اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲۴, ۲۰۲۴

نگاهی به وظایف سازمانی بسیج در ایران/ قهرمان قنبری

کلمه بسیج به صورت عادى در زندگى روزمره توسط رسانه هاى حاکمیتى آن قدر تکرار شده است که صرف شنیدن نامش به صورت غیرارادى، حس و حالتى ویژه را در درون دل و چهره ما مى آفریند. اصولاً بوروکراسی و نهاد دولتى که نهادهاى نظامى هم بخشى از آن هستند در همه کشورهاى جهان سواى کیفیت و کارکردشان -که مى تواند نسبت به فرهنگ و فضاى دمکراتیک جامعه متفاوت باشد-، از نظر شکل سازمانى کم و بیش شبیه و یا مانند هم هستند. با این حال، کم تر سازمان و نهادى در دنیا است که بتوان آن را به نهاد بسیج در ایران تشبیه و یا تطبیق کرد.

در جمهورى اسلامى ایران بسیج از مدرسه و کودکى و محله شروع می شود و در دانشگاه، ادارات، مساجد و روستاها ادامه دارد. امروزه کیست که نداند براى استخدام شدن به عنوان یک معلم و کارمند ساده، باید چند سالى سابقه بسیج داشته باشى و یا لازمه ترفیع مقام و افزایش حقوق در ادارات عضو بودن در بسیج ادارات و شرکت در مراسماتى مانند حمایت از حکومت است که بسیج بدین خاطر برگزار مى کند. حتى سابقه بسیج فعال براى کسرى خدمت سربازى و یا موفقیت در کنکور دانشگاه ها خصوصاً در رشته هایی که رقابت سخت است به کار مى آید و شدیداً راهگشا است. شاید اگر نگارنده بخواهد مزایاى بسیجى بودن و داشتن کارت بسیج که شامل یافت شغل در این موسم بیکارى و موفقیت و ارتقاى شغلى و تامین دفترچه تامین اجتماعى براى اعضا و غیره را ردیف کرده و جداگانه بشمارد بالغ بر چندین صفحه نوشته ملالت بار بشود و در نهایت خواننده نگارنده را متهم بکند که نوشته اى در باب مزایاى عضویت در بسیج را نوشته است. البته شاید این کار براى خواننده که شهروند ایران است چندان لازم نباشد چون او هم مثل نگارنده در ایران زندگى کرده است و تا حدى مى داند که عضویت در بسیج به صورت جدى  از طرف حاکمیت تشویق می شود و این عضویت خصوصاً براى اکثریت مردم ایران که با مشکلات اقتصادى دست و پنجه نرم مى کنند، پیش نیاز استفاده از امکانات دولتى مانند استخدام شدن و برخوردار شدن از امکانات دولتى است. در نهایت، عضویت در بسیج هر چند داوطلبانه است ولى این داوطلبانه بودن به نوعى تحمیل دوگانه حکومت جمهورى اسلامى و شرایط زندگى توام با ندارى و فقر است که یک انسان را مجبور مى کند براى به دست آوردن تکه نانى، کارى کند که ممکن است در حالت عادى از انجام آن طفره برود.

در این جا اما سوال این است که بسیج چیست و فلسفه وجودى اش چیست؟ بسیج، به عنوان “بسیج مستضعفین” زیر مجموعه سپاه پاسداران جمهورى اسلامى است. در اولین بند مربوط به تاسیس بسیج در فصل چهارم اساسنامه سپاه، هدف از تشکیل بسیج مستضعفین ایجاد توانایى در کلیه افراد معتقد به قانون اساسى و اهداف انقلاب اسلامى براى دفاع از کشور و نظام جمهورى اسلامى ذکر شده است(1).

