انقلاب 57، روشنفکران و روسپیان محلهی غم/ محمد حبیبی
تصویر اول: دختری جوان با اسلحهای در دستانش، با چشمانی پر غرور و نگاهی مصمم، درحالیکه باد سرد زمستانی گیسوان پریشانش را نوازش میکند، بر فراز تانکی در تهران در روزهای منتهی به انقلاب بهمن 57. تصویری است نمادین از انقلابی که نمایندگانش روشنفکران و مبارزان آزادیخواه بودند؛ با خواستهایی تجددگرایانه و ضد استبدادی.
تصویر دوم: مردانی با مشتانی گره کرده و چشمانی حریصان، بدن جزغالهی زنی از ساکنان محلهی غم را دور میگردانند؛ در همان روزهای منتهی به انقلاب به نشانهی پیروزی. تصویری است نمادین از انقلابی به رهبری روحانیت مذهبی که اجرای قوانین شرع و احکام اسلامی را در فردای پیروزی انقلاب، نوید میدادند.
این دو تصویر، از معروفترین تصاویر روزهای پیروزی انقلاب بهمن 57 است. انقلابی که به تعبیری آخرین انقلاب کلاسیک قرن بیستم بود. تحولی پرشتاب که بسیاری از تحلیلگران وطنی از چپ تا راست از درک واقعیت آن عاجز ماندند. به راستی کدام یک از دو تصویر بازتابی واقعی از ماهیت حقیقی این انقلاب بود؟ به عبارت کلیتر انقلاب 57 گسستی به پیش بود یا حرکتی شتابان به گذشتههایی آرمانی؟
در تحلیل هر انقلاب بیش از هر چیز دو موضوع مورد توجه است. اول اینکه، انتظار بر این است که میان انقلابیون -پیش برندگان انقلاب- و نیروهای حکومت مستقر -حافظان وضع موجود- گسستی جدی وجود دارد. شکافی عمیق که بروز تغییرات اجتماعی و سیاسی را توجیه میکند. انقلاب بهمن 57 هم از این قاعده مستثنی نبود. مقایسهی خواستها و انتظارات مجموعهی انقلابیون و مدافعان سلطنت پهلوی، بروز شکافی عمیق در سطوح سیاسی و اجتماعی را نشان میداد. اما موضوع دوم در تحلیل هر انقلاب مسیر حرکت پیش روی انقلابیون را نشان میدهد. اینکه آیا گسست مزبور مثبت است یا منفی؟ به تعبیر دیگر رو به پیش است یا چشم به گذشته دارد.(1) در انقلاب بهمن 57، اگر چه گسست وجود داشت، ولی بیش از آنکه جهت گیریاش رو به جلو باشد، رو به گذشته بود. خواستگاه، ساختار آموزشی، کلام و در کل منظومهی فکری-ذهنی روحانیت، گسستی را رهبری کرد که رویای بازگشت به گذشتهای آرمانی را نوید میداد. ایدئولوژی بازگشت به خویشتن نیز زمینههای عمومی توجیه چنین گسستی را در اختیار آنان گذاشت. اما آیا این گسست در مسیر گذشته از همان ابتدا قابل پیش بینی بود؟ خشونت در کوران حوادث انقلاب بر علیه ساکنان محلهی غم و آغاز محدودیتهای سیستماتیک بر علیه کلیت جامعهی زنان، در ماههای پس از انقلاب، ریشه درکدام خصلت انقلاب داشت؟ روشنفکران عرفگرا و مبارزین آزادیخواه در میانهی این تحولات، چه نقشی داشتند؟
چشمان نابینای روشنفکران
در کوران حوادث انقلاب وقایعی رخ داد که سوالی اساسی را پیش روی روشنفکران عرفی قرار میدهد که به نظر میرسد در آن سالها توجهی به آن نشد. انقلاب ۵۷ در عمل از چه زمانی شروع به تغییر کرد.؟ پاسخ روشن بود؛ صدای ضجههای روسپیان شهر نو که زنده زنده در آتش میسوختند و صدای هلهلهی شادی مردانی که با مشتهایی گره کرده و چشمانی مشتاق به تماشا نشسته بودند، خبر از واقعهای جدید میداد. این واقعه و حوادثی از این دست به روشنی جهت انقلاب را نشان میداد. لازم نبود سالها صبر کنند تا یک به یک و به شیوههایی متفاوت از عرصهی سیاسی حذف شوند تا به درک درستی از روند تحولات و تغییر شکل انقلاب برسند و این درست همان روزهایی بود که روشنفکران سرمست از پیروزی انقلاب و برچیده شدن بساط سلطنت، در فکر مدیریت حکومت جدید بودند. حادثهی روسپیان محلهی غم که روشنفکران چشم بر آن بستند، حلول بنیادگرایی در کالبد انقلاب 57 را نوید میداد. سکوت بسیاری از روشنفکران و آزادیخواهان در برابر خشونتهای روزهای آغازین انقلاب، بیش و پیش از هر چیز زمینه ساز تداوم خشونتها شد و در این میان زنان قربانیان اصلی بودند. به گواه اسناد و مدارک و مقالات منتشر شده در روزنامههای سال ۱۳۵۷، اولین جرقههای حجاب اجباری و اعمال فشار و محدودیت بر زنان در اسفند سال ۱۳۵۷ یعنی کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب، زده شد. یک روز پیش از هشتم مارس، روز جهانی زن، در حالی که گروههای مختلف سیاسی در تدارک برگزاری اولین مراسم روز جهانی زن در ایران بودند، روزنامهی کیهان با این تیتر منتشر شد: “زنان باید با حجاب به ادارات بروند”. در صفحهی اول این روزنامه به نقل از آیتالله خمینی نوشهشده بود: “در وزارتخانهی اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند، لیکن با حجاب شرعی باشند.”(2)
در اعتراض به حجاب اجباری تظاهرات و تجمعات نسبتاً گستردهای در تهران و چند شهر دیگرشکل گرفت. گروههای مختلف زنان از دانشآموز و دانشجو گرفته تا کارمند و فعال سیاسی و اجتماعی در این تظاهرات شرکت کردند. با این وجود واکنش روشنفکران در مجموع منفعلانه بود. بسیاری از آنان مسئلهی حجاب را در شرایط انقلاب امری فرعی قلمداد میکردند. به زعم آنان امورات مهمتری به جز حجاب اجباری برای توجه وجود داشت. برای نمونه سیمین دانشور در یادداشتی در روزنامهی کیهان حجاب را مسئلهای فرعی دانسته و از هر دو گروه طرفداران و مخالفان حجاب خواسته بود که بهانه به دست ضد انقلاب ندهند و به مسائل مهمتر بپردازند.(3) هما ناطق از تاریخدانان برجسته نیز، در مقالهای در همان روزها، واکنشی مشابه نشان داد. وی در مقالهاش چنین نوشت: “ما نباید در این شرایط مسئلهای به نام مسئلهی زن داشته باشیم. یک بار چیزی در مورد حجاب گفتند و بعد هم پس گرفتند، بنابراین برای این مسئله نباید درگیری ایجاد کنیم. باید با مجاهدین همراه باشیم حتی اگر روسری به سر کنیم؛ به شرط آنکه ما بدانیم به نام ما توطئه نمیشود و نظام شاهنشاهی برگردانده نمیشود.”(4)
برخی جریانات چپ نیز ضمن انتقاد از عمده کردن مسئلهی زن و حجاب، آن را امری روشنفکرانه و دور از نیازهای واقعی جامعهی آن روز ایران خواندند. حتی روحانی آزاد اندیشی همچون طالقانی که در صف بندی نیروهای انقلابی در جبههی روشنفکران عرفی قرار میگرفت نیز، در مصاحبهای تلاش کرد که مخافان حجاب اجباری را به پذیرش حجاب قانع سازد. روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۰ اسفند ماه مصاحبهی مفصلی با آیتالله طالقانی در مورد مسئلهی حجاب انجام داد. در بخشی از این مصاحبه آمدهاست: “هو و جنجال راه نیاندازند. همانطور که بارها گفتیم، همهی حقوق حقهی زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند و از آنها خواهش میکنیم که با لباس ساده، با وقار، روسری هم روی سرشان بیاندازد. به جایی بر نمیخورد. آنهایی