
نقش نوسازی و مدرنیتهی بدقواره و ناساز در وقوع فاجعهی سردشت/ خالد توکلی

سخن گفتن و نوشتن از رویداد و حادثهای چون بمباران شیمیایی به ویژه برای کسانی که از نزدیک عمق فاجعه را به چشم دیده و آن را با پوست و گوشت حس کرده و در آن درگیر بودهاند، کار دشواریست. البته این بدان معنا نیست، آنانی که از دور در صدد تحلیل علل و پیامدهای بمباران شیمیایی هستند، میتوانند به خوبی از عهدهی نوشتن دربارهی این رویداد فاجعهآمیز برآیند و حق مطلب را ادا خواهند کرد. جنگافزارهای شیمیایی برخلاف دیگر سلاحهای کشتار جمعی که جسم را از سطح زخمی میکند، اندامهای درونی فرد قربانی را دچار آسیب میکند. همچنین، از آنجایی که در بمباران شیمیایی حلبچه و سردشت، مناطق مسکونی و مردم غیر نظامی، آماج اصلی بمباران بودند، سازمان اجتماعی و روابط جمعی شهر نیز دچار ویرانی و آسیب میشود؛ لذا بمباران شیمیایی وضعیت دشواری را ایجاد میکند و فهم این وضعیت که جامعه و فرد را از درون مجروح و آسیبپذیر خواهد کرد، نیازمند نوعی “دروننگری همدلانه” است تا بتوان درک بهتر و همهجانبهتری از حادثه و آسیبدیدگان و عاملان آن داشت.
برای بررسی حوادثی از این دست، پرسشهای متعددی را میتوان مطرح ساخت و در پی پاسخ آنها برآمد. آنچه در این نوشتار کوتاه به آن پرداخته میشود این است که نقش نوسازی و مدرنیتهی بدقواره و ناساز در وقوع چنین فاجعههایی چیست؟ به عبارت دیگر به سه عامل که در کاربرد سلاحهای شیمیایی تاثیر دارند، اشاره میشود. این سه عامل عبارتند از تکنولوژی ساخت بمبهای شیمیایی، عقلانیت ابزاری و آسیمیلاسیون یا سیاست یکسانسازی که اتفاقاً هر سه منشائ غربی و مدرن دارند. اصولاً تاریخچهی استفاده از این سلاحها نشان میدهد که کشورهایی چون آلمان، انگلستان و امریکا در این زمینه پیشتاز بودهاند و صدها هزار نفر را بدین وسیله به کام مرگ فرستادهاند.
تردیدی نیست تمام جنگافزارهایی که در یک بمباران شیمیایی مورد استفاده قرار میگیرند در کشورهای غربی تولید شدهاند و محصول علوم تجربی و کارخانههایی هستند که ریشه در کشورهای مدرن دارند. از این رو ناگفته پیداست تکنولوژی موجود در کشورهایی چون عراق که از سلاحهای شیمیایی علیه مخالفان خود و مردم غیر نظامی بهره برده است، هرگز بدون کمک غرب نمیتوانست چنین جنگ افزارهایی را تولید کند و در واقع دستیابی به آن را مدیون برخی از صنایع و بنگاههای اقتصادی کشورهایی چون هلند، آلمان و … است.
عقلانیت ابزاری نیز آن چنان که “ماکس وبر” ابراز داشته، پدیدهای است که در غرب رشد و نمو یافته و به تدریج به دیگر مناطق جهان گسترانیده شده است. در عقلانیت ابزاری، با نادیده گرفتن ارزشهای جامعه، وسایلی انتخاب و مورد بهرهبرداری قرار میگیرند که به بهترین شیوه رسیدن به هدف را محقق سازند. بمباران شیمیایی به طور خاص و جنگافزارهای مدرن به طور عام، همه بر اساس این نوع از عقلانیت شکل گرفته و عمل میکنند. اگر هدف سرکوب مخالفین باشد چه جنگافزاری بهتر از بمبهای شیمیایی میتواند این هدف را محقق سازد؟
آسیمیلاسیون یا شبیه¬سازی فرهنگی نیز همچون عقلانیت ابزاری و تکنولوژی در غرب پدیدار گشته و به تدریج با عمومیت یافتن شکل دولت- ملت به عنوان سازمان اجتماعی نوین در جهان، شبیهسازی فرهنگی و نسلکشی به یکی از روشهای اصلی آن در مقابله با تنوع و تکثر تبدیل شد. با توجه به این که دولت- ملتها بر هویت ملی واحد تاکید میکردند، لذا برای دسترسی به این خواسته، سیاست یکسان سازی فرهنگی را در مورد اقلیتها به کار بردند تا در نهایت بتوانند هویت اجتماعی واحدی را در درون آحاد ملت حاکم سازند و همه را شبیه آنچه سازند که خود میخواهند و دولت- ملت را بر آن بنیان نهند. نباید فراموش کنیم که صدام از بمبهای شیمیایی فقط علیه دشمن خارجی خود یعنی ایران استفاده نکرد بلکه از آن برای سرکوب مخالفان نیز بهره برد و فاجعهای چون حلبچه را خلق کرد که هزاران نفر از مردم عادی و شهروندان عراق را به کام مرگ فرستاد و شهری را با تمام ساختارهای اجتماعیاش نابود ساخت. در سردشت نیز هدف اصلی بمباران شیمیایی مردم غیر نظامی و ایجاد رعب و وحشت در میان مخالفان داخلی و خاموش کردن صدای اعتراض آنها بود.
