اختلال “هموفوبیا” را بهتر بشناسیم/ سینا کیانی
به مناسبت هفدهم می، روز مبارزه با همجنسگرا ستیزی
واژهی هموفوبیا به لحاظ معنایی در لغتنامههای متعددی تعریف شده است. به طور کلی در تعریف تحت الفظی این واژه به همجنسگرا هراسی اشاره میشود. در این واژه عنصر دوم، یعنی فوبیا اشاره به هراس و ترسی بی منطق و فاقد دلیل دارد. زمانی که فرد بدون هیچ دلیل منطقی از تجربهی عینی و ذهنی یک پدیده هراس داشته باشد و این هراس دارای شدت، فراوانی و تکرار قابل توجهی باشد، آنگاه میتوان از منظر پاتولوژیک به وجود یک فوبیا در فرد صحه گذارد. در واقع فوبیا ترسی است بیمارگونه که گاه مبالغهآمیز و حتی توهمی است. بر این قرار هموفوبیا هراس و ترس غیر منطقی یک فرد نسبت به همجنسگرایی به لحاظ عینی و ذهنی است. همین سببشناسی است که موجب گردید تا در 17 می 1991 همجنسگرایی از طبقهبندی بیماریهای روانی وابسته به سازمان بهداشت جهانی خارج شده و در 17 می 2005 سازمان مبارزه با همجنسگراهراسی و ترنسهراسی این روز را، روز جهانی مبارزه با اختلال همومفوبیا نامگذاری کرد.
در این فعل و انفعالات، در طبقهبندیهای پزشکینه در سطح مراجع جهانی از همجنسگرایی اختلالزدایی شده و هموفوبیا اختلال محسوب گردید. این تغییرات در دانش پزشکی و روانشناسی، الگوهای رفتاری و ذهنی متخصصین را در رابطه با این پدیدهها تغییر داد. ولی چگونه این تغییر حاصل گردید و در دامنهی پیوستهی تاریخ چگونه واژهی هموفوبیا ظاهر شد و در زبان تخصصی و عمومی کاربست پیدا کرد؟
در خلال مبارزات مدنی و جنبشهای اعتراضی دههی 60 آمریکا و به خصوص جنبش گی و لزبین، این واژه به صورت مستتر و ضمنی در آن کانتکست ظهور یافت. کاربرد اولیهی این واژه از سوی ایشان بیشتر به عنوان یک نامگذاری سیاسی در نشریات برای مخاطب قرار دادن مخالفین خویش کاربست پیدا کرد. تدقیق اصلی در رابطه با معنا بخشی به این واژه را “جرج وینبرگ” روانپزشک مسائل جنسی در کتاب خویش به سال 1972 با نام “جامعه و همجنسگرای سالم” به کار برد و رسماً این واژه را وارد حوزهی زبانی و آکادمیک نمود. در سال بعد انجمن روانپزشکی آمریکا در یک بحث پر کشمکش نهایتاً در اختلافی نزدیک همجنسگرایی را از طبقهبندی بیماریهای روانی خارج نمودند. چرایی و چگونگی این اتفاقات و تحولات اجتماعی و گسترش گفتمان جنسی و جنسیتی و دانش روانپزشکی در تقاطع با جنبشهای مدنی و اعتراضی آن زمان خود یک موضوع بسیار مهمی است که بسیاری از تاریخنگاران جنسیت در رابطه با آن نگاشتهاند. به هر جهت این “قرابتهای گزینشی” در رابطه با تغییر زبانی، عینی و حقوقی در این برهه از تاریخ در رابطه با همجنسگرایی مطرح شده است.
