“صلاحدید”؛ از گرگ رُمی تا دوقلوهای افسانه ای/ علی کلائی
از پستان های گرگ لوگوی باشگاه رُم تا سخنان رئیس جمهور مملکت یعنی آقای حسن روحانی مورد ممیزی و جرح و تعدیل قرار می گیرد و ممیز و جناب تعدیل کننده مطابق سلیقه خودش و کسانی که آن را به او دیکته می کنند، آن چه را که دلش بخواهد یا دل مقامات بالادستی و متصلین -به آن جاهایی که می دانیم کجاست اما اسمش را نمی توانیم ببریم-، بخواهند، جایگزین می کند. منتقدین به این عمل می گویند سانسور که همان ممیزی و تفتیش و ارزیابی و ممنوعیت و خلاصه کاری است که دستگاه های نظام هایی که با نشر آزاد اطلاعات بیگانه اند، انجام می دهند. البته خود آقایان به آن می گویند حفظ حریم عمومی، نظام یا در واقع دادن آن چه ما (مای حاکمیت) می خواهیم و نه واقعیت به خورد مخاطبِ به تعبیر آقایان از همه جا بی خبر!
از کلمه سانسور و معنی و ریشه آن که بگذریم (که می دانیم از ریشه لاتین Censere به معنای ارزیابی و یا Censura به معنای سرکوب است)، آن چه در ایران و در تمام سال هایی که مسئله ای به نام رسانه های ارتباط جمعی، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و اینترنت و خلاصه هر چیزی که بتواند چیزی را به مردم بدون کنترل حاکمیت برساند، مطرح بوده، نشان می دهد که در ایران و تنها به جز برخی مقاطع کوتاه، هیچ گاه حکومت های مستقر نخواسته اند و مطابق مصلحت نظام و شخص و دستگاه نظری شان “صلاح” ندانسته اند که دانستن حق مردم باشد و مردم آن چه را که باید، بدانند و بخوانند. از عهد رضاخانی و پیش از آن (استبداد صغیر) تا دوران استبداد محمدرضا شاهی و تا 4 دهه حاکمیت جمهوری اسلامی هم این مسئله برقرار بوده است. در هر زمانی هم که رسانه ای از این “صلاح” دانستن ارباب حاکمیت تخلف کرده، سروکارش با پزشک احمدی ها و سرپاس مختاری ها و ساواک و خلخالی و لاجوردی و مرتضوی ها افتاده که البته این آخری در زمان نگاشتن این مختصر “فراری” است و سخنگوی دستگاه قضایی نظام که خود در “گرفتن” مهارت خاصی دارد! گفته است که او را “گیر” نیاورده اند و خلاصه نتوانسته اند “بگیرند.” به قولی فاعتبروا!
اما گذشته از سانسور در عرصه های مطبوعات و اینترنت و قس علیهذا، صداوسیمای جمهوری اسلامی در عرصه سانسور کردن و نشان ندادن و “صلاح” دانستن ید طولایی دارد و بارها به مانند همین ماجرای پستان های گرگ لوگوی باشگاه ایتالیایی رُم شگفتی ساز بوده است. اگر قرار باشد فهرستی از سانسورهای این رسانه به قول خودشان “ملی” و به قول منتقدین “میلی” تهیه شود سر به آسمان می گذارد و مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما کوتاه باید گفت که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران عرصه های جدیدی را در سانسور گشوده است که به نظر می آید الباقی دستگاه های رسانه ای سانسورچی باید سال ها نزد این بزرگواران سانسورچی ملقب به “ناظرپخش” و “مسئول پخش” و غیره شاگردی کنند. از سانسور چهره محبوبی چون ناصر خان ملک مطیعی در برنامه “دورهمی” مهران مدیری تا سانسور و عدم ذکر نام آقایان بقایی و احمدی نژاد، آن هم در گزارش زنده و در زمان ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در وزارت کشور از جمله ممیزی هایی است که توسط این رسانه اعمال شده است.