در واقع یک حکومت خودکامه به آسانی میتواند با عناصر فرهنگی فوق (تکنولوژی ساخت جنگافزار شیمیایی، عقلانیت ابزاری و سیاست یکسانسازی) خود را سازگار نماید و در راستای اهداف خود از آنها بهره ببرد. این حکومتها مشتاقانه به دنبال موارد فوق میروند و هزینههای هنگفتی را بر جامعهی خود تحمیل میکنند. اما آنچه در این میان میتواند مانع از بروز فاجعه شود برگرفتن و باور به “حقوق بشر”، “دموکراسی” و توزیع قدرت است که به هیچ وجه در کشورهایی چون عراق دوران صدام -حتی اکنون نیز -، پذیرفتنی نبود و نیست.
در حقیقت علت اصلی استفاده از بمبهای شیمیایی علیه کردها در عراق، وجود استبداد و خودکامگی یا به عبارت بهتر فقدان دموکراسی بود که سیاستها و مطالبات تمرکز زدایانهی کردها را برنمیتابیدند و تنوعهای فرهنگی ایشان را به رسمیت نمیشناختند. خودکامگی و ناسیونالیسم عربی- عراقی صدام به هیچ وجه نمیتوانست دموکراسی و لوازم آن را پذیرا باشد اما به سادگی میتوانست تکنولوژی، عقلانیت ابزاری و سیاست یکسانسازی را در خود هضم نماید. برخورد گزینشی با فرهنگ غرب و برگرفتن بخشی از آن در اکثر کشورهای دنیا منجر به تقویت استبداد داخلی و در نتیجه خلق فاجعه شده است. پادزهر این وضعیت، گسترش ارزشهای دموکراتیک و احترام به حقوق بشر است که میتواند پایههای حکومتهای استبدادی را سست نماید و استفاده از بمبهای شیمیایی علیه مخالفان را غیر ممکن سازد.
کردها که در سالهای اخیر بیشترین قربانیان بمبارانهای شیمیایی بودهاند و حتی هم اکنون نیز داعش علیه کردها از آن استفاده می-کنند همواره به این دلیل مورد خشم و غضب واقع شدهاند که تلاش کردهاند قدرت متمرکز و مطلقه را توزیع و بر تنوع فرهنگی و سیاسی تاکید کنند. “اوراقسازی” قدرت و به رسمیت شناختن تنوع و دیگری، بدون برگرفتن ارزشهای دموکراتیک ممکن و میسر نخواهد بود. در واقع میتوان گفت که اگر چه به طور مستقیم ممکن است کردها بر گسترش دموکراسی به عنوان مطالبهی اصلی خویش صحه نگذاشته باشند اما در واقع نتیجهی ناخواستهی فعالیتها و مبارزات سیاسی کردها -اگر مجال تحقق مییافت-، چیزی جز دموکراسی نمیبود.
به طور خلاصه میتوان گفت آنچه احتمال تولید و کاربرد جنگافزار شیمیایی را در یک کشور کاهش میدهد تا حد زیادی باور به حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک و تاسیس ساختارهای سیاسی مبتنی بر آن است. کردها همواره از این جهت که خواهان توزیع قدرت -در شکل خودمختاری یا حکومت فدرال- بودهاند، مورد خشم و غضب خودکامگان بوده و به همین دلیل است که حاکمان عراق برای اجرایی کردن سیاست ادغام و یکسانسازی فرهنگی حتی از جنایت و نسلکشی نیز ابایی نداشته و تاریخ معاصر کردها به خوبی نمایانگر این وضعیت است. لذا برای کاهش این گونه جنایتها و فجایع باید مراقب بود که برگرفتن گزینشی عناصر خاصی از فرهنگ و تمدن غربی میتواند فاجعهآفرین باشد و اگر با دموکراسی همراه نباشد حاکمان فاسد را فاسدتر خواهد ساخت.
برچسب ها
بمباران شیمیایی خالد توکلی ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۶۰ مدرنیته نوسازی