هموفوبیا؛ هژمونی کاپیتالیستی یا تحریک به گفتمان حقوق بشری؟
با گسترش گفتمان “گی اینترنشنال” و مطرح شدن مطالبات حقوقی کوییرها در سراسر جهان تحت مفاهیم و تعابیر دانش غربی، نهادهای رسمی و غیر رسمی در رابطه با کوییرها و هموفوبیا شکل گرفتهاند. در این کشاکش بین طرفداران تحریک به گفتمان حقوق بشری و تطبیق قوانین محلی در کشورهای غیر غربی با موازین جهانی حقوق بشر و برانگیختگی بنیادگرایی در تقابل با این رویکرد در شرق، مفاهیم در این دو کانتکست تعابیر متفاوت و متناقضی یافت. جنبش حقطلبانهی همجنسگرایان در شرق به اشاعه فرهنگ منحط غربی تلقی شده و همسنگ با مفهوم “تهاجم فرهنگی” ترجمه شد. برای مثال در ایران همجنسگرایی در ذیل مفهوم لواط و حقوق و فقه اسلامی تعبیر شد .وجود جامعه شناختی کوییرهای ایرانی از سوی حاکمیت انکار شده و به لحاظ تئوریک، هموفوبیا به عنوان هژمونی نظام کاپیتالیستی بر تمامی جهان تعبیر شد. در مقابل حقوق بشر جهانی، از حقوق بشر اسلامی سخن به میان آورده شد. فلذا در کنار عدم توانایی کافی جنبش مدنی ایران، تودهی کوییرهای ایرانی نیز قادر به تبدیل شدن به نیروی اجتماعی نبودهاند.
هم اکنون میتوان به یک هموفوبیای سیستماتیک در ایران اشاره کرد. قدرت سیاسی و سرکوبگر حاکمیت در کنار نهادهای فقهی و دانشهای در حال بومی شدن و فرهنگ هموفبیک عامه و نگاه سنتی و فراوانی بسیار رفتارهای تبعیض آمیز و تحقیر کننده در جامعه، سطح بالایی از هموفوبیا را در ایران نشان میدهد. این امر منجر به شکلگیری سبک زندگیهای متفاوت رنج آلودی شد که پاشش آنرا هر از گاهی از گوشه و کنار میتوان شنید. خودکشی، انزوا، افسردگی، عدم کنشگری اجتماعی، از دست رفتن نیروی کاری مستعد و مواردی از این دست حاصل این بیماری محلک است. فشارهای سرکوبگر نابخردانهی حکومت ایران، اصولاً زندگی دوگانه و زیر زمینی را در این کشور برای اقلیتی کثیر تبدیل به یک نرم کرده که گاه این نفی حکومتی دامنهدار بوده و در سطح وسیع در جامعه و تودهی مردم ناآگاه نیز بازتولید میشود و راه را برای شیوع انواع خوشنتها نسبت به این اقلیتهای به حاشیه رانده شده هموار میسازد.
موسیقی زیر زمینی، نقاشی زیر زمینی، مبارزات مدنی و سیاسی زیر زمینی، فیلم زیر زمینی، ازدواج و گالریهای نقاشی چند ده میلیونی زیر زمینی و خیلی موارد زیر زمینی دیگر از جملهی اینگونه سبک زندگی در ایران است که از منظر صاحبان قدرت “ضد فرهنگ” و به زعم کنشگران این حوزهها “عین روال طبیعی” زندگیست. مصونیت نسبی این سبک زندگی باعث رشد روز افزون و در عین حال تاسف برانگیز آن در لایههای مختلف کشور شده است که در این میان، دگرباشان جنسی و جنسیتی ایرانی شاید زندگیای دردآلودتر از سایر گروههای نفی شده در ایران داشته باشند.
جنسیت دوگانه
در سیاستهای جنسی حاکم بر ایران، جنسیت در دوگانهی مرد-زن خلاصه میشود. این دوگانه فاقد هرگونه انعطاف پذیری خواهد بود. منطقی است که دگرجنسگرایی تنها گرایش جنسی مورد قبول در ایران خواهد بود. خروج از این مرزها با سرکوب شدید مواجه خواهد شد. برای مثال تلاشهای ترانسکشوالهای ایرانی برای نزدیک به چهار دههی اخیر تنها به جابجایی در این دوگانه منجر شده است. اگرچه این جریان فضایی را موجب گردیده تا کوییرهای ایرانی با پیش گرفتن زندگی پنهان و مخفی و وانمودگری در صحنههای مختلف اجتماعی به زیست خود ادامه دهند، ولی به گسترش این دوگانه منجر نشده است. این زیست چند گانه به عنوان یک آلترناتیو حداقلی امکان یک زیست پنهان را در سایهی این دوگانه موجب شده است. این امکان خود به وضوح بسامد سیاست هموفوبیک در ایران است. حتی در رابطه با فرایند تغییر جنسیت در ایران در نص قوانین مربوط به این مسئله به وضوح ذکر شده است که فرد خواستار تغییر جنسیت، در صورتی که فرایند پزشکی و عملیات جراحی را به طور کامل انجام دهد و به جنس مخالف تغییر پیدا کند حق برخورداری از حقوق اولیهی خود را دارد. این قوانین آشکارا سرکوبگر و تبعیضآمیز و هموفوبیک است.
