زیست درویشان در ایران؛ از تخریب خانقاه ها، تا سرکوب پیروان/ امیر چمنی
داشتن عقاید مغایر با عقاید ترویجی و تبلیغی سیستم حکومت مرکزی، همیشه با طرد و سرکوب مواجه بوده است. چه عقاید و باورهای مذهبی و طریقتی بوده باشد، چه عقاید و تفکرات سیاسی.
جریان های سیاسی:
جریان های سیاسی یا «منتقد» و «معترض» به وضعیت موجود هستند، یا «مخالف» سیستم حاکم هستند. نحوه برخورد و کنش آن ها نیز نسبت به نوع مشی سیاسی شان از اصلاح، سهیم شدن در قدرت تا تغییر ساختاری، متغیر است.
حاکمیت نیز بسته به فعالیت آن ها، از فعالیت های مدنی، حقوق بشری و حوزه زنان و دموکراسی خواهی تا ایجاد شکاف در هسته سخت قدرت برای تغییر، برخوردهای متفاوتی را اتخاذ می کند. از بازداشت و احکام تعلیق و جریمه و حبس چند ماهه تا حبس های طولانی و ابد و اعدام.
جریان های مذهبی و عقیدتی:
این طیف بدون سودای قدرت و سیاست، بیش تر در پی کسب آزادی عمل برای ادامه بقای حیات فکری و مذهبی و اعتقادی و خود هستند. آن ها خود را واجد حقوقی می دانند که به صورت قهرآمیز از آن ها سلب شده است. حالا بسته به میزان گستردگی جمعیت، نوع مقاومت و هژمونی آن ها نیز فرق می کند.
جریان های قومی:
جریان های قومی در چند سطح عمل می کنند. اول از همه روی حقوق قومی و ملی و زبانی خود پافشاری می کنند، بعد در سطوح مختلف سودای قدرت و استقلال دارند، هم تلاش می کنند نوع نگرش و سیاست های قدرت مرکزی را به نسبت فرهنگ تفکرات قومی خود تغییر دهند.
جریان های قومی علی رغم داران بودن سطح وسعی از مردم، به دلیل توده وار بودن و تشتت در نوع نگرش به سیاست، اقبال کم تری نسبت به موفقیت در پیگیری مطالباتشان دارند.
برخورد حاکمیت با همه این جریان ها یکسان است: برخورد امنیتی. اما شدت آن بسته به قدرت و فعالیت و نوع مطالبات آن ها متفاوت است.
سخت ترین برخورد با جریان هایی است که، یک: با رد ایدئولوژی و سیاست ورزی حاکمیت، قصد تغییر ساختاری دارند. این جریان ها می توانند به لحاظ آمار جمعیتی فعالین و طرفدارانی از چند صد نفر تا میلیون نفر داشته باشند. دو: به دلیل دارا بودن هواداران و گستردگی پیروان، قدرت سازماندهی و هژمونی داشته باشند.
در دنیایی جدید، مذهب جایگاه تاریخی خود را در معنادهی به زندگی انسان ها از دست داده است. انسان عصر جدید، غالباً، یا مذهب گریز و خداناباور است، یا به جای مذهب دنبال معنویتی است که خلائ ایمان مذهبی تاریخی را پر کرده و تهی از معنا نباشد. یکی از دلایل اصلی گسترش عرفان های نوظهور همین است. هم آن جزمیت قوانین مذهبی را ندارد، هم آزادی عمل بیش تری برای پیروانش دارد، هم به زعم ایمانیان، مفری برای انسانِ دچار شده و سردرگم در جهان پیچیده امروز است.
علاوه بر مختصات دین باورانه عصر جدید، چند دهه اخیر هم به دلیل سیاست های دین ورزانه حاکمیت در ایران، هر روز بر تعداد مردمانی که از مذهب گریزانند، افزوده می شود. بنابراین شبیه شکل جهانی آن، هم عرفان های نوظهور و نگرش های کیهانی بیش تر می شود، هم جریان هایی مثل درویشان که تاریخیت نیز دارند، ظهور بیش تری پیدا می کنند.
از نگاه حاکمیت، جریان های مذهبی و عقیدتی که «باورمند» و «ایمانی» بوده و تفکراتشان هم راستا با مذهب و ایدئولوژی حاکم نیست، و پیروانشان زیست سیاسی و اجتماعی خود را بدون هیچ نوع مماشات و کوتاه آمدنی بر پایه ایمان به عقیده، استوار کرده اند، خطرناک تر هستند. زیرا پیروان سرسخت بیشماری دارند که به راحتی برای «نه گفتن»، و خواست مطالباتشان، امکان سازماندهی و تشکیل یک جمعیت بزرگ را دارا هستند.
