباختگان که بعد از اینکه گلوله به آنها اصابت کرد، فوراً جان دادند برهان ۳۴ ساعت بعدش زنده ماند و او را به بیمارستان طالقانی در کرمانشاه منتقل کردیم، ولی به دلیل قصورات پزشکی برهان در بیمارستان کشته شد. ما به همین دلیل دو شکایت ثبت کردیم، یکی علیه نیروی انتظامی –چون برهان خودش به ما گفته بود که یگان ویژه به او شلیک کرده بود— و شکایت دوم هم علیه پزشک معالجش دکتر محمد مهدی شاکری بود. انتظار نداشتیم که شکایت علیه نیروی انتظامی به جایی برسد اما انتظار داشتیم که شکایت علیه پزشک معالج در سیستم قضایی دنبال شود و نامه برایمان بیاید اما گویی آن قضیه هم خیلی امنیتی بود و هر دو شکایت ما که در سامانهی ثنا ثبت شد بیجواب بماند. ما خیلی پیگیری کردیم در نهایت در دادستانی کرمانشاه مستقیماً بعد از ۶ ماه پیگیری به ما گفتند که این پرونده از طریق سیستم قضایی ایران قابل پیگیری نیست و ما دستور مستقیم داریم که پروندههای مربوط به آبان را به هیچ وجه دنبال نکنیم.»
حکومت برای اینکه روی کشتهشدن برهان توسط نیروی انتظامی سرپوش بگذارد، به سراغ خانوادهی برهان رفت و خواستند که برهان را شهید اعلام کنند. سوران در خصوص اینکه خانوادهاش مقابل بنیاد شهید ایستادند گفت: «در ایران جمهوری اسلامی ما را به عنوان خانوادهی شهید اعلام کرد و خواستند که برای تشکیل پرونده به بنیاد شهید کرمانشاه برویم اما ما اقدام نکردیم و در نهایت پدرم با رئیس بنیاد شهید کرمانشاه تماس گرفت و گفت ما این حکم را که پسرم شهید جمهوری اسلامی باشد، نمیپذیریم. همین خودش باعث شد که یک پروندهای علیه ما در سیستم جمهوری اسلامی باز شود و مستقیماً رئیس بنیاد شهید کرمانشاه به ما گفت که اگر شما این تصمیم را نپذیرید شورای تامین استان کرمانشاه علیه خانوادهی شما شکایت خواهد کرد. ما هم کلاً پروندهی آن قضیه را بستیم و حقیقتش به عنوان یک خانوادهی بیپناه توانایی رویارویی با شورای تامین را نداشتیم و کلاً پرونده همین طوری معلق مانده است.»
سوران بعد از خروجش از ایران در آگوست سال ۲۰۲۱ مسیر دادخواهی را ادامه داد و با سایر خانوادههای کشتهشدگان آبان ۹۸ انجمن خانوادههای دادخواه را تشکیل دادند و در قدم اول شروع کردند به جمعآوری اطلاعاتی مانند جواز دفن، گواهی فوت و پروندهی پزشکی قانونی.
او همچنین اشاره دارد به اینکه در اساسنامهی انجمن خانوادههای دادخواه قدم اول جمعآوری اطلاعات است و مرحلهی دوم بردن این پروندهها به یک دادگاه عادلانه و بیطرف در یکی از دادگاههای بینالمللی در خارج از کشور است و در مرحلهی بعدی ثبت جنایت هولناک آبان به عنوان یک جنایت علیه بشریت در نهادهای بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری است.