نشانه گذاری کوییرهای ایرانی به مثابه رفتار هموفوبیک
در ایران افراد همجنسگرای مرد میتوانند از معافیت پزشکی خدمت اجباری سربازی برخوردار شوند. در رابطه با این مسئله، چند نکتهی هموفوبیک مستتر است. نخست اینکه این افراد در سیستم به عنوان همجنسگرا نشانهگذاری میشوند. به طوری که بعد از اخذ کارت معافیت در هر نهاد و زمینهای قابل شناسایی و پیگیری هستند. در مرحلهی بعد، این معافیت ذیل بیماریهای روانی صادر میشود. این جداسازی و قرنطینه کردن این افراد در جامعه خود جنبهی دیگر هموفوبای سیستماتیک را نشان میدهد. از طرفی این شیوه کنترل نامحسوس این افراد را اتمیزه کرده و در ساختارهای اجتماعی کنترل و منفعل میسازد. در اجرای این برنامهی کنترلگر، نهادهای پزشکی و قضایی با یکدیگر همکاری میکنند. تبدیل نمودن فرد همجنسگرا به بیمار روانی که حق همراهی و حضور در کنار سایرین را در فضاهای نظامی و انتظامی ندارد، نمونهی روشن تبعیض و تمایزگذاری است. از سوی دیگر کوییرهای ایرانی نیز به دلیل وجود تبعیضها و خشونتهای چندگانه در جامعه به این مکانیزم هموفوبیک تن میدهند. چرا که برای ایشان همانند سایر حوزههای کنشگری در ایران انتخاب میان بد و بدتر نهادینه شده است. انتخاب استفاده از این موقعیت و یا عدم استفاده از آن زنجیرهی دیگری از رفتارهای هموفوبیک تبعیض آمیز و خشونت بار را در پی دارد.
تبعید کوییرها از سرزمین هموفوبیک
سالانه بسیاری از کوییرهای ایرانی که قادر به تحمل ادامهی زندگی مخفیانه و پر خطر را در ایران ندارند به واسطهی حق پناهندگی از کشور خارج میشوند که این مورد اتفاقاً خوشایند حکومت ایران نیز است. فرایند پناهجویی بسیار پرخطر و پرهزینه خواهد بود. حضور چندین ساله در کشورهای ترانزیت که عمدتاً کشورهایی مسلمان هستند آنها را با تجربهی تلخ و متفاوتی از گونههای دیگر تبعیض و هموفوبیا روبهرو میکند. در این وضعیت علاوه بر عدم تغییر محسوس در رابطه با مواجه با تبعیض و خشونت و هموفوبیا فرد به یک کوییر بی وطن تبدیل میشود.
***
همانطور که در سطور فوق نگاشته شد، ما با گونههای مختلفی از هموفوبیا مواجه هستیم. چرخه و زنجیرهی هموفوبیا در جهان اجتماعی نه مرز جغرافیایی میشناسد و نه پایانی دارد. کوییرهای ایرانی به طور مضاعف، هم هموفوبیای محلی را تجربه میکنند و هم در صورت خروج از ایران هموفوبیای مستتر در قوانین و سیاستهای جهانی را لمس مینمایند. هموفوبیا اختلالی است نهادینه شده که آن را میتوان در رهاییبخشترین قوانین نیز یافت. هموفوبیا از نحوهی عملکرد شناختی انسان نشات میگیرد. انسان خود را در رابطه با دیگریها میشناسد. این مرزبندی و اکتساب این یا آن هویت، جزئ لازم و ضروری زندگی است. و اما سخن نغز اینکه هموفوبیا از ابزاری استفاده میکند که ما از آنها برای نابودیاش استفاده میکنیم.
برچسب ها
خط صلح دگرباش سینا کیانی هموفوبیا