حالا نوع برخورد با این جریان ها نیز در دو سطح فقهی و سیاسی-امنیتی است.
“مخالفت اهل شریعت و حاکمیت با درویشان عمدتاً بر دو محور اصلی استوار است.
دلیل اول که توسط روحانیون و علمای ظاهری و قشری گرا ارائه و تبلیغ می گردد، وجوه اختلاف ظاهری در عملکرد و اعتقادات درویشان با گفته ها و کردار حاصل از استنتاجات فقهی علمای شیعه است که با استناد به آن مکتب، درویشی را التقاطی و بدعت می نامند. التقاطی در لغت به معنای گزینشی و گردآوری شده و بدعت نیز به معنای نوآوری است.
این گروه مواردی نظیر مفاهیم قطب، فکر و ذکر، تقسیم بندی اسلام به دو قسمت شریعت و طریقت، عدم اعتقاد به ولایت فقیه، تبدیل خمس و ذکات به عشریه و عدم پرداخت آن به نمایندگان علما و مراجع تقلید، عدم اقامه نماز در مساجد و اقتدا نکردن به امامان جماعت، شارب مردان درویش، حکم تحریم تریاک، تجمع در حسینیه ها و مکان های خاص به جای مساجد، جدایی دین از سیاست و مواردی نظیر این ها را دستاویز مخالفت با تصوف قرار داده و به همین واسطه گاه تا اعلام ارتداد صوفیان نیز پیشرفته اند. کسانی هم چون آیت الله بهجت، فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، سیستانی و مصباح یزدی طی فتواهایی با اندکی اختلاف رسماً رفت و آمد و معامله و وصلت با صوفیان را مکروه و عدم انجام آن را احتیاط واجب دانسته اند و تصوف و درویشی را در زمره فرق ضاله و گمراه کننده عنوان نموده اند. سایر روحانیون مطرح و تراز اول نیز -جز تعداد انگشت شماری-، عموماً به صورت غیررسمی این نظرات را با اندکی تسامح تائید نموده اند.
دلیل دوم، محبوبیت در حال گسترش این طرز فکر در جامعه و افزایش جمعیت پیروان آن -خصوصا گرایش چشمگیر جوانان-، به این مکتب است”. (1)
وضعیت درویشان در ایران
چنانچه در بالا نیز ذکر شد، به دلایل فقهی و ایدئولوژیک، درویشان و هر جریان دیگری که قرائت ایمانی شان با قرائت رسمی جریان حاکمیت متفاوت باشد، غیرخودی، ضاله و انحرافی تلقی شده و مستوجب برخورد هستند. درویشان، بهاییان، نوکیشان مسیحی و برخی از دیگر جریان های مذهبی، به چنین سرنوشتی دچار شده اند.
محرومیت از تحصیل، محرومیت از کار، محرومیت از حقوق اجتماعی و شهروندی، بخشی از همین سرنوشت محتوم پیروان این جریان ها است.
درویشان حداقل از دهه هشتاد به بعد با اتخاذ سیاست های مداراگرانه در مقابل هر نوع برخوردی با نوشتن نامه، مذاکرات مختلف و این قبیل کارها تلاش می کردند به صورت مسالمت آمیز و بدون هیچ نوع تنشی از حقوق انسانی و اجتماعی پیروانشان صیانت کنند. و از خشونت پرهیز می کردند. بارها خانقاه هایشان تخریب شد، پیروانشان زندانی و اعدام شدند، قطب هایشان تبعید و محل تجمعاتشان پلمب شد؛ اما هم چنان مدارا کردند. در سال های اخیر نسل جدید درویشان که نگاه تازه ای به سیاست، اجتماع، حقوق شهروندی و حتی خود آیین درویشان داشتند، و از محرومیت های پیوسته، به ستوه آمده بودند، دست به «مقاومت» زدند که در قرائت حاکمیت این «مقاومت»، به «خشونت» تعبیر شد. در تئوری های سیاسی، چنین مقاومتی که منجر به خشونت می شود، به «خشونت مقدس» نیز تعبیر می شود.
آلن بدیو در یکی از مصاحبه هایش در باب خشونت می گوید: “مسئله خشونت مسئله بسیار پیچیده ای است؛ ولی چرا؟ از محالات است که بگوییم خشونت هرگز! نمی توانیم این را بگوییم، چرا که می دانیم که وضعیت هایی خاص وجود دارد که در آن ها خشونت، مثلاً خشونت دفاعی در برابر متجاوز یک «ضرورت» است. هم چنین می دانیم که خشونت قدرت واقعی ویرانگری در مقابل خود سیاست دارد”.
