بررسی علتهای نزاع و تنشهای اجتماعی در گفتوگو با مصطفی اقلیما/ روشنک مهرآیین
قَمه به جای قانون
حدود دو ماه پیش سازمان پزشکی قانونی اعلام کرد، سال گذشته ششصدهزار نفر به دلیل نزاع خیابانی به مراکز این سازمان در سراسر کشور مراجعه کردند. هرچند که به گفتهی این نهاد حکومتی آمار مراجعه به علت درگیری و دعوا در خیابان نسبت به سال ۱۳۹۹ افزایش نیافته. اما این تعداد مراجعهکننده میتواند هشدار جدی نسبت به افزایش تنش و درگیری در اجتماع ایران باشد. علت و عوامل این تنشها و درگیرهای اجتماعی چیست؟ چه مسائلی جامعهی ایرانی را به سوی رفتارهای پرخاشگرانه سوق میدهد؟ چرا راه گفتوگو بسته و بیراههی دعوا باز است؟ این سوالات را با مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی ممدکاری ایران و استاد دانشگاه مطرح کردیم.
باتوجه به آمار سازمان پزشکی قانونی دربارهی مراجعه به مراکز این سازمان، علت تنشها و درگیریهای اجتماعی و بروز رفتارهای خشونتآمیز چیست؟
این مسئله سالهاست به یک آسیب اجتماعی تبدیل شده. زمانی که تعداد قابل توجهی از افراد در یک گروه اجتماعی چنین رفتارهایی نشان میدهند باید به دنبال عوامل ساختاری و اجتماعی گشت. برای مثال یک کلاس درس را نظر بگیرید که از سی دانشآموزش هفت نفر آنها پرخاشگر باشند و رفتارهای خشن بروز بدهند؛ باید دید معلمهای آن کلاس، سیستم آموزشی و مدرسه چه مشکلاتی دارند که چند دانشآموز به رفتارهای خشن روی میآورند.
مسائل اجتماعی در درازمدت پیش میآیند و مدت زیادی زمان میبرد تا حل شوند. وقتی که دربارهی تنشهای اجتماعی حرف میزنیم و به درگیری میان مردم اشاره میکنیم باید علتهای پدید آورنده را دنبال کنیم. این مسائل معلولی از علتهای مختلفاند. عوامل زیادند؛ طاقت مردم از بین رفته، فشارهای زیادی بر همهی گروههای جامعه وجود دارد. پدری که به خانوادهاش خشونت میکند، کسی که سر جای پارک با دیگری درگیر میشود و مثالهای دیگر برای این نیست که این افراد خشونتطلب، بیمار یا وصلههای ناجور جامعهاند؛ بلکه مسئله پریشانی افراد جامعه است. امید به آینده، کار، اعتبار شغلی، تورم هر روزه، عدم پاسخگویی مسئولان به فشارهای اقتصادی و عدم مرجعی برای حقخواهی فشار را در اجتماع بالا برده. این گزارهی «دیگر نمیکشم» را میتوانید از زبان بسیاری از افراد بشنویم. هیچ کس دزد، قاتل یا خشونتطلب به دنیا نمیآید، شرایط خانوادگی، اجتماعی و سیاسی افراد را خشن میکنند.
به نظر شما عوامل درگیری و خشونت در جامعه ساختاری و سیاسی است؟
همهی سویهها و علتهایش ساختاری است. چون این هویت اجتماعی که تمایل به خشونت و درگیری پیدا میکند در جامعه شکل میگیرد. انسانها در خانهشان دروغ را یاد میگیرند و این خانه به وسعت یک کشور است. پس ما هستیم که افراد را به اینجا میرسانیم. در هیچ جامعهی مدرن و پیشرفتهای دزد را محکوم نمیکنند بلکه سیستم اجتماعی را محکوم میکنند.