سانسور البته تنها به این حوزه ها نیز محدود نمی شود و تاریخ ایران را نشانه می رود و با پخش سریال ها و گزارش هایی پر از کذب های آشکار (به مانند معمای شاه) و یا سانسور نقش شخصیت هایی مثل اکبر هاشمی رفسنجانی، حسینعلی منتظری، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی و خلاصه هر بنی بشر مسئول سابق نظامی که امروز با دولت حاکم بر نظام و شخص اول حاکمیت زاویه داشته و دارد، تاریخ ایران زمین را نشانه می رود. این دستگاه سانسور البته هیچ حوزه ای را هم بر زمین نگذاشته است و هیچ بنی بشری هم از آن در امان نبوده است. حرف های عادل فردوسی پور پس از دو دهه مجری گری ورزشی در این رسانه در ارتباط با حضور زنان در استادیوم ها در برنامه دورهمی سانسور می شود. سریال هایی با بودجه این سازمان برای تحریف تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام ساخته می شود و نقش های حقیقی سانسور شده و نقش های جعلی جایگزین می شود. در برابر تصویر زنان آباژور قرار داده می شود و بعد رئیس پیشین سازمان صداوسیما از این حضرات سانسورچی تقدیر هم می کند.
اما صداوسیما در عرصه سانسور و در طول این سال ها عرصه های جدیدی را فتح کرده که بعید به نظر می رسد به جز تلویزیون دولتی کشورهایی چون کره شمالی و احتمالاً چین، کسی فکرش به چنین سانسور و تحریف هایی رسیده باشد. سانسورها و تحریف های محتوایی در سریال های تلویزیونی کاری بود که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران انجام داد تا سریال های غیر ایرانی را نه تنها دوبله کند که اصولاً داستانش را از نو بکوبد و بسازد و شخصیت هایی را زیاد و کم کند و به شخصیت های داستان ها نقش های جدیدی بدهد!
اوشین و سال های دور از خانه را همه به یاد داریم. اوشین تاناکورایی که نام فامیلش تا سال ها برند لباس های دسته دوم در ایران شد. اوشینی که توسط صداوسیما نشان داده شد یک بانوی قهرمان، خانواده دوست و پاکیزه (با پارامترهای ارزشی نظام) است که حتی یک زن مسلمان می تواند او را الگوی خود بداند! که البته این الگو دانستن موجب عصبانیت بنیانگذار نظام در سال 67 و صدور فتوای اعدام و برخورد شدید با مسببین این حادثه (مصاحبه کنندگان و پخش کنندگان مصاحبه با یک زن در این خصوص) شد. آن زن ایرانی در آن مصاحبه گفته بود که الگویش اوشین است و ایضاً گفته بود دختر پیامبر اسلام الگویی قدیمی است و الگوی جدید و امروزی ایشان اوشین است! همین سخن هم موجبات عصبانیت بنیانگذار نظام را آن هم در بهمن 67 و پس از قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 فراهم آورده بود! اما نکته این جاست که اوشین اصولاً آن بانوی “پاکدامن” (به توجه به دستگاه ارزشی نظام) نبود بلکه او در داستان اصلی بدل به یک “گیشا” می شود و به روسپی گری روی می آورد. اما صداوسیمای ما سریال اوشین و این شخصیت را کلاً کوبید و از نو ساخت. حتی به طنز و در همان زمان مطرح شده بود که ژاپنی ها خواستار خرید دوباره دوبله شده و از نوساخته “اوشین ایرانی” شده بودند.
همجنس گرایی در سریال جومونگ سانسور شد. تعجب برانگیز است اما شد! افسر هیوبو همان برادر فربه و مو فرفری که یک دست لباس قهوه ای رنگ بیش تر نداشت با سایونگ، مشاور بانو سوسانو در ارتباط بود. به سایونگ (که خودش در سریال می گوید هم مرد است هم زن) اما در نسخه فارسی شده تنها توجهی ویژه از سمت هیوبو به سایونگ نشان داده می شد که طنزآمیز به نظر می رسید.