نقطه جالب ماجرا این است که در فصل اول-بند اول اساسنامه تاسیس سپاه پاسداران به عنوان نهاد بالاسر، بسیج نهادى ذکر شده است که هدف آن نگهبانى از انقلاب اسلامى و دستاوردهاى آن و کوشش مستمر در راه تحقیق آرمان هاى الهى و گسترش حاکمیت قانون خدا طبق قوانین جمهورى اسلامى ایران است(2). بسیج به عنوان زیر مجموعه سپاه پاسداران که سازمانى نظامى است چه توجیهى براى وجود داشتن دارد و یا کلاً به صورت عمومى فلسفه وجودى یک ارگان و نیروى نظامى چیست؟ در قراردادى اجتماعى مردم گرد هم جمع مى شوند و حکومتى را تشکیل مى دهند تا از امنیت و حق زندگى آن ها دفاع کند. اگر ما جمهورى اسلامى ایران را برآمد هم پیمانى و اراده مردم براى تشکیل حکومتى براى محافظت از خود فرض کنیم با یک حلقه مفقوده و “عدم” مواجه می شویم. این حلقه مفقوده امنیت جانى مردم است. در بند اول تاسیس سپاه پاسداران و بسیج، وظیفه این نهادها نه حفظ امنیت جانى و مالى مردم که بلکه حفظ امنیت و استمرار حکومت جمهورى اسلامى در برابر مردم به هر قیمتى است. یعنى بسیج و سپاه وظیفه دارند از حکومت در برابر مردم محافظت بکنند؛ به این معنا که اگر مردم به عنوان کسانى که قدرت خویش را داوطلبانه به حاکمیت تفویض مى کنند، به هر دلیلى در آینده پشیمان شدند و خواستند حکومت را به دلیل عدم لیاقت حاکمان فعلى، از آنان بستانند و به حاکمانى با لیاقت تر تفویض کنند، از این کار عاجز خواهند بود، چرا که بسیج به عنوان الیت و اقلیت نظامى  و یا شبه نظامى با این کار مخالف خواهد بود و نامشروعانه و متجاوزکارانه این حق مردم را براى تعویض حکومت از راه های مسالمت آمیز را از آن ها سلب خواهد کرد. در این جا اگر بنیانگذاران و حاکمان جمهورى اسلامى ایران را حکومتى نتیجه هم پیمانى مردم ایران براى محافظت خود فرض کنیم، در اولین قدم خود این حاکمان به ولى نعمت و صاحبان حکومت که همان مردم هستند و حاکمیت به اراده مردمان به این ها -یعنى حاکمان- تفویض شده است خیانت در امانت و یا در بهترین حالت بى اعتمادى مى کنند و عوض این که نهادى نظامى براى محافظت شهروندان هم پیمان تشکیل بدهند، نهادى نظامى تشکیل مى دهد که به امنیت مالى و جانى مردم به خاطر حاکمیت و منافع طبقه حاکم تجاوز میکند. مشروعیت حکومت اگر برآمده از اراده مردم و تشکیل دهندگان حاکمیت باشد، حاکمان جمهورى اسلامى ایران در اولین قدم تشکیل حکومت از مشروعیت ساقط شده اند و اگر بخواهیم مثال عینى بزنیم تبدیل به گروهى شده اند که در مقابل وجهى که قرار بود خدماتى ارائه بدهند و یا جنسى را بفروشند و حالا بعد از این که پول ارباب رجوع را گرفته است به صورت او سیلى می زنند و با وقاحت منکر دریافت وجه مى شوند و و در عدم راستى و درستکارى به کلاهبردارى و دزدى خویش افتخار مى کنند.

حاکمیت در سیستم هایى که به صورت حداقل (نه حتى حداکثر) مشروعیت خویش را از طریق راى و خواسته مردم کسب مى کند، این حق را براى مردم محفوظ مى دارند که اصولاً اگر همان مردم که روزى آن ها را به روى قدرت آورد، مى تواند از طریق راى گیرى قدرت را از آن ها سلب کرده و به گروه و کسانى که مى پسندد تفویض کند. اما در جمهورى اسلامى ایران صرفاً نیروى عظیمى به نام سپاه و بسیج را به وجود آورده اند تا به صورت الى ابد از حاکمیت  در مقابل خواسته تغییر حاکمان توسط مردم پاسدارى بکند.

چنین نیرویى و سازمانى با این مختصات و وظایف، بدون نمونه مشابه در جهان، در ایران وجود دارد. البته شاید موارد دیگرى هم در دیگر کشورها و یا مقاطعى از تاریخ باشد که خواننده می تواند آن ها را تشبیه به نیروى بسیج مستضعفین کند و مطمئناً تجسس در تاریخ ماضى و معاصر جهان می تواند وجود گروه هاى دیگرى را هم همانند بسیج اثبات کند و از این نظر، بهتر مى تواند بلا و فاجعه اى را که امروز به نام حاکمیت فعلى مبتلا شده است بهتر بشناسد. اما نگارنده با تاملی در تاریخ معاصر بر یافتن مدلى مشابه در کشورهاى جهان با نگاهی به کشورهاى غیردمکراتیک و دوره هایى مانند انقلاب فرهنگى چین، ترمیدور استالین و سازمان حزب کمونیست شوروى -که همانند ایران عضویت در حزب کمونیست از کودکى تا مرگ را شامل مى شود- و یا نمونه پیراهن سیاه ها در ایتالیاى فاشیست، در آخر به این نتیجه رسید که در هیچ کدام از این کشورها نیروهاى ارتجاعى “رانش گر” حاکمیت هیچ کدام شبیه بسیج یا سازماندهى شبیه بسیج نداشتند. شبیه ترین نمونه به بسیج مستضعفین در جهان معاصر به نظر نگارنده، تشکیلات اس-اس در آلمان نازى و نقش آن در بسط قدرت هیتلر بر سرنوشت مردم آلمان و جنایت هاى منبعث از آن است(3).