از گذشته حمل چاقو و قمه توسط برخی از افراد وجود داشته، آیا میتوان گفت تمایل به درگیری و نزاع یا استفاده از زور با چاقو از همان گذشته و به نوعی در فرهنگ ما وجود داشته؟
خیر. من با این دیدگاه مخالفم. در همهی کشورهای جهان سومی که فقر و فشار اجتماعی بالاست، قوانین درست اجرا نمیشود؛ بنابراین افراد مجبور میشوند خودشان قانون درست کنند. امروز با پدیدهای به نام اوباش طرفیم، این اوباش را دولت درست کرده. مثلاً شما یک چک برگشتی دارید، به پلیس یا مرجع قضایی مراجعه میکنید و آنها به کارتان رسیدگی نمیکنند و شما مجبور میشوید برای گرفتن حقتان به اصطلاح به یک شرخر یا گردن کلفت پول بدهید تا چکتان را وصول کند. پس میبینیم که قانون اجرا نمیشود، قانون حق من را تضمین نمیکند. پس این قانون درست نیست، کار نمیکند و همه برای اینکه از حقشان محافظت کنند مجبور میشوند چاقو با خودشان حمل کنند.
در گذشته موضوع فرق داشته. جامعه سنتی بوده و قانونِ نوشتهشده و رسمی وجود نداشته. کسانی که به لوتیها مشهور بودند با همین قمه و چاقو مجری قانون عرفی و نوشتهنشده میشدند. یعنی هر جا بیعدالتی میدیدند با زور سلاح سعی میکردند حقی را بستانند. اما امروز قانون و دستگاه قضایی به شکل مدرن وجود دارد و دیگر شهروندان خودشان مجری نیستند، اما وقتی همین قانون کار نکند و فشار اجتماعی بالا برود باز همان راه قدیمی میماند که بسیار خشونتآمیزتر است.
همچنین این موضوع در کلانشهرها و مناطق دیگر متفاوت است. در شهرهای کوچک نظارت اجتماعی وجود دارد. اگر فردی رفتار ناهنجار یا خشونتآمیز داشته باشد به خاطر آن نظارت اجتماعی از جامعهی خودش طرد میشود. اما در کلانشهرها نظارت اجتماعی به شکل جوامع کوچک وجود ندارد، پس قانون باید جای آن نظارت را بگیرد که در ایران همان قانون هم کار نمیکند.
در شهرهای توسعهیافته این نظارت اجتماعی وجود دارد. چرا در کلانشهرهای ایران وجود ندارد؟
درست است. برای اینکه قانون از نظارت و حقوق شما دفاع میکند. در صورتی که همه در ایران میدانند که قانونی وجود ندارد.
یعنی نظارت اجتماعی به پشتوانهی حمایت قانونی ایجاد میشود؟
بله. البته نظارت اجتماعی در جوامع کوچک و سنتی مثل شهرستانها،یعنی همان عرف یا نگاه مردم، کارکرد قانون را دارد. اما در شهرهای بزرگ قوانین است که نظارت اجتماعی را ایجاد میکند. ما به عنوان خانواده، مسئول، حاکم در این امر دخیل بودیم. ما افراد جامعه را پرخاشگر کردیم و علتها را هم برطرف نمیکنیم.
شما فکر میکنید نظام حاکم از بالا رفتن سطح خشونت در جامعه استقبال میکند؟ یعنی خودش آن را تبلیغ میکند؟
این شرایط را ایجاد میکند. هر کسی از افراد مسئول و حاکم هر طور که خواست رفتار میکند و این شرایط را به وجود میآورد. هیچ جای دنیا برخوردهای ماموران امنیتی و پلیس شبیه ایران نیست. همین چند وقت پیش پلیس گشت ارشاد به بهانهی حجاب به شوهر آن خانم شلیک کرد. پلیس نوکر مردم است، پول مردم را میگیرد برای اینکه امنیت آنها را تامین کند. من به عنوان استاد دانشگاه نوکر مردم محسوب میشوم و همین را به بسیاری از مشاغل میشود نسبت داد چون از مالیات مردم و پول مردم حقوق پلیس یا من استاد دانشگاه داده میشود.
