اخرین به روز رسانی:

ژانویهٔ ۲۸, ۲۰۲۵

تقی رحمانی؛ منافع اقتصادی در مناطق امنیتی

Taghi1تقی رحمانی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی که قریب یک سوم از عمر خود را در زندان به سر برده است، چهره ای نام آشنا در میان فعالین مدنی ست.

او که تجربه ی مستقیمی از مواجهه با محرومیت و عدم توسعه یافتگی در سیستان و بلوچستان به واسطه ی شرکت در دو طرح “توسعه ی مهارت ‌های پایه” و “تشکیل گروه‌ های کارآفرینی و آموزش بانک ‌پذیری” به همراه دوستان خود، دارد، به شدت نسبت به فضای امنیتی موجود در این استان منتقد است و سپاه پاسداران و نیروهای تندرو در منطقه را، توجیه گر هم می داند.

آقای رحمانی هم چنین معتقد است که برای بهبود شرایط باید توسعه و حتی یک توسعه در حد تبعیض مضاعف مثبت شکل بگیرد، نوعی تسامح فرهنگی به وجود بیاید و هم چنین نوعی مدنیت ایجاد شود…

سیستان و بلوچستان به هر حال همیشه از جهات مختلف و خصوصاً اقتصادی محروم بوده و از لحاظ امنیتی هم همیشه منطقه ای حساس به حساب آمده؛ به نظر شما علت این مسائل چیست؟

ببینید به طور کلی ساختار بندی دولت جدید در ایران- که با رضا شاه شروع شد-، خود به خود مرکز محور است و آن ملوک الطوایفی قدیم را از هم پاشاند. ملوک الطوایفی قدیم به نیت مثبت امیر کبیر که می خواست ساختار دولت مدرن را درست کند، شکل گرفت ولی  اصلاحات چنین ساختار به اصطلاح مدرنی متوقف شد و خود به خود به یک دیکتاتوری ناصرالدین شاهی ختم شد. این دیکتاتوری هم با شکست اهداف اساسی انقلاب مشروطیت، ما را به سمت دولت ملت مدرن ولی متمرکز برد که زبان واحد، لباس واحد و مرکز واحد داشت. از طرف دیگر منطقه ی سیستان و بلوچستان ایران، به طور کلی با مشکلات گوناگون از جمله محرومیتی به بلندای دو-سه قرن، تفاوت مذهبی و عدم توجه کافی به جغرافیای منطقه مواجه بود. بعدها هم که شورش هایی در آن منطقه صورت گرفت و دولت مرکزی نگاه امنیتی اش را بیش تر کرد. حتی به نظر من این مسئله در اهواز و استان خوزستان هم هست که با کشورهای هم زبان، هم مرز اند. پس هم علت سیاسی، هم جغرافیایی و مقداری هم علت اقلیمی دارد(مثل نداشتن آب کافی). هرچند که دلایل اصلی آن در نهایت بر می گردد به تفاوت مذهبی-فرهنگی که نگاه امنیتی و سیاسی داشتن به این مناطق را بیش تر می کند.

مثلاً در سال 1385 که من به بلوچستان رفته بودم تا مولانا عبدالحمید را برای شورای صلح دعوت بکنم، چیزی که برای من در این منطقه از همه محسوس تر بود، حضور پر رنگ سپاه پاسداران و برخوردهای گوناگون بود که با نوعی رادیکالیسم(مثل مسئله ی ریگی در آن زمان) که وجود دارد، هم دیگر را توجیه می کنند. در شرایطی که چنین تقابلی وجود دارد، دیگر نیروهای سازنده و نیروهای به اصطلاح میانه رو و نگاه عمرانی و مدنی، خود به خود در این مناطق ضعیف قلمداد می شوند و نا امنی منطقه جذابیت های سرمایه گذاری را هم از بین می برد.