سریال فوتبالیست ها و سوباسا اوزارا. در این سریال سوباسایی که کودکی نسل دهه 60 ای ها هفته به هفته با روی هوا بودن سوبا و توپ و شوت هایش گذشت، عمویی دارد که مرتب به مادرش سر می زند. اما جالب است بدانیم که او عموی سوبا نیست بلکه دوست مادر سوباساست. و صداوسیما به همین سادگی اذهان ما کودکان دهه 60 ای را از این “آلودگی” که مادر آدم می تواند در وضعیتی که پدر نیست دوست مذکری داشته باشد، خلاص کرد! ایضاً صداوسیما کمک کرد تا ما نفهمیم که سوباسا که قهرمان کودکی ماست با دختر خانمی به سانائی دوست است و رابطه ای عاشقانه با او دارد. اصلا چه معنی دارد بچه در این سن و سال از عشق و عاشقی سر دربیاورد!؟
همه ما فکر می کنیم که سریال “تام و جری” را نه یکبار که صدبار دیده ایم. عموماً هم مدعی هستیم که تمام قسمت هایش را از حفظ بلدیم! ولی این گونه نیست. در این سریال یک قسمت عاشقانه هم وجود دارد که دوستان صداوسیما “تشخیص” داده اند که ما آن را نبینیم. در این قسمت جری برای بیرون کشیدن تام از وضعیت عاشقی و از سر گرفتن دعوای همیشگی شان و وضعیت عادی تام و جری، برای تام یک رقیب عشقی می تراشد و گربه ای دیگر را خبر می کند. اما در انتها خودش عاشق موشی دیگر می شود و حال اوست که دیگر تمایلی به وضعیت عادی “تام و جری” ندارد. عاشقیت در آن سن و سال برایمان خوب نبوده لابد!
بابا لنگ دراز و جودی ابوت! رابطه عاشقانه و رمانتیک جودی با بابا لنگ دراز یا همان آقای پندلتون به راحتی سانسور شده است. کلاً عاشقیت هرجا باشد برای کودکان ضرر دارد ظاهراً!
اما کودکی ما دهه شصتی ها پر بود از کودکان یتیمی که مبارزه می کردند و یا به دنبال پدر و مادرشان بودند. یکی از آن ها چوبین بود. اما خوب است بدانیم که چوبین مادر داشت. اما مادر چوبین موازین اخلاقی دوستان سانسور چی سیمای ملی (یا میلی) را در پوشش رعایت نمی کرد و مادری هم که چنین کند باید سانسور شود.
دوقلوهای افسانه ای! دو نفری که ما فکر می کردیم خواهر و برادری با قدرت های افسانه ای هستند، اصلاً دوقلو نبودند! البته کمی هم مشکوک بودیم که این دوتا چرا در ظاهر به هیچ وجه شبیه به هم نیستند، اما ذهن پاک کودکی مان نمی پذیرفت که کاسه ای زیر نیم کاسه باشد که خب، ظاهراً بود. «داستان این انیمیشن دوبعدی در سال 1895 در شهر پکن چین اتفاق می افتد که طی آن بنا به یک پیشگویی جولز (یک پسر چینی) و جولی (یک دختر انگلیسی) از والدینی متفاوت در یک ساعت و در یک مکان متولد می شوند و مادر هر دو کودک به هنگام زایمان از دنیا می روند». (1) دوستان صداوسیما هم لطف کرده بودند و برای شرعی کردن حضور این دو کنار همدیگر، آن ها را به عنوان برادر و خواهر جا زدند.
البته بر این لیست می توان موارد بسیاری افزود و شاید زمانی بشود در این خصوص تحقیقی کرد و لیستی از تغییرات مبتنی بر “صلاح” دانستن های سانسورچیان در سیمای ملی تهیه کرد. تغییراتی که حتی دیالوگ های فیلم ها را هم نشان می رود و گاه اصطلاحات و حرف هایی در فیلم ها شنیده می شود که وقتی بعد با اصل فیلم قیاس می کنی، به هوش سناریو و دیالوگ نویسی دوست سانسورچی اعتراف می کنی!