ناصر زرافشان طی یادداشتی در باب التقاط مفهوم قهر و خشونت می نویسد: “خشونت مربوط به رابطه دو شهروند معمولی و در سطح یکدیگر است و البته از دیدگاه اخلاقی و فرهنگی در روابط انسانی ناپسندیده و محکوم است، حال آن که قهر مقوله ای تاریخی است و مربوط به رابطه حاکمیت و مردم با یکدیگر است. جامعه ناگزیر پیشرفت می کند و تغییر می یابد و البته که همه ترجیح می دهند این تکامل تاریخی خود را بدون آن که از بینی کسی خون جاری شود، طی کند. اما چه می توان کرد آن ها که منافعشان در حفظ وضع موجود است حرکت جامعه به جلو را ترمز می کنند و همین ها هم هستند که همیشه پیشرفته ترین افزارهای اعمال قهر را که با پول خود مردم تهیه کرده اند در زراد خانه های خود انبار می کنند و همین ها هستند که همواره علیه مردم از قهر استفاده کرده اند و می کنند.
بله. البته که مردم ترجیح می دهند آرام و بی آنکه از بینی کسی خون آید پیشرفت کنند، اما آزادی و پیشرفت بدون عدالت اجتماعی، به دست آمدنی نیست و نتیجه این شده است که به قول ژوزف دو مستر از برگ برگ تاریخ بوی گند خون بلند است و از روز اول در این روند پر درد و مصیبت تکامل تاریخ، قهر نیز پا به پای تلاشی که مردم برای پیشرفت و احقاق حقوق خود در برابر زورمندان و حاکمیت ها می کرده اند، حضور و وجود داشته است”. (2)
در دی ماه سال 96، سلسله اعتراضاتی در شهرهای ایران رخ داد که همه ریشه در نارضایتی عمومی طی چند دهه اخیر داشت. مردمِ به ستوه آمده از فقر مالی و معیشتی، به خیابان ها آمده بودند تا شاید راهی برای برون رفت از بحران های موجود پیدا کنند. اعتراضات دی ماه، جنبش اعتراضی گرسنگان و فرودستان بود. بیکاری، فقر، محرومیت، بی حقوقی کارگران، وضعیت مالباختگان و سپرده گذاران موسسات مالی، انواع آسیب های اجتماعی، مطالبات زنان، از بین رفتن محیط زیست و غیره مواردی بودند که وضعیت بحرانی چند ماه اخیر را دامن زد.
در ادامه این اعتراضات، درویشان گنابادی نیز از گزند برخوردهای امنیتی به دور نمانده، و در بهمن ماه خیابان گلستان هفتم در پاسداران تهران صحنه درگیری بین نیروهای امنیتی و پیروان درویشان گنابادی شد. هواداران آقای تابنده گفتند که تجمع آن ها برای حفاظت از قطب درویشان گنابادی از هرگونه تعرض احتمالی از سوی ماموران امنیتی و لباس شخصی بوده است. چرا که برخی از رفت و آمدها به منزل آقای تابنده در روزهای منتهی به درگیری با محدودیت ماموران امنیتی مواجه بوده است.
درویشان از نوع و شدت برخوردها به ستوه آمده بودند. جان به لب شده بودند و دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند. مجبور بودند آخرین سنگر را حفظ کنند. آن ها در مقابل نیروهای نظامی مستقر در خیابان های اطراف گلستان هفتم -که مجهز و مسلح بودند-، برای پاسداری و صیانت از حیثیت ایمانی و انسانی خود، با دست خالی و سپر انسانی، دست به «مقاومت» زدند، اما متهم به «خشونت»، «حمله» و «قتل» شدند. وقتی گاز اشک آور و گلوله های ساچمه ای از طرف پلیس شلیک شد، به ناچار دست به سنگ و چوب بردند. کتک خوردند، زخمی شدند، بیش از 300 نفر بازداشت شدند، اما هم چنان مقاومت کردند. دو روز مقاومت و تسلیم نشدن، بعد از دهه شصت، تجربه جدید محسوب می شود. اما بهای این مقاومت اعدام محمد ثلاث و حبس های طولانی مدت سایر بازداشتی ها است. و قطعاً محرومیت ها و محدودیت های شدید تری برای درویشان در پی خواهد داشت.