واقعیت این هست که وقتی که به این مناطق وارد می شوی، محرومیت مضاعف وجود دارد و اساساً زمینه ای برای کار وجود ندارد. آن وقت با یکسری ملاک هایی در مرکز می نشینند و برای رفتار مردم منطقه، مثل قاچاق کالا، رای صادر می کنند. این در حالی ست که “قاچاق کالا” در آن جا اصلاً معنی “قاچاق” نمی دهد؛ چه این طرف مرز و چه آن طرف مرز، همه بلوچ اند(یا در مناطق غربی ایران که هر دو طرف مرز کُرد هستند) و فقیر هم هستند و تنها منبع درآمدشان همین رد و بدل کردن کالاست. این قاچاق کالا در تهران معنی می دهد؛ یک مسئله ی حقوقی ست و در سطح حقوقی هم مشکلات خودش را نشان می دهد. از طرفی مثلاً می آیند و بازارچه های مرزی را تعبیه می کنند، بازارچه های مرزی چیز خوبی ست اما واقعیت این است که یکسری از مسائل حقوقی و قانونی در حوزه ی اقتصاد را که ما مثلاً در مرکز با آن رو به رو هستیم، در آن جا معنی خود را از دست می دهد.

این ها نکاتی هست که به نظر من، محرومیت را در آن جا مضاعف می کنند؛ آن جا کار نیست، فرصت برابر نیست، شغل نیست، یا مثلاً نبود فرصت تحصیل به اندازه ی کافی(مانند دانشگاه های با کیفیتی که در تهران و سایر شهرهای بزرگ هست و خب در آن مناطق نیست) باعث می شود که آن ها نتوانند به مدارج بالاتری برسند. تمام این ها یک نوع فاصله و یک نوع عقب ماندگی اعتراضی ایجاد می کند و خود به خود، نخبگانشان به وضعی که دارند، معترض می شوند. این ها مسائلی ست که تقریباً هم در کردستان می توان دید و هم در سیستان و بلوچستان.

taghi2وضعیت در سیستان چه طور هست؟ آیا مردم آن جا هم به قدر بلوچستان محروم هستند؟

ببینید حتی در سیستان هم که تقریباً دین مردم و مسئولان یکی ست و شیعه است، باز هم این مشکلات وجود دارد؛ حال چه رسد به مناطقی که بعد از انقلاب ایران عامل مذهب هم یک مقداری اضافه شده، یعنی علاوه بر ستم ملی که بود و بر این ها اعمال می شد، عامل مذهبی هم اضافه شد و فاصله را بیش تر و کار را سخت تر کرد…

آقای رحمانی؛ سوال دیگری که مطرح می شود این است که چه خصلت هایی در آن جا وجود دارد که پروژه های کاملاً مدنی که مثلاً دوست خودِ شما، آقا هدی صابر در منطقه اجرا کرد، نیروهای امنیتی را به این سمت برد که پروژه در حال امنیتی شدن است تا آن واکنش های عجیب و غریب را نشان دهند؟

ببینید این حساسیت یک مقداری به خاطر منافع هست. در این مناطق امنیتی- در این اشل کلان-، یک عرصه ی نفوذی پیدا می کنند و معتقدند که در این عرصه ی نفوذ، نباید به نیروهای مدنی میدان بدهیم از طرفی هم خود به خود وقتی که شما قرار است فعالیتی مدنی انجام دهید، نیروهای امنیتی و نیروهای سیاسی و نیروهای نظامی را پس می زنید.

حضور امنیتی و نظامی در این منطقه، یک سری منافع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برای همه ی آن نیروها هم ایجاد می کند. در آن جا رانت هایی به وجود می آید که اگر فضای جامعه مدنی بشود، این رانت ها از بین می رود. افراطی ها را هم توجیه می کنند و این واقعیتی است که در این منطقه وجود دارد. مثلاً میزان دخالت نظامی ایران در منطقه ی کردستان و سیستان و بلوچستان، با مسائل اقتصادی و یک خروجی استراتژیک هم، پیوند خورده و وقتی که به نوعی سپاه و نظامیان در پروژه های اقتصادی نباشند، خود به خود دیگر آن منطقه برایشان جذاب نیست. برای یک توسعه ی موفق مدنی در یک منطقه، باید ابتدا فضا غیر نظامی بشود، در یک فضای نظامی توسعه ی اقتصادی صورت نمی گیرد و به همین خاطر هم  نه هدی که هر کس دیگری هم در منطقه فعالیت می کرد، با آن برخورد می کردند؛ و البته هدی یک ملی-مذهبی هم بود، یعنی خارج از حاکمیت بود و این خودش یک مسئله ی مهم است. از طرفی دیگر یک نیروی سازمانده هم بود، یعنی توان هدی باز هم مثل یک ملی-مذهبی سیاسی کلاسیک نبود، که یک نیروی سازمانگر بود. یعنی نیرویی بود که اهل نظم و ترتیب بود. به اصطلاح خودمان ردِ پا به جا گذاشت و این رد پا باب میل آن ها نبود و به راحتی نمی پذیرفتند.