هم که میخواهند مویشان خراب نشود اگر روی مویشان روسری بیاندازند، بهتر است و بیشتر محفوظ میماند… یک جوانی که وسیلهی زن گرفتن ندارد، وسیلهی کار ندارد، زندگیاش سر و سامان ندارد، وقتی این زن را با این صورت میبیند، که گاهی یک پیرزن پنجاه شصت ساله خودش را مثل یک دختر ۱۴ ساله نمایش میدهد، توی خیابان یا سر کوچه، این بیچاره اذیتش میکند، ناراحتش میکند و این یک جور آزار جوانها است و امیدواریم که بعد از این جوانهای ما هم سر و سامان پیدا کنند… اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیتالله خمینی نصیحتی کردند مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند راهنماییاش میکند که شما اینجور باشید به این سبک باشید.”(5) اما برخلاف نظر آقای طالقانی، این نصیحتی پدرانه نبود. دوسال بعد در تیرماه سال 59، آیت الله خمینی شدیداً از دولت انتقاد کرد که چرا هنوز نشانههای شاهنشاهی را در ادارات دولتی از بین نبرده است. وی به دولت بنیصدر ۱۰ روز فرصت داد تا ادارات را اسلامی کند. بعد از این سخنان از صبح شنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۵۹ ورود زنان بیحجاب به ادارات دولتی ممنوع شد. شاید یکی از عمده دلایل این سکوت را بتوان مربوط به فضای سیاسی آن زمان دانست.
با افزایش تدریجی قدرت بنیادگرایان مذهبی، رقبای عرفیگرا یک به یک از صحنهی سیاسی حذف میشدند. زندان، مرگ و یا ترک وطن سرنوشت محتومی بود که همگی با آن دست به گریبان بودند. در این دورهی سرنوشت ساز جامعهی روشن فکری به جای تلاش برای دفاع از حق انتخاب زنان، مصلحت اندیشانه راه سکوت برگزید و در عمل برخلاف سرشت عرفیگرایانهی خود زمینهی لازم را برای اجرای قوانین شرع و اعمال محدودیت فراهم کرد. محدودیتهایی که در نهایت گریبانگیر خود روشنفکران شد.
سخن پایانی
وقتی امروز بعد از سی و شش سال به تاریخ حوادث انقلاب بهمن 57 و استقرار حکومت جمهوری اسلامی مینگریم، به نظر میرسد تصویر تن سوختهی زنان روسپی محلهی غم، بازتاب روشن تری از ماهیت این انقلاب باشد. تن سوختهی آنها، نشانی از دگردیسی در یک انقلاب بود. نمادی از گسستی رو به عقب که نویدگر گذشتههایی دور بود. نمادی از حلول خشونت در کالبد انقلاب ۵۷ بود. بدین ترتیب درست در همان روزهای منتهی به سقوط سلطنت پهلوی، انقلابی که بخش عمدهای از مدافعان و مدعیانش روشنفکران و تجددگرایان و مبارزین برخواسته از طبقهی متوسطه نوگرا و عرفی بودند، تغییر جهت داد و در مسیر تقدیس خشونت قرار گرفت. نوگرایی جای خود را به کهنه پرستی داد و زنان که در صف اول انقلاب بودند به پستوی خانهها رانده شدند. شاید طنز تلخ تاریخ است. حکومتی که نویدگر برکشیدن مستضعفان بود، اولین گامهای استقرار خود را با سوزاندن مطرودین و حذف شدگان جامعه آغاز کرد؛ روسپیان. آنها که ساکنان محلهی غم بودند.
منابع:
1- قادری، حاتم، در مرز اندیشه، نشرنگاه معاصر، 1387، ص 276.
2- شجاعی، میترا، چگونه در اوایل انقلاب حجاب اجباری شد، دویچهوله، 20 بهمن ماه سال 1387
3- کیهان ۱۹ اسفند ماه ۵۷ ش ۱۰۶۵۷، ص ۶
4- کیهان۲۱ اسفند ماه ۵۷ ش ۱۰۶۵۹، ص۴
5- کیهان۲۰ اسفند۵۷ ش ۱۰۶۵۸، ص ۳
برچسب ها
انقلاب بهمن ۵۷ روسپی شهرنو ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۴۶ محمد حبیبی