تاریخچه برخورد امنیتی با درویشان و تخریب خانقاه ها
تبریز:
سال 62 نیروهای کمیته انقلاب اسلامی تبریز، با ادعای «ترویج تفکرات الحادی از طرف درویشان و فاسد کردن جوانان»، به خانقاه درویشان نعمت الهی در خیابان ثقه الاسلام و همجوار با مقبره الشعرائ حمله کرده و پس از درگیری با درویشان، به زور اسلحه همه را از خانقاه بیرون کرده و قدیمی ترین خانقاه شهر با قدمتی 50 ساله که در دهه 40 مرمت شده بود را با بولدوزر با خاک یکسان می کنند. آقای خمسه ای، پیرِ خانقاه تبریز را نیز که پیرمردی 90 ساله بود در همانجا در حیاط خانقاه می نشانند تا شاهد تخریب خانقاه باشد. خمسه ای یک هفته بعد از این ماجرا فوت می کند.
روستای اوچ تپه در میاندوآب:
در مرداد 79 «حسین محمدی»، از درویشان اهل حق، به خدمت سربازی می رود. طبق آیین اهل حق، پیروانشان باید سبیل داشته باشند. حسین که از دستور فرمانده پادگان برای کوتاه کردن سبیل، تمرد می کند، روحانی و یکی از افسران پادگان با انداختن دعوای شیعه و سنی کاری می کند که حسین به دلیل نداشتن امنیت جانی، مجبور به گرفتن مرخصی و فرار از خدمت سربازی شود. یکی از فرماندهان ارشد به سنی ها گفته بود: او را بکشید. من جوابش را می دهم. چون برای این ها قصاص وجود ندارد.
“آقای سلطانعلی محمدی به همراه تعدادی از اهالی روستای اوچ تپه میاندوآب، با نوشتن نامه هایی به مسئولان محلی و کشوری از جمله به وزارت کشور، کمیسیون اصل نود مجلس و رهبر جمهوری اسلامی، خواستار احترام به عقاید اهل حق و مصونیت آنان از توهین و اهانت در پادگان ها و ادارات شدند و به تبعیض در استخدام و بازنشستگی پیش از موعد پیروان اهل حق به دلیل اعتقاداتشان اعتراض کردند. پیگیری ها و نامه های سرگشاده اهالی روستای اوچ تپه طی سال های ۸۰-۸۲ نتیجه ای نداشت و در برخی اوقات با واکنش ها و اعمال فشار نیروهای امنیتی مواجه شد.
در سال ۱۳۸۲، اقدام آقای سلطانعلی محمدی برای چاپ کتابی در زمینه عقاید اهل حق و نصب تابلوهایی با مضامین اعتقادات اهل حق بر سر در گاوداری اش در روستای اوچ تپه، با واکنش و ممانعت مقامات محلی روبه رو شد و با احضار و بازداشت موقت تعدادی از پیروان اهل حق ادامه یافت. مصوبه شورای تامین شهرستان برای برچیدن تابلوها و اصرار جمعی از پیروان اهل حق بر اعتقادات مذهبی خود، در نهایت به دو درگیری مسلحانه در مهر ماه سال ۱۳۸۳ در محل گاوداری روستای اوچ تپه انجامید. این دو درگیری به کشته شدن شش تن از اهالی روستا و سه تن از افسران نیروی انتظامی و زخمی شدن ۲۰ تن دیگر انجامید. فرمانده نیروی انتظامی میاندوآب، سلطانعلی محمدی و پسرش از جمله کشتگان این درگیری بودند. بهروز، برادر آقای مهدی قاسم زاده نیز در درگیری دوم در هفت مهرماه کشته شد. پس از این درگیری ها، تجهیزات گاوداری، کارخانه شیر پاستوریزه و مزارع کشاورزی مرتبط از سوی دولت تخریب شد و تعدادی از اهالی روستا بازداشت شدند. دست کم سه تن از درویشان اهل حق تحت تعقیب نیز، به فرمان قطب خاندان آتش بیگی خود را تسلیم نیروهای امنیتی کردند. بازداشت شدگان حادثه محاکمه شده و به مجازات های مختلف از جمله اعدام (مهدی قاسمزاده، در اسفند 87 به اتهام اقدام مسلحانه علیه نظام در زندان ارومیه اعدام شد) و حبس های طولانی مدت محکوم شدند”. (3)
تخریب حسینیه درویشان در قم:
“بهمن ۱۳۸۴، در پی ناآرامی بر سر بستن حسینیه درویشان نعمت اللهی گنابادی در شهر قم، گزارش شد که حسینیه آن ها و دو منزل مسکونی مجاور آن که به دو تن از درویشان و خویشاوندان متولی حسینیه تعلق داشته، به صورت شبانه به آتش کشیده شده و تخریب شده است. شاهدان عینی گفتند که یک روز پس از حمله به حسینیه و دو منزل مجاروش، نشانی از ساختمان ها نیافتند. این حسینیه سه سال و نیم پیش از آن ساخته شده بود، اما هنوز از آن بهره برداری نشده بود. استاندار قم اعلام کرده که ۱۰۰۰ نفر در جریان ناآرامی ها بازداشت و ۲۰۰ نفر، از جمله جانشین فرمانده پلیس استان قم مجروح شده اند. مصطفی آزمایش، نماینده سلسله درویشان گنابادی در خارج از ایران گفت که درویشان گنابادی در ایجاد درگیری نقشی نداشتند و به دستور قطب خود میان مردم گل و شیرینی توزیع کرده اند.