ناگفته نماد آنچه خانوادههای دادخواه را به هم گره زده جنایت هولناکی است که جمهوری اسلامی به طور سیستماتیک در دهههای گذشته انجام داده است. هر یک نفری که کشته شد خانوادهای از هم پاشید و این خانوادهها یکدیگر را پیدا کردند. سوران هم در این مسیر با خانوادههای دادخواه بیشتر و بیشتر آشنا شد. او میگوید: «ما نشستی قبل از خیزش زن زندگی آزادی در پاریس داشتیم در سالگرد کشتار تابستان ۶۷ و در این مورد صحبت کردیم که همهی خانوادههای دادخواه زیر پرچم یک نهاد قرار گیرند، اما به این نتیجه رسیدیم که به دلیل تفاوت در جنایتها واقعاً به صورت مستقیم این امکان وجود ندارد که دادخواهی همهی جنایتها را در یک نهاد پیش ببریم. مثلاً جنایتی مثل شلیک دو موشک سپاه به هواپیمای اوکراینی، دادخواهیاش آسانتر از آبان ۹۸ است و عملاً قاطی کردن این دو مورد دادخواهی، سودی را برای جنبش دادخواهی ایران در پی نخواهد داشت؛ در حالیکه تسریع دادخواهی پروندهی هواپیمای اوکراینی میتواند به این نتیجه که سپاه یک سازمان تروریستی اعلام شود، ختم شود. این سازمان در کشتار مردم در آبان هم نقش پررنگی داشت ولی کار دیگری که میتوان کرد و الان با خانوادههای جانباختگان دههی شصت در حال انجام این کار هستیم، این است که شورای انقلابی دادخواهان را شکل دادیم و خانوادههایی از تمامی جریانهای دادخواهی از ایران عضو آن هستند و به نوعی از انجمن خودشان در جلسات شورا گزارشهایی را ارائه میدهند و شورا در آینده دادخواهی ایران نقش موثری را ایفا خواهد کرد.»
سوران که شاهد دست و پنجه نرم کردن برادرش برای زنده ماندن بود، معتقد است که باید سرمایهی اجتماعی پشت خانوادههای دادخواه را در شورا جمع کرد تا بتوان چرخهی خشونت را در دوران پسا جمهوری اسلامی کنترل کرد. او تلاشش این است که در نهایت این چرخهی خشونت در کوتاهمدت و میانمدت تعدیل و در بلندمدت متوقف شود.
او در پاسخ به این پرسش که چرا قوهی قضاییهی جمهوری اسلامی به شکایت و پرسشگری خانوادههای دادخواه رسیدگی نمیکند گفت: «به صورت سنتی در یکصد سال گذشته در ایران قوهی قضاییه یک نهاد مستقل از حکومت مستقر نبوده یعنی همیشه این قوهی قضاییه در خدمت حکومت بود و نهادهای دادگستری به نوعی نقش خونشویی جنایتهای جمهوری اسلامی را داشتند و به نظرم بسیار ریشهایتر از آبان یا کشتار در جریان جنبش زن زندگی آزادی است و ما نه تنها در جمهوری اسلامی در دورههای قبلی هم یک نهاد عدالتخانهی مستقل نداشتیم که بتوان بیدادی که اتفاق میافتد را به دادگاه ببریم و داد بستانیم. خیلی منطقی است که در چارچوب بزرگتر که نگاه کنیم قوهی قضاییه پاسخ ما را ندهد و ما از بدو شکایتمان علیه جمهوری اسلامی میدانستیم که پاسخی از آنها دریافت نمیکنیم ولی باید یک مدرکی میبود که بگوییم ما شکایت کردیم و به جایی نرسیده و میدانستیم که این مدرک زمانی در دادگاههای بینالمللی به در ما میخورد.»
او تاکید دارد که دادخواهی یک مسیر طولانیتر و پیچیدهتری را از انقلاب در پیش دارد و در نهایت دادخواهی باید به جایی ختم شود که ریختن خون یک انسان در آن کشور قبح باشد؛ نباید به دلیل اختلاف عقاید سیاسی و مذهبی خون یک انسان بیارزش نگاشته شود.
«مهسا پیرایی» از خانوادههای دادخواه کشتهشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» که مادرش مینو مجیدی توسط نیروهای امنیتی در کرمانشاه به قتل رسید در مورد اینکه آیا خانوادهاش شکایتی را در قوهی قضاییهی جمهوری اسلامی ثبت کردند، میگوید: «ما اعتقادی به دادگاههای داخل ایران نداریم چون قوهی قضاییهی مستقلی وجود ندارد که بخواهد نظارتی روی کار حکومت داشته باشد. برای همین هم در ایران شکایتی ثبت نکردیم. من و خواهرم رویا خارج از ایران هستیم، پدرم با وکیل صحبت کرده بود و با ما صحبت کرد و با هم به این نتیجه رسیدیم که در ایران دادگاه عادلانهای نیست که ما بخواهیم شکایت کنیم. تجربهی سایر خانوادههای دادخواه هم نشان میدهد که بارها به دادگاه مراجعه میکنند و انواع توهینها به آنها میشود. آنها را میبرند و میآورند و برایشان پروندههای سنگینی تشکیل دادند و حتی وکلای آنان را بازداشت کردند و خانوادهها را بازداشت کردند. اما در خارج از ایران حتماً شکایتمان را ثبت میکنیم.»