مطابق قانون اساسی عزل و نصب رئیس سازمان صداوسیما بر عهده رهبر جمهوری اسلامی است. اما جناح های غیر متعلق به جریان مورد علاقه رهبری از این تریبون ملی که از بودجه عمومی هم تغذیه می کند یا محروم بوده اند و یا تنها در برخی از مناسبت ها به مانند انتخابات تریبونی هم به آن ها داده شده است. حسن روحانی رئیس جمهور اسلامی ایرانی پیش تر صداوسیما را متهم کرده بود که “گرفتار یک باند سیاسی” شده است و اصولاً همین باندی شدن رادیو تلویزیون ملی ایران بود که موجب شد مردم ایران هربار به سوی خوراک جدیدی به غیر از برنامه های صداوسیما روی بیاورند. زمانی فیلم های وی.اچ.اس با دستگاه های ممنوعه اش و بعد وی.سی.دی و دی.وی.دی و بعد ماهواره و شبکه های جم و من و تو و بی بی سی فارسی و اینترنت و شبکه های اجتماعی هرکدام در زمانش و به صورتی به منبع تغذیه مردم بدل شدند. هربار هم صداوسیما تلاش کرد تا با این موج مقابله بکند و هر بار هم به نتیجه نرسید! یعنی تلاش سانسورچی ها که از دهه 70 نام مقابله با تهاجم فرهنگی به خود گرفت به دلیل درک دستوری و امری از فرهنگ و عدم درک این مسئله که فرهنگ با بخشنامه و دستور و بگیر و ببند های امنیتی تغییر نمی کند، بدل به روش مقابله شان با هرآن چه “جدید” شد. سویی آن قدر از دست صداوسیما عصبانی شد که تقاضای تحریمش را کرد و سوی دیگر، یعنی خود سیاست گذاران برای صداوسیمایی ها فرض کردند که با کنترل سرعت اینترنت و فیلترینگ و جمع کردن دیش ها میتوان مردم را جلوی تلویزیون نشاند. که خوب، تلاش عبث از پیش شکست خورده بوده و هست.
دی ماه سال گذشته شمسی هم دیدیم که مردم دستکم 100 شهر کشور روز و شب در خیابان هایشان چیزی را می دیدند و صدای اعتراض می شنیدند و شب ها در بخش های خبری سیمای ملی، چیزهای دیگری را می شنیدند. انگار که دوستان سازمان فخیمه صداوسیما، در یک سیاره و یا کشور دیگر سیر می کردند با اتفاقات و وضعیت دیگر.
در واقع حکومت ها در ایران همواره با استفاده از سانسور به صورت ابزار سرکوب در کنار دیگر ابزارهایشان تلاش کردند تا تنها صدای موجود در جامعه را صدای خود بنامند و اصولاً منکر وجود دیگر صداها بشوند. رفتاری که در سخنرانی نوروزی رهبر جمهوری اسلامی در اول فروردین در مشهد هم دیده می شد و ایشان در آن جا به طور کل همه چیز را منکر شد و گفت که در کشور آزادی بیان است و مردم در ابراز نظرات مختلف هم آزادند و هرکسی هم که می گوید نیست بی انصاف است و دروغ می گوید. ایشان رسماً در چشم دوربین ها و مردم نگاه کرد و آشکارا همه واقعیت را تکذیب و سانسور کرد و با انکار سرکوب دست به سرکوبی دوباره زد.
سال هاست سانسور در ایران و توسط صداوسیما و همه نهادهای حاکمیتی ادامه دارد. البته انگار تنها سانسور نیست. “مانسور” هم هست. “یک پژوهشگر تاریخ مطبوعات با مرور تاریخچه سانسور در مطبوعات دوره های قاجار و پهلوی، اظهار کرد: «به قول یکی از دوستان ما دو پدیده داریم؛ یکی سانسور و دیگری مانسور! پرسیدیم منظورت چیست؟ گفت سانسور که یعنی چه نباید بنویسیم اما مانسور یعنی چه باید بنویسیم!» (2) حکومت ایران سال هاست که هم سانسور می کند هم مانسور! هم می گوید چه نشان نده هم می گوید چه نشان بده! تلاش می کند تا افکار عمومی را با “صلاحدید” خودش سامان بدهد و اما می بینیم که نتیجه نداده و نمی دهد. کاش قدری تجربه می اندوختند. کاش!
پانوشت ها:
-
حبشی، الهام، ده سانسوری که محتوای فیلم را هم تغییر داد!، وبگاه جیم دات.آی.آر، 22 شهریور ماه 1396
-
مروری بر تاریخچه سانسور مطبوعات در ایران؛ تفاوت سانسور و مانسور چیست؟!، ایسنا، 15 آبان ماه 1396
برچسب ها
اوشین بابا لنگ دراز پستان گرگ تام و جری جومونگ خط صلح دوقلوهای افسانه ای رسانه ملی سانسور صدا و سیما فوتبالیست ها لوگوی رم ماهنامه خط صلح ممیزی