اس-اس همانند بسیج مستضعفین، در قدم اول براى حفاظت از سران حزب نازى و حفظ امنیت تجمعات حزب نازى پدید آورده شد و کم کم گسترش یافت و به نهادى تبدیل شد که همانند ارتش بیست میلیونى بسیج جمهورى اسلامى ایران همه آلمانى ها مجبور به عضویت و یا محصور جاذبه عضویت در اس-اس از اول کودکى تا دوران پیرى شدند. امنیت آلمان نازى و مخصوصاً حاکمیت نازى ها از مهم ترین وظائف اس-اس بود؛ طورى که اکثر جنایت هاى آلمان نازى بر علیه یهودی ها، چپ ها، کولى ها، مخالفان سیاسى و معلولان که نهایتاً منجر به مرگ بیش از ده میلیون انسان بیگناه شد منحصراً توسط واحدهاى اس-اس انجام شد. در واقع اس-اس با این که نیروى شبه نظامى بود و به مدد هیتلر و آلمان نازى صاحب تجهیزات نظامى سبک و سنگین و چارت و درجه سازمانى هم شده بودند ولى اکثراً در جنگ هایى که بر علیه ارتش هاى خارجى شرکت مى کرد به علت فقدان آموزش درست، موفقیت نظامى کسب نمی کرد اما در هنگام نارضایتى داخلى و در زمان جنگ و یا بعد ورود واحدهاى حرفه اى ارتش آلمان نازى به خاک دیگر کشورها و در هنگام نارضایتى مردم این کشورها، نیروهاى اس-اس با سبعیت وظیفه کشتار همگانى که توام با کشتار زنان و کودکان و تجاوز بود را به عهده داشتند که با این کار وظیفه حاکم کردن فضاى خفقان و وحشت و ترس را بر جوامع اشغال شده و خود آلمان به سرانجام مى رسانیدند  که نیروهاى نظامى معمولى عاجز از انجامش بودند و یا انجامش مى توانست در بینشان عذاب وجدان و ناراحتى روانى پیش بیاورد. یعنى با این که اعضاى اس-اس نیرویى حرفه اى نبودند اما از جهت روحی-روانی براى جنایت و یا امورى ماوراى جنایت انتخاب و آموزش داده مى شدند و دستشان براى جنایت و سبعیت باز بود و این جنایت و سبعیت در دل مردمان باعث ترس و خوف آن ها و راضى شدن به حاکمیت آلمان نازى می شدند. عضویت در اس-اس هم مانند بسیج لازمه رشد در سیستم ادارى و سیاسى آلمان نازى بود و مانند بسیج به عنوان نهاد پروپاگانداى حاکمیت وظیفه آماده کردن و تربیت مردم از کودکى و دخالت در مواردى جزیى مانند بچه دارى و خانه دارى مبتنى بر اهداف و ائدولوژى حاکمیت را شامل مى شد.

تشابه دیگر این دو سازمان در این است که هر دو خارج از نُرم و اصول بورکرواسى ادارى قرار داشتند و در هر دو اعضاى عادى و یا فرمانده هان نه به سلسله مراتب بوروکراسی و دولت که فقط به شخص پیشوا و ولایت فقیه جوابگو و اعلام وفادارى مى کنند. یا هر دو نیرو براى تامین نیازهاى خود وارد کارهاى اقتصادى مى شدند و با توجه به قدرتى که داشتند و دارند، بیش تر از کار اقتصادى به نام کار اقتصادى به غارت ثروت دیگران مشغول بودند. محل کسب و کار یهودیان و مراکز تولید در کشورهاى اشغال شده توسط آلمان نازى را اس-اس تملک مى کرد و با کارگران و اسیران جنگى به مانند برده رفتار کرده و به چپاول و استثمار مشغول بود و در بسیج و سپاه جمهورى اسلامى که تملک ثروت دیگران احتیاج به توضیح نگارنده ندارد و در اوج روابط حسنه احمدى نژاد و سپاه وى بسیار بِجا اصطلاح برادران قاچاقچى را براى اعضاى سپاه به کار برد و یا روحانى از اصطلاح دولت با تفنگ با اشاره به کارهاى اقتصادى سپاه که ولى نعمت بسیج است نام برد.