پلیس حق توهین به هیچ شهروندی را ندارد. هر کسی در جامعه حقوقی دارد. من نمیتوانم به عنوان پلیس یا حاکم حق مردم را بگیرم. در همهی کشورها خواست عمومی مردم به شکل قانون توسط نمایندگان مجلس نوشته میشود. اما در مجلس ایران عقیدهی نمایندگان قانون میشود که هیچ کدام از افراد جامعه آن را قبول ندارند. وقتی قانون براساس خواست عمومی شکل نگرفته پس توسط مردم هم اجرا نمیشود. مثلاً نمایندهی مجلس از خط ویژهی اتوبوس میرود، پلیس جلویش را میگیرد بعد آقای نماینده با آن پلیس برخورد خشونتآمیز میکند. حالا بعد از آن ماجرا نمایندهها قانون تصویب کردند که میتوانند از خط ویژهی اتوبوس استفاده کنند. یعنی نمایندهی مجلس از کار خلاف خودش قانون درست کرد. ما به عنوان مسئول مردم را تربیت میکنیم، ما شرایط اجتماعی را طوری سازمان میدهیم که خشونت، نزاع و درگیری در آن بالا باشد.
این تنشها نسبت به گذشته در فضای سیاسی هم بیشتر شده؛ یعنی بخشی از مردم با پایگاه اجتماعی حاکمیت درگیر میشوند. انباشت این تنشها چه آسیبهای روانی به مردم میزند؟
پاسخ به این سوال را با اشاره به وضعیت اعتراضهای مردمی میدهم. به تجمعهای معلمان، بازنشستگان و دیگر گروههای جامعه نگاه کنید. هیچکدام رفتار خشن و ناهنجاری نداشتند. از طرفی تجمع یک حق قانونی و عرفی است؛ یعنی مسئلهای است که مردم به آن واقفاند؛ میدانند حق اعتراض دارند. اما وقتی اعتراض میکنند با برخورد خشن پلیس و دستگاه امنیتی مواجه میشوند. این حق همهی مردم در همهی جوامع انسانی است که اعتراض کنند، از مسئولان دولتیشان پاسخ بخواهند یا به رئیسجمهورشان نقد داشته باشند و هیچ نهادی حق ندارد جلوی اعتراض آنها را بگیرد. قانون از طرف خدا نمیآید، قانون را مردم باید تعیین کنند؛ چون هیچ نهاد و فردی بیش از مردم نیست. اما در جامعهی ما چنین نیست. از من استاد دانشگاه تا هر کسی که در دستگاه است خودش به نفع خودش قانون تعیین و اجرا میکند و همین به کل جامعه تسری پیدا میکند.
یکی از رفتارهای اخیر حکومت که بحثبرانگیز شد، خبر قطع انگشتان برخی از مجرمان دزدی بود؛ این رفتارها چقدر بازدارنده است؟ آیا همین رفتارهای حکومت خشونت را بازتولید نمیکند؟
چندی پیش رئیس پلیس تهران اعلام کرد، نیمی از دزدهایی که دستگیر شدند برای بار اول دزدی میکردند. بیاید به همین روند نگاه کنیم. فردی ناچار به دزدی میشود به زندان میرود و مثلاً سه ماه زندانی میشود. وقتی بیرون میآید، چون سوسابقه دارد، نمیتواند شغل پیدا کند، دوباره هیچ راهی به جز دزدی ندارد. بنابراین او به یک دزد مادامالعمر تبدیل میشود. فرزند او همینطور در چرخهی طرد اجتماعی و بزه زندگی میکند که ما به چنین فرزندانی میگوییم محکومان مادامالعمر.
ما با زندانیکردن دزد جرم را از او میگیریم اما شرایط جرم را نه تنها از بین نمیریم بلکه با سوسابقه به آن شرایط دامن هم میزنیم. حالا مثلاً میخواهند با شرع اسلام جلوی دزدی را بگیرند. اما مگر همان شرع و پیامبر اسلام نگفته که اگر کسی دزدی کرد اول باید برایش کار و سرپناه تهیه کنید. یعنی حتی ما قانون اسلام را هم رعایت نمیکنیم.
از طرفی رفتارها نسبت به افراد متناقض است. مردم سوال میکنند چرا دست و انگشت کسی که میلیاردی اختلاس و دزدی میکند، قطع نمیشود اما فردی که به خاطر فقر دزدی کرده باید چنین رفتاری ببیند؟ پس در اصل قانون وجود ندارد. قانون برای پولدار و گردن کلفت با مردم عادی فرق میکند، پس کار نمیکند و هر چقدر هم خشن باشد، عامل بازدارندگی نیست.