من در مورد یک تجربه ای به شما بگویم: حتی در دوره ی اصلاحات هم که ما فعالیت می کردیم، وزارت اطلاعات آقای خاتمی، ما را در شهرستان های کوچک به راحتی نمی پذیرفت و افرادی که با ما برخورد داشتند، محدودیت هایی برایشان ایجاد می شد. به قول معروف می گفتند تحول ممکن است و به همین خاطر دور ما میدان مین می گذاشت. این قاعده ای هست که حکومت دارد و این طور نیست که ما را به راحتی بپذیرند؛ حالا در تهران کمی راحت تر می پذیرند. این تازه در دوره ی اصلاحات و در مناطقی بود که مناطق نظامی قلمداد نمی شد؛ حالا وقتی در یک منطقه ی نظامی، آن هم در دوره ی احمدی نژاد یک رد پای فرهنگی مدنی به جا گذاشته شود، البته که با آن بد برخورد خواهد شد.

منظورتان از منافع اقتصادی چیست؟ با توجه به اقلیم منطقه، قاعدتاً این منافع اقتصادی که شما از آن گفتید، آن چنان هم نباید باشد. باید دلیل مهم تری وجود داشته باشد که چنین فشارهای امنیتی صورت می گیرد…

ببینید اولاً که اقتصاد را دست کم نگیرید. منطقه ی سیستان و بلوچستان هم جذابیت های خاص خودش را دارد. من در این زمینه اطلاعات زیادی ندارم اما به هر حال بخشی از مواد مخدری که به کشور وارد می شود، از این منطقه رد می شود، یکسری کالاهای قاچاق از این جا وارد می شود؛ ما پانزده میلیارد دلار قاچاق نگه می داریم و ورود زیرزمینی داریم و این میزان، کم نیست. دومین مسئله، مسئله ی سیطره است. شما بیایید مثلاً مولوی عبدالحمید که یک چهره ی مذهبی ست را با ریگی که باز هم یک چهره ی مذهبی است، در کنار هم قرار دهید. ریگی قوی می شود، مولوی عبدالحمید ضعیف می شود. وقتی که چهره ای مانند یعقوب مهرنهاد را در سیستان و بلوچستان اعدام می کنند، خود به خود یکسری آدم های رادیکال تر میدان می گیرند و پای سپاه به آن جا باز می شود. یا حتی در کردستان هنگامی که چهره هایی مدنی مثل کردپورها ضعیف می شوند، در مقابل چهره های افراطی قوی می شوند. این اساساً یک ویژگی ست. پس ببینید به میزان زدن چهرهای مدنی، چهره های مذهبی میانه رو و بستن فضای اقتصادی، یک فضایی می ماند.

مثالی می زنم: من با مولانا عبدالحمید در سال 1385 صحبت می کردم، می گفت ما می توانیم با کمک یکسری از همین اقشار و قبایل مقداری امرار آبادی راه بیندازیم و یک مقدار فضا را بهتر کنیم ولی خب دولت مرکزی ایران حاضر نیست که یک سنی سکاندار این قضیه شوند. حالا افرادی مثل هدی، قصد داشت که در دل آن جا با یک نگاه شهروندی، شیعه و سنی را به هم نزدیک کند که نگاه نظامی، آن را تحت اشعاع قرار داد.

taghi3اما در این بین، تضیع حقوق مردم عادی در این منطقه از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و در مجموع به لحاظ پارامترهای حقوق بشری که می شناسیم، به امری متداول تبدیل شده است. چه راه حل هایی وجود دارد که این وضع بهبود پیدا کند؟ البته وضعیتی که شما تصویر کردید به این راحتی ها درمان قطعی ندارد و فقط باید از بهبود آن گفت…

ببینید این بهبود بعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارد. وقتی دولت می آید برنامه ی توسعه ی متمرکز بیست ساله اعلام می کند، باید دید سهم استان از آن چیست؟ از طرفی دیگر یک دولتی در ایران می آید و برنامه ریزی بیست ساله می کند اما هشت سال بعد یک دولت دیگر می آید و تمام آن برنامه ها را پاره می کند و به بیرون می ریزد! بخشی از این مشکل مربوط به همان مرکز است؛ یعنی مرکز خودش اصلاً سیاست مشخص اقتصادی و توسعه نه فقط برای آن جا که برای کل ایران ندارد و این نا به سامانی در منطقه را مضاعف می کند. اگر شکست اقتصادی در بلوچستان، استعداد قاچاق مواد مخدر را بالا می برد مثلاً در اصفهان مصرف مواد مخدر را بالا خواهد برد.