نیروى بسیج در ایران بیش تر امرى گنگ است و این نه به خاطر این است که پدیدآورندگان بسیج هدف از پدید آوردن آن را نمى دانستند و یا خود نیروى بسیج امروزه وظیفه خود را نمى داند. این مسئله بیش تر بلکه از این امر ناشى مى شود که بسیج نیروى ماوراى قانون براى حکمرانان است و آن ها لازم مى بینند کارهایى که شرم آور و مخالف اخلاق و ارزش هاى عمومى است و دیگر نیروها ممکن است از انجامش ابا داشته باشند و یا از مسئولیت انجامش بترسند را به طور شفاهى به بسیج محول می کنند. مثلاً بعد از فروپاشى آلمان نازى، نیروهاى متفق سال ها به دنبال اسناد برنامه کتبى براى نابودى هدفمند یهودیان در آلمان نازى مى گشتند تا هم در محاکمه علیه سران آلمان نازى استفاده کنند و هم این که به عنوان یک سند تاریخى به عنوان واقعه اى شرم آور در تاریخ بشریت ثبت کنند. اما نقطه جالب این جاست حتى یک دستور کتبى هم براى کشتار سیستماتیک میلیون ها انسان وجود نداشت و همه کارها شفاهى و همه دستورات در لفافه صادر شده بود. ما هم در ایران در همه حمله لباس شخصى هاى بسیجى به مردم و در مرگ هاى مشکوک و قتل هاى زنجیره اى و اعدام زندانیان در دهه شصت هم، با چنین مسئله اى مواجه هستیم؛ هیچ دستور و برنامه مشخصى وجود ندارد. حتى بعضاً حاکمیت با بى شرمى به دنبال فاعلان عمل مى گردد و وعده دستگیرى و مجازات آن ها را صادر مى کند و حتى شخص رهبر انقلاب کار فاعلان عمل را تقبیح مى کند. اما تو گویى این انسان ها از مریخ آمده اند و بعد از قتل و ضرب و جرح  و انداختن دانشجویان از طبقه هفتم و برهم زدن سخنرانى دوباره با فضاپیما به مریخ برگشته اند و کسى در نهایت نمى تواند و یا نخواسته و یا نتوانسته است که احدى از این ها را شناسایى و محاکمه کند و اینان باز روز از نو و روزى از نو به کارهاى خویش کما فى سابق ادامه مى دهند. این جا البته نگارنده قصد این را ندارد که پرونده هاى سابق را واکاوى کند و یا از حاکمیت بخواهد که لباس شخصى و حمله کنندگان به تجمعات مردم را شناسایى و محاکمه کند، که بیش تر این انتظار داشتن از حاکمیتى که خود دستور و سازمان دهنده چنین نهادى است، نهایت سادگى و بى اطلاعى است. چون که فلسفه وجودى تاسیس بسیج ماوراى قانون بودن و به هیچ قانونى از جمله قوانین جمهورى اسلامى خود ایران پایبند نبودن آن است و اصولاً اگر بسیج به عنوان یک نیروى نظامى بخواهد دست از کارهاى غیرقانونى حتى با قوانین ناقص فعلى حاکمیت بردارد، دیگر کارکرد وجودى خود را براى حاکمیت فعلى از دست مى دهد و بود و نبودش چندان فرقى نمى کند. قصد نگارنده بیش تر توجه خواننده به بُعد ماورایى بسیج است و تشبیه آن با نیروى اس-اس با همان کارکرد براى حاکمیت نازى است که با تحقیق  بیش تر به ماهیت بسیج آگاه شود.