این فشار اجتماعی تا چه زمانی میتواند ادامه پیدا کند؟
مسائل و آسیبهای اجتماعی در ایران سال به سال بدتر میشود. در این چهل سال اوضاع به تدریج بدتر شده و عواملی که روی آسیبها تاثیرگذار بودند، هر روز بیشتر شدند. مثلاً تورم از هشتدرصد رسید به پانزده بعد سیدرصد و حالا چهلدرصد تورم داریم و حقوق و دستمزد نسبت به تورم افزایش پیدا نکرده. یعنی مردم نسبت به گذشته چهلدرصد فقیرتر شدند پس زندگی پرتنشتری را تجربه میکنند. مردم برای کمکردن این تنش مجبورند چند جا کار کنند و باز فشار مضاعف را تحمل کنند.
به همین منوال آگاهی مردم نیز تحتتاثیر قرار میگیرد. یک استاد دانشگاه وقتی مجبور باشد چند جا تدریس کند، ساعتی برای مطالعه ندارد؛ همچنین پولی برای کتاب ندارد که مطالعه کند پس سطح سوادش پایین میآید و به همین صورت نمیتواند با کیفیت و به روز تدریس کند و این روی سواد دانشجو یا دانشآموز تاثیر میگذارد. آن استاد دانشگاه با این کار به نوعی از عمر و زمان دانشجو دزدیده و فردی تحویل جامعه داده که سطح سوادش پایین است. همهی این موارد دست به دست هم میدهد و سازمان اجتماعی را مختل میکند. بعد میبینیم رفتارهای اجتماعی ناهنجار میشود و سطح آگاهی پایین میآید.
ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که تا کی این اوضاع ادامه دارد. تغییر با انقلاب یک پروسهی سی الی چهل ساله است که بستر مناسب نیاز دارد. بنابراین نمیتوان گفت تا کی، فقط میشود پیشبینی کرد از این هم بدتر خواهد شد. چون بسیاری از جامعهشناسها از سالها قبل نسبت به بدترشدن شرایط هشدار داده بودند.
آیا جامعهی حال حاضر ایران در حال تجربهی فروپاشی اجتماعی است؟
به نظر اینطور میرسد. تبعیضها و زورگوییها به این اجتماع فشار وارد کرد و آن را به جایی رساند که از کنترل خارج شد. رهبر جمهوری اسلامی هر بار که رئیسجهوری سرکار آمد توصیه کرد: شایستهسالار و به مردم پاسخگو باشند؛ اما دیدیم که به حرفهای خودشان هم عمل نکردند. اگر ما مسئولان، رئیسجهوری و وزرای شایسته داشتیم که به خواستههای مردم پاسخ میدادند این شرایط را تجربه نمیکردیم.
امروز عوامل اصلی آسیبهای اجتماعی عدم مدیریت و قانون است که از طرف مسئولان اعمال شده. مسئولیت این آسیبها متوجه آنهاست نه مردم. وقتی هر اعتراضی با سرکوب مواجه میشود، هیچ کارگر و معلم و بازنشستهای اجازهی اعتراض ندارد، هیچ امیدی برای بهبود نیست و فشار روز به روز زیادتر میشود اولین رخداد افزایش آسیبهای اجتماعی و بعد فروپاشی اجتماعی است. ما به عنوان دستگاه حاکم با رفتار و اعمالمان مردم را خشونتطلب و پرخاشگر میکنیم.
مردم ما مسئله دارند، بیمار نیستند. اگر آمار اعتیاد و دزدی و آسیب بالاست به علت مشکلات معیشتی و فشار روی مردم است؛ وگرنه مردم ما نه افسردهاند و نه بیمار. پرخاشگری در سطح جامعه معلول رفتارهای تبعیضآمیز در محیط کار و اجتماع است. متاسفانه هیچکس نیست که بخواهد این علتها را پیدا و برطرف کند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.
برچسب ها
آسیب های اجتماعی خشونت خط صلح خط صلح 134 روشنک مهرآیین فروپاشی اجتماعی ماهنامه خط صلح مصطفی اقلیما