فرصت درویشان/ مصطفی عزیزی
این که “شریعت” همواره با “طریقت” سر جنگ داشته و حاکمان متشرع حلاج ها بر دار کردند و به سهروردی ها قوت ندادند تا قالب تهی کنند و عین القضات ها را شمع آجین کردند، حقیقتی تاریخی است که نیاز به مداقه چندانی برای فهم آن نیست. اما واقعیت این است که عناد جمهوری اسلامی با درویشان گنابادی نه عقیدتی و ایدئولوژیک، که کاملاً سیاسی و از موضع حکومت شبه توتالیتر صورت می گیرد که توان دیدن هیچ حرف و نظری مخالف خود را ندارد؛ به ویژه اگر گروه و دسته ای از عَدد بگذرند و عِده شوند.
درویشان گنابادی پس از انقلاب از همان آغاز کم و بیش تحت فشار بودند اما وقتی تعدادشان رو به انبوهی نهاد، درگیری ها و تخریب تکیهها در شهرهای مختلف از جمله بروجرد آغاز شد و در قم و سپس اصفهان به اوج خود رسید. در بهمن ۱۳۸۴ با یورش وسیع پلیس به تکیه درویشان در قم و تخریب کامل آن و دستگیری بیش از هزار نفر و مجروح شدن بیش از ۲۰۰ نفر، درگیری بین حکومت و درویشان گنابادی وارد مرحله تازه و وخیمی شد. در ۳۰ بهمن ۱۳۸۷ طی یورش نیروهای امنیتی و لباس شخصی به گورستان تخت فولاد اصفهان، تکیه آذرگشسب با بولدوزر تخریب شد. این تیکه که به عنوان آثار ملی ایران نیز ثبت شده بود، مقبره “درویش ناصر علی” از عرفای سده گذشته بود. تخریب تکیه درویشان سلسله حوادث دیگری را رقم زد. در سوم اسفند همان سال، تعدادی از درویشان در مقابل مجلس ایران تحصن کردند که موجب دستگیری بیش از ۶۰ نفر از آنان شد. حوادث مشابهی در ابعاد کوچک تر در سایر شهرهای کشور اتفاق افتاد؛ از جمله بروجرد.
در انتخابات ۱۳۸۸ درویشان گنابادی از آن جا که مهدی کروبی در وقایع قم از درویشان حمایت کرده بود، از نامزدی کروبی حمایت کردند و بعد هم که اعتراضات به نتایج انتخابات شکل گرفت به عنوان بخشی از جنبش سبز در میدان مانند. راه اندازی سایت مجذوبان نور توسط درویشان و دستگیری وکلای درویشان و گردانندگان این سایت ابعاد تازه ای پیدا کرد.
در بهمن و اسفند ۱۳۹۶ درگیری در اطراف خانه نورعلی تابنده، قطب درویشان گنابادی، در گلستان هفتم پاسداران موجب فاجعه انسانی شد که دیگر خبرش ابعاد جهانی به خود گرفت و کم تر کسی را در ایران می توان سراغ گرفت که با این طریقت آشنا نشده باشد و یا دستکم نام درویشان طریقت سلسله نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی به گوشش نخورده باشد و از دلاوری ها و همبستگی و اتحاد آنان سخن نگوید.
آشنایی من با درویشان گنابادی برمی گردد به اسفند ۱۳۹۳ که در زندان اوین، بند هشت با چند تن از وکلا و گردانندگان وبگاه مجذوبان نور هم بند شدم و با رضا انتصاری و مصطفی عبدی هم اتاق. قبلاً شرحی نسبتاً مفصل از آن چه در بند هشت با این دو عزیز و درویشان گرانقدر دیگری مثل کسری نوری که حقوقدان بسیار جوانی بود و از شیراز به بند هشت منتقل شد و چند ماهی پیش ما بود نوشته ام و نمی خواهم آن نوشته ها را این جا تکرار کنم. اما می خواهم به این نکته اشاره کنم که جرم اصلی و اساسی درویشان گنابادی در مقاوم و پیگیر بودن آنها در دفاع از حق و حقیقت است. حداقل، دوستانی که از نزدیک یک سال به طور شبانه روز با آن ها حشر و نشر داشتم، چنین بودند و اکنون پس از حوادث و سرکوب اسفند ۹۷، بلاتکلیف و این بار در شرایطی بسیار بدتر از قبل در زندان فشافویه به سرمی برند.
دولت های جمهوری اسلامی چه آن دولت هجو و حقیر زمستانی که نام خود را بهار نهاده بود و چه این دولت مکر و فریب سیاه کار که خود را بنفش میخواند در هر چه اختلاف داشته باشند، در یک چیز مشترک اند؛ کوچک ترین حق حیاتی برای هیچ جمع و تشکلی در خارج از حکومت قائل نیستند. خواه این جمع و تشکل کانون صنفی معلمان باشد یا اتحادیه آزاد کارگران یا کانون نویسندگان و یا حتی درویشان. تنها نهادهایی را تایید می کنند که کنترل کامل آن ها به نحوی در دست بخشی از حکومت باشد. مشکل حکومت با درویشان هم دقیقاً همین است. درویشان گنابادی به نهادی مردم نهاد تبدیل شده اند که از حکومت فرمان نمی گیرد و سرسخت و مقاوم هم هست. اهل یورش بردن نیستند اما در دفاع از فولاد هم مقاوم تر اند و این برای حکومتی که ماندگاری اش در ایجاد وحشت و ترس از سرکوب در بین مردم است حکم پاشنه آشیل و چشم اسفندیار دارد و دقیقاً همین جاست که سرکوب درویشان دیگر یک خواست دینی نیست بلکه حکمی حکومتی برای بقاست.
اکنون ده ها درویش گنابادی در بدترین شرایط هستند. یکی از آن ها در شکنجه گاه کلانتری شاپور -که از بدترین کلانتری های ایران و مشهور به شکنجههای وحشتناک برای مجرمین غیرسیاسی است- درگذشت و بقیه در زندان تهران بزرگ، موسوم به فشافویه -که زندانی تازه تاسیس و فاقد کم ترین امکانات است- آینده مبهم خود را با اتهاماتی سنگین انتظار می کشند. یکی شان هم که تاکنون به اعدام محکوم شده است و منتظر اجرای حکم است.
دوباره مصطفی عبدی و رضا انتظاری و کسری نوری در زندان هستند و این بار با خواهران و برادران خونی و مرامی خود. خانواده های مضطرب نگران حال فرزندانشان هستند و همه این ها به دلیل هراس حکومت است و بس. هراسی که چندان واقعی نیست اما سرانجام فنای نزدیکشان را رقم می زند. حافظ در غزلی که منسوب به اوست می گوید:
“از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است“
برچسب ها
خط صلح دراویش دراویش گنابادی درویشان کسری نوری گلستان هفتم ماهنامه خط صلح مصطفی دانشجو مصطفی عزیزی