اما وظیفه اصلى بسیج چیست، هم سوالى سخت و هم آسان است، آسان بدین دلیل که ما همه به عنوان شهروند ایران که سابقه زیستن در چهارچوب مرزهاى ایران را داریم به صرف زیستن با این تجربه مواجه شدیم که بسیج از مدرسه تا اداره و از سازماندهى راهپیمایى مدافع حکومت تا آموزش نظامى به کودکان و نوجوانان و غیره در ایران وجود دارد و اصولاً بسیج همذات و همپایه حاکمیت جمهورى اسلامى ایران است و بدون بسیج این حاکمیت یک چیز اساسى را کم دارد و هم سوالى سخت است بدین سبب که در تمام وقایع خونین و بى تدبیرى سال هاى حاکمیت جمهورى اسلامى که فاعلین اش براى عموم مردم با نام تا حدى مجهول است و یا اگر هم مجهول نباشد کسى قادر به پاسخگو ساختن ایشان نیست، دستان بسیج را میتوان در این قضایا مشاهده کرد. رهبر کنونى انقلاب در اولین سال رهبرى در مراسم بیعت بسیحیان با ایشان گفت: “حفظ موجودیت انقلاب، کار اول ماست که در استمرار نظام جمهوری اسلامی تجسم یافته است. به همین خاطر، امام(ره) مکرر می فرمودند: حفظ نظام اسلامی، واجب ترین فریضه است. انقلاب، از نظام جمهوری اسلامی جدا نیست. نباید کسی خیال کند که این دو از هم جدا هستند. تجسم انقلاب، نظام جمهوری اسلامی است که همه‌ قلدرهای دنیا دست به دست هم داده بودند، تا او را ریشه‌کن کنند(4).

در نهایت کار اصلى بسیج را چندان نمى توان از اساسنامه ها و قوانین استخراج کرد. بسیج کارهای بسیاری مى کند؛ اما همه این ها فرع بر اصل است. کار اصلى او به عهده گرفتن امورى است که حتى قوانین فعلى هم از بیان آن اِبا و یا شرم دارند و حاکمان و قانون گذاران ترجیح مى دهند این امور را بسیج به طور شفاهى در هاله اى از ابهام انجام دهد. کار اصلى بسیج حفاظت حاکمیت جمهورى اسلامى از مردمى است که از حاکمیت جمهورى اسلامى ناراضى هستند و به شدت دنبال این هستند که از حاکمیتى که به عهد خود وفادار نبوده و از مال و جان ایشان حفاظت نکرده سلب صلاحیت و حاکمیت کنند و حاکمیت را به کسانى بدهند که جان و مالشان را پاس بدارند. بسیج اسم رمز حاکمیتى است که حاکمان با نام آن ولى نعمتان سابق خویش را تمسخر و تحقیر مى کنند و به آنان یادآور مى شوند که هیچ ضمانتى بر این نیست که حاکمان به عهد خود با مردمان وفا کنند و آن ها را عوض محافظت جانشان به صلابه نکشند. اما شاید در نقطه مقابل هم بسیج این معنى را برساند که مردمانى از دست دزد و راهزن به داروغه پناه مى برند و بعد از خلاصى یافتن از دست راهزن، داروغه بلاى جانشان مى شود و بیش تر از راهزن طلب مى کند. شاید بسیج این منفعت را داشته باشد که این مردم با عطف به این وقایع، زین به بعد بیش تر مواظب اعمال خویش باشند و به هر راه رسیده اى اعتماد نکنند و سرنوشت خویش را به آن کس که مطمئن نیستند، نسپارند و یا اگر سرنوشت خویش را به دیگرى سپردند این مسئله را پیش رو داشته باشند که او ممکن است به عهدش خیانت کند و بهتر است از قبل براى این احتمال خیانت برنامه اى بچینند.

در نهایت بسیج مرگ انقلاب بود. حاکمان از آن زمان است که آشکارا نوک تفنگ خویش را توسط بسیج به سوى مردمان گرفتند و آن ها را به عنوان هدف خویش برگزیدند به قرارداد خویش با مردمان خیانت کردند و از مرتبه حاکمیت مشروع به مرتبه راهزن تنزل پیدا کردند.

پانوشت ها:
  1. اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وبسایت مرکز پژوهش هاى مجلس شورای اسلامی
  2. همان
  3. ‌برای اطلاعات بیش تر در رابطه با اس-اس ر.ک به وبسایت آموزشی اسپارتاکوس و کتابخانه مجازی یهودیان
  4. وظایف و آرمان‌ های بسیج از منظر امام خامنه ای، خبرگزاری فارس، 7 آبان ماه 1394
توسط: قهرمان قنبری
نوامبر 24, 2017

برچسب ها

بسیج خط صلح ضابطین قضایی قهرمان قنبری ماهنامه خط صلح