مهسا آخرین بار مادرش را سه هفته قبل از کشتهشدنش دید. مادر مهسا در روز ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۱ در کرمانشاه هدف گلولهی نیروهای حکومت قرار گرفت و کشته شد. مهسا میگوید: «برای انقلاب ژن، ژیان، ئازادی همه چیز سریع اتفاق افتاد. روز اول تجمعات بود که مادرم رفت در کرمانشاه و کشته شد. مادرم این روحیه را داشت. برای جنبش سبز دانشجو بودم و با هم در کرمانشاه تظاهرات میرفتیم. او همیشه در تجمعات شرکت میکرد و هیچ وقت بیتفاوت نبود. اما هیچوقت فکر نمیکردیم که او برود و کشته شود. من فکر میکنم مادر و کسانی که کشته شدند هیچ کدام فکر نمیکردند که بروند و کشته شوند. انتظار کتک با باتوم و گاز اشکآور وجود دارد. حتی روزهای اول چیزی نبود که انتظار حمله و شلیک و گلوله به مردم را داشته باشیم.»
مهسا هم مانند پرستو فروهر و سوران منصورنیا معتقد است که دادخواهی باید ادامه پیدا کند و به رغم فشارهای امنیتی به خانوادهی کشتهشدگان آنها باید به پرسشگری ادامه دهند. او میگوید: «مهم نیست که دادخواهی حتماً داخل ایران باشد. ما از همان اولین روز سعی کردیم صدای مادرم و بقیهی کشتهشدگان باشیم. باید از هر تریبونی استفاده کنیم و اجازه ندهیم که اسمشان فراموش شود. تا جایی که میتوانیم در مراسمی که هست با دادخواهان دههی شصت که هیچ وقت طی این سالها دلسرد نشدند با اینکه توجهی که الان به ما قربانیان رژیم در سال ۱۴۰۱ میشود، به قربانیان دههی شصت و حتی آبان نمیشده اما با این حال خانوادههایشان ناامید نشدند و با قدرت جلو رفتند و دیدیم که در دادگاه حمید نوری موفق شدند و این یک پیروزی خیلی بزرگی بود. فکر میکنم ما داریم از اینها درس میگیریم و باید با هم همراه شویم که صدایمان بلندتر شود و از دید سیاسی و تجربهی خانواده دهه شصت باید استفاده کنیم و با خانوادههای دیگر باید متحد شویم تا این دادخواهی را تا پیروزی جلو ببریم.»
مهسا تاکید میکند: «ما این واقعیت را میدانیم که هر کاری کنیم عزیزمان بر نمیگردد و آن خونهای ریخته شده، هیچوقت جمع نمیشود و با هر جانی که گرفتند چندین خانواده نابود شدند و این یک واقعیت است و هیچ وقت هیچ عدالتی برای این وجود ندارد، ولی حداقل این را میخواهیم که مسببین و آمران این جنایات نتوانند راحت به زندگیشان ادامه بدهند و مرتکب جنایت بیشتری شوند و این جنایتها عادی نشود و میخواهیم دنیا با ما همراه شود تا دادگاهی بزرگتر از دادگاه حمید نوری برگزار شود.»
برچسب ها
آبان 98 اعتراضات ۱۴۰۱ اعتراضات سراسری برهان منصورنیا پاسخگویی پرستو فروهر پروانه اسکندری خط صلح خط صلح 149 دادخواهی داریوش فروهر دلبر توکلی زن زندگی آزادی سوران منصورنیا قتل های زنجیره ای ماهنامه خط صلح مسئولیت پذیری مهسا امینی مهسا پیرایی مینو مجیدی