اردی بهشت ۱۳۸۵، دو وکیل درویشان گنابادی به حبس تعزیری و محرومیت پنج ساله از شغل وکالت محکوم شدند. شماری از درویشان نیز به حبس تعزیری و جزای نقدی محکوم شدند. فرشید یداللهی یکی از دو وکیل درویشان در گفتگو با خبرگزاری ایلنا گفت که به دنبال ماجرای تخریب حسینیه شریعت در قم، ۵۲ نفر از درویشان گنابادی بنا به حکم دادگاه به اتهام اخلال در نظم عمومی و سرکشی از دستور پلیس به شلاق و حبس تعزیری و پرداخت جریمه نقدی محکوم شده اند:”. (4)
تخریب حسینیه درویشان گنابادی در شهر بروجرد:
آبان ۱۳۸۶ حسینیه درویشان گنابادی در شهر بروجرد، در غرب ایران، به دست نیروی انتظامی تخریب شد. خبرگزاری فارس در گزارش خود حمله تعدادی از درویشان گنابادی به مسجد النبی بروجرد و پرتاب سنگ به این مسجد را دلیل شروع درگیری ذکر کرد. طی حمله به حسینیه درویشان گنابادی ده ها نفر زخمی و ۱۸۰ نفر بازداشت شدند. (5)
حسینیه و کتابخانه درویشان گنابادی در تخت فولاد اصفهان:
بهمن ۱۳۸۷ حسینیه و کتابخانه درویشان گنابادی در تخت فولاد اصفهان، مورد حمله قرار گرفت و با بولدوزر تخریب شد. تعدادی از درویشان که هنگام حمله در تکیه درویش ناصر علی حضور داشتند، بازداشت شدند؛ ولی پس از تخریب این محل آزاد شدند. وبسایت مجذوبان نور، متعلق به درویشان گنادبادی نوشت که ۲۰۰ تن از نیروهای امنیتی، یگان ویژه، اماکن و شهرداری این محل را محاصره کردند و به بهانه تفتیش و بازرسی وارد مقبره شدند و سپس کتابخانه و کلیه وسایل و اقلام موجود در این محل را جمع آوری و کلیه ساختمان های اطراف مقبره (ساختمان قدیمی و محل مجالس) را با بلدوزر تخریب کردند. (6)
حمله به درویشان در شهرستان کوار
در شهریور ماه سال ۱۳۹۰ در شهرستان کوار استان فارس، درگیری نیروهای بسیج با درویشان منجر به کشته شدن درویشی به نام «وحید بنانی»، زخمی شدن ده ها نفر و بازداشت تعداد زیادی از درویشان شد. این درگیری خونین که نیروهای امنیتی در آن برای مقابله با درویشان به پرتاب گاز اشک آور و شلیک گلوله نیز روی آوردند، در پی تبلیغات گسترده طلاب و بسیجیان استان فارس که درویشان را «آمریکایی» و «بدعت گذار» خوانده بودند، به راه افتاد. علاوه بر این موارد، محل کسب درویشان کوار به آتش کشیده شد و دست اندکاران پایگاه خبری درویشان (مجذوبان نور) بازداشت شدند. (7)
پانوشت ها:
-
قنادی، زهره، حکومت ایران و درویشان (قابل دسترسی از طریق وبسایت یوتوب)
-
زرافشان، ناصر، ملاحظه ای بر «خشونت» در مبارزه، لج ور، ۱۲ دی ماه ۱۳۹۶
-
طرح یک یادبود؛ درباره مهدی قاسم زاده، بنیاد برومند
-
درویشان گنابادی و کشمکش با حکومت ایران، سایت بی بی سی فارسی، 1 اسفند ماه 1396
-
همان
-
همان
-
حمله به دراویش در استان فارس با شعار «مرگ بر درویش آمریکایی»، رادیو فردا، ۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۰
برچسب ها
امیر چمنی خط صلح دراویش دراویش گنابادی درویشان گلستان هفتم ماهنامه خط صلح نورعلی تابنده