ناسزا شنیدن و درد کشیدن، آشنای دیرین درویشان است/ فرهاد نوری
فیلم رعب آوری که توسط حکومت از محاصره و کتک زدن درویشان و فحاشی به آن ها منتشر شده، همزمان که رفتارهای خارج از عرف و قانون لباس شخصی ها و ماموران را وانمایی می کند، از کینه و عداوت کهنه حکومت نسبت به درویشان نیز حکایت دارد. «سگ سبیل» خواندن درویشان که در این فیلم به دفعات شنیده می شود، در ظاهر ناسزایی رایج و عمومی است؛ اما به واقع حاوی این پیام است که ماجرا از دستگیری یک تعداد آدم معترض فراتر رفته و غرض سرکوب و حذف طریقت و مسلکی است که نزدیک به دو دهه مقابل زورگویی های فراقانونی دستگاه قضایی و امنیتی ایران ایستادگی کرده است.
ماجرای گلستان هفتم را نباید به یک اعتراض چند روزه که با دخالت نیروهای نظامی به پایان رسید، تقلیل داد. اگر ما را توان فرو رفتن به اعماق ذهن ماموران می بود، چه بسا می دیدیم که اراده زبان و لسان ماموران در دست برخی مراجع حوزه علمیه و صاحب منصبان دستگاه های امنیتی بوده است، در دست همان ها که سال هاست برخورد با عرفان های به گفته خودشان بدلی را در دستور کار قرار داده اند و تمام مساعی شان را برای حذف طریقت های عرفانی به کار گرفته اند.
این فیلم کوتاه و اضطراب آور از نحوه دستگیری و شکنجه درویشان در شب غائله گلستان هفتم (30 بهمن و بامدادان یکم اسفند 1396) نشان می دهد که ماموران از پیش، علیه درویشان آنتریک شده و انگیزه های دینی و سیاسی از پیش مشخص داشته اند. پس از کشته شدن یکی از ماموران لباس شخصی به نام «حدادیان» در جریان وقایع غروب 30 بهمن که صورتش پر بود از ساچمه تفنگ های نیروهای نظامی، رسانه های رسمی ایران او را به سرعت با کشته شدگان موسوم به «شهدای حرم» قیاس کردند و درویشان را «داعشی» خواندند و از همین تبلیغ عجولانه بهره بردند تا نیروهای در صحنه شان را بیش از پیش علیه درویشان تهییج و تحریک کنند، به نحوی که در ساعات بامدادی روز سه شنبه یکم اسفند، محل حادثه که با دخالت ماشین های آب پاش و ضد شورش به کنترل نیروی انتظامی درآمده بود، در اختیار لباس شخصی ها قرار گرفت تا انتقام شهادت شهید مدافعِ حرم شان از درویشان بدتر از داعش گرفته شود.
برخورد لباس شخصی ها در سحرگاه یکم اسفند چنان بود که گویی فتح الفتوحات کرده و داعش را در دل خاک سوریه به زانو نشانده اند. آن ها با وجودی که درویشان را در بام خانه ای اسیر کرده بودند و می توانستند یک به یک دستشان را به دستبند ببندند و سوار ون های از پیش آماده کنند و به بازداشتگاه هایشان منتقل کنند، دالان و تونل مرگ درست کردند و به جز فحاشی و ارعاب و قداره نشان دادن و هل من مبارز خواندن، هر درویشی را که می خواستند روانه ماشین کنند به ضربات مهلک باتوم و پهنای قمه و شمشیر و چماق ناکار می کردند. این برخوردها به حدی بود که مجبور شدند شماری از آنان را که وضع جسمی شان وخیم و در آستانه مرگ بود به بیمارستان ببرند اما کار از دستشان در رفت و درویشی به نام «محمد راجی» در اثر ضربات مهلک آن ها کشته شد.
البته این برخوردها برای درویشان تازگی نداشت. آن ها از قبل، از سال 84 که حسینیه درویشان در قم تخریب شده بود، با چنین رفتارهای خصمانه ای آشنا بوده اند. در قم آماج سنگ و آجر و قمه و لولهی فلزی و باتوم بوده اند. در بروجرد از نزدیک دیده بودند که چگونه پهلوی یک پیرمرد درویش از ضربه قمه لباس شخصی ها پاره شده بود. دیده بودند که در کوار چگونه مامور حکومت لوله اسلحه اش را به میان تنه «وحید بنانی» نشانه رفته بود و به بیضه او شلیک کرده بود تا تن و لباس آن جوان یکپارچه خون شود و به آن وضع دلخراش بمیرد. درویشان در زندان های انفرادی تجربه تحقیر شدن توسط بازجویان را داشته اند. تجربه این را که در جریان بازجویی سبیل و ظاهرشان مورد تمسخر قرار بگیرد. تجربه پیچیدن صدای نحس ماشین های اصلاح مو را در خلوت انفرادی به یاد دارند درویشان، در آن هنگام که مامور حکومت دو دستشان را می گیرد و بر پاهاشان می نشیند و به زور سبیلشان را می تراشد. درویشان بارها آمیختن اشک چشمشان را به خون جراحاتشان و به سبیل با تحقیر و زور تراشیده شان دیده اند. هنوز از یاد درویشان نرفته است که تجمع مسالمت آمیزشان در مقابل دادستانی که با چشم و دست بسته صورت گرفته بود، چگونه توسط ایادی حکومت و نهادهای امنیتی به خون کشیده شد. یادشان نرفته است برق برق نقره ای ساچمه های تفنگ های ماموران نظامی را در عکس رادیولوژی تن مجروح برادران شان. درویشان این ها را به یاد داشتند. صدای جیغ پرعذاب زنان درویش که فریاد می زدند نزنید، نزنید، برایشان آشنای سالیان دراز است. شنیدن فریاد درد ناشی از باتوم خوردن مثل صدای ریختن آب از پارچ به لیوان در شب تاریک برای درویشان آشناست. درویشان با این تصاویر و صداها آشنا هستند اما جایی نیست که صدای دردکشیدن آنان را به گوش جامعه برساند.
نگاه سرسری به ناسزاهایی که ماموران در شب دستگیری درویشان به آنان حواله می دهند به خوبی و وضوح نشان می دهد که چه میزان عقده و تنفر از پیروان عرفان در بدنه نظام جمهوری اسلامی وجود دارد. بی جهت هم نیست که سردار جعفری، فرمانده سپاه در بیمارستان به ملاقات ادمین خبرگزاری صوفیه وابسته به اداره فرق و ادیان اطلاعات سپاه -که در ایجاد تفرقه بین درویشان تلاش شبانه روزی کرده است- می رود و بر دستان او بوسه می زند. زیرا این دستان، نگارنده نفرت عمیق و عصبی و خارج از حدود عقل و منطق بعضی علما و مراجع حوزه علمیه از صوفیه و از درویشان گنابادی است.
برچسب ها
خط صلح دراویش دراویش گنابادی درویشان فرهاد نوری گلستان هفتم ماهنامه خط صلح نورعلی تابنده