 اما به طور کلی، راه حل مشخص است و راه حل عجیب و غریبی هم نیست. این مناطق به توسعه نیاز دارند و حتی یک توسعه در حد تبعیض مضاعف مثبت؛ یعنی باید سرمایه گذاری بیش تری در آن جا صورت بگیرد. این مناطق هم چنین احتیاج به یک نوع تسامح فرهنگی دارد؛ یعنی باید چهره های میانه رو در آن جا رو بیایند. این مناطق احتیاج به یک نوع مدنیت هم دارند؛ یعنی چهره ها و فعالین مدنی بیش تر بشوند. اگر فضای اقتصادی و فرهنگی و البته فضای مدنی تغییر پیدا کند، خود به خود تنش های سیاسی کاهش پیدا خواهد کرد و این نیاز به عواملی دارد. تقریباً چیز غیر ممکنی نیست منتها همان طور که گفتم به شرطی که این موارد اعمال شده بتواند افراطی گری را کنترل کند.

مثالی می زنم: اگر مسئله ی ریگی کنترل می شود اما با استمرار حالت نظامی، یک ریگی دیگر به وجود خواهد آمد. پس اگر مسئله ی ریگی کنترل می شود، باید فاز عوض بشود و فضا به سمتی برود که امثال ریگی نتوانند بروند آن جا و نیرو جذب کنند یا اگر جذب کردند، مردم ایزوله شان کنند. با این حال می بینید که در هشت سال گذشته، به مولوی عبدالحمید هم در کردستان و هم بلوچستان میدان داده نمی شود، در صورتی که یک آدم میانه رو هست. یا یعقوب مهرنهاد را نباید اعدام می کردند، اعدام این فرد نشان می دهد که هیچ حرکت مدنی را قبول نمی کنند؛ حالا به فرض که این فرد چند تا دیدار هم کرد و با چند نفر هم گفتگو کرد، عملی که انجام نداده که اعدامش کنند. افراد حتی اگر جرمی هم مرتکب شدند، باید به میزان عمل اجتماعی شان با آن ها برخورد کرد و نه با سنگین ترین مجازات که اعدام باشد. یا مثلاً کردپورها؛ با این روند دیگر کسی در کردستان به آن شکل به سمت فعالیت مدنی نمی رود.

یک نکته ای را هم به شما بگویم یک بازی بسیار پیچیده ای در ایران وجود دارد که بازی سیاست با سیاست است که کار مدنی و فرهنگی را هزینه مند می کند. حالا این بازی سیاسی در برخی مناطق به بازی امنیتی-نظامی هم پیوند می خورد و دو طرف قضیه به حدی با هم درگیر می شوند که طرف های مدنی خود به خود ضعیف می شوند. در این قضیه دولت مرکزی مقصرتر و مسئول تر است. یعنی اگر مشکلی پیش بیاید مقصر است و دولت مرکزی ست که باید برنامه بریزد و به خواسته ها توجه کند.

به هر حال کشورهایی که به این سمت رفته اند، موفق بوده اند و محرومیت زدایی کرده اند. ضمن این که محرومیت زدایی هم یک شبه صورت نمی گیرد اما بالاخره باید پروسه به وجود بیاید تا مسائلی به مرور از بین برود. اگر چه که بلوچستان خیلی بدشانس است؛ بلوچستان پاکستان از بلوچستان ایران هم حتی محروم تر است… خلاصه این استان در داخل ایران تعریف شده و دولت در مقابلش مسئولیت دارد و این نابسامانی ها مادامی که توجهی نباشد، وجود خواهند داشت.

با تشکر از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.

توسط: مدیر
جولای 24, 2014

برچسب ها

ماهنامه شماره ۳۹