اخرین به روز رسانی:

آوریل ۲۱, ۲۰۲۵

رویکرد آیت الله منتظری و آیت الله خمینی در قبال حقوق بشر/ مجتبی واحدی

شایسته است که دیدگاه‌های افراد نسبت به یک مقوله را در پروفایل‌ها و بازه‌های زمانی متفاوت ارزیابی کنیم. در رابطه با دیدگاه‌های آیت‌الله منتظری هم در زمان تدوین قانون اساسی، زمانی که قائم مقام رهبری بود و زمانی که موضع‌گیری‌هایش منجر به عزل ایشان از قائم مقامی شده است و تا آخرین روزهای حیاتشان، تفاوت‌های چشم‌گیری وجود دارد.

آقای منتظری، قبل از انقلاب برای دفاع از آزادی‌ها و مبارزه با ظلم به زندان می‌رود؛ بعد از انقلاب و در سال اول انقلاب مواضعی اتخاذ می‌کند که می‌توان گفت هماهنگ با نظام بوده است و به همین جهت هم قائم ‌مقام رهبری می‌شود. اعتقاد آقای منتظری در ابتدا به تئوری ولایت فقیه، اگر از آقای خمینی بیشتر نبود، کم‌تر هم نبود. ممکن است آقای خمینی در گمان بعضی‌ها در رابطه با اختیارات ولی‌فقیه فریب‌کاری کرده باشند اما به هر حال حداقل وقتی در موضع‌گیری‌های زبانی نگاهی واقع بینانه داشته باشیم، آقای منتظری خیلی اختیارات بیش‌تر و گسترده‌تری را بر ولی‌فقیه قائل است. نمونه‌اش در هنگام تدوین اصل 110 قانون اساسی که اختیارات رهبر را تعیین و اصلاح می‌کند؛ بسیاری از افرادی که در مجلس تدوین قانون اساسی بوده‌اند، هم‌چون آقای مکارم شیرازی، معتقد بودند بخشی از این اختیارات باید به رئیس‌جمهور داده بشود اما آقای منتظری معتقد بودند که حتی رئیس‌جمهور باید توسط رهبر تعیین بشود یا دستکم چند نفر را رهبر برگزیند و مردم از بین آن‌ها یکی را انتخاب کنند. حتی این عبارت را به کار می‌بردند که “ما نمی‌دانیم چه الدنگی رئیس‌جمهور می‌شود که بخواهیم به او آن‌قدر اختیار بدهیم”. این نظرات آقای منتظری در سال 1358 است. نمونه‌ی دیگر این‌که در همان سال‌های اولیه‌ی انقلاب، آیت الله شریعتمداری به حبس خانگی می‌رود و من جایی نشنیدم که آقای منتظری در این خصوص اعتراضی کرده باشد؛ در حالی‌که مثلاً آیت الله گلپایگانی و بعضی مراجع تقلید دیگر به این مسئله اعتراض کردند. در خصوص حصرها، هم‌چنین آیت الله سید صادق روحانی در قم و آیت الله سید حسن طباطبایی قمی در مشهد سال‌ها در حبس خانگی بودند و در سال‌هایی که آقای منتظری زبان گویایی داشت، نشنیده‌ایم که اعتراضی به این موارد داشته باشد؛ آقای صادق روحانی در اعتراض به نحوه‌ی تعیین آقای منتظری به ‌عنوان قائم مقام رهبری توسط مجلس خبرگان به حبس خانگی دچار شد و فقط در سال 1385 و در پاسخ به سوالات فرزندش سعید که آن هم پس از درگذشتش و در سال 1390 منتشر گردید، انتساب این مسئله به خودش را رد می‌کند و بیان می‌کند که موافق این کار نبوده ‌است.

ایشان  از سال 64-65 است که کم‌کم با نظام زاویه پیدا می‌کند و نهایتاً در سال 67 از بعضی اقدامات که مهم‌ترین آن‌ها، اعدام‌هاست، اعلام انزجار می‌کند. این زاویه را می‌توان در نامه‌هایی که بین آقای خمینی و منتظری رد و بدل شده و بعداً منتشر شد، مشاهده کرد. حتی یک جا مجادله‌ای مکتوب بینشان هست و آقای خمینی به آقای منتظری می‌نویسد: “شنیده‌ام شما وزارت اطلاعات  من را از شاه بدتر می‌دانید” و آقای منتظری جواب می‌دهد که: “من نگفتم شما از شاه بدتر هستید، اما وزارت اطلاعات شما روی ساواک شاه را هم سفید کرده است.”

چنین موضع گیری‌هایی نشان می‌دهد که هرچه به اواخر عمر آقای خمینی و زمان عزل آقای منتظری از قائم مقامی نزدیک‌تر می‌شویم، اصرار آقای منتظری در دفاع از مبانی حقوق بشر بیش‌تر می‌شود و آیت الله خمینی اگر نگوییم در این خصوص بدتر عمل کرده، حداقل بر همان موضع پیشین خود پافشاری می‌کند و همواره اصل برایش، حفظ نظام بوده است؛ حتی اگر در این راستا چهار هزار نفر کشته بشوند.

اعتراض آقای منتظری به اعدام‌ها و شکنجه‌ها در حالی صورت گرفت که در آن موقع گمان نمی‌کنم هیچ مسئولی در جمهوری اسلامی بوده باشد که نمی‌دانسته زندانیان شکنجه می‌شوند و خب ما شاهد اعتراض هیچ‌کس دیگر نبودیم. هرچند که ممکن است بعضی از افراد اساساً در این خصوص کاری از دستشان ساخته نبوده، منتها نمی‌توانیم ادعا کنیم که هیچ از ما از این مسائل خبر نداشتیم. به علاوه این فرض هم که آیت الله خمینی از این نقض گسترده‌ی حقوق بشر در زندان‌ها بی‌خبر بودند، فرضی محال است. و همان طور که اشاره شد، همین موضع گیری‌های صریح آقای منتظری در قبال شکنجه و نقص گسترده‌ی حقوق بشر و عکس‌العمل شدید و عصبانیت آیت الله خمینی در برابر آن است که تفاوت مواضع در این مقطع زمانی را آشکار می‌کند.

آقای منتظری بعد از آغاز دوره‌ی رهبری آقای خامنه‌ای، برخوردهای شفاف‌تر و جسورانه‌تری داشت. در این راستا به عنوان مثال ملاقات‌ها و روابط نزدیکی با اعضای نهضت آزادی، جبهه‌ی ملی و گروه‌های دیگر ترتیب داد که به هر حال اول انقلاب مطرود بوده‌اند. البته در بازه‌ی زمانی دو-سه سال آخر که قائم مقام رهبری هم بودند، رفت و آمدهایی با برخی افراد داشت و از حقوقشان دفاع می‌کرد اما موضع‌گیری‌های صریح آقای منتظری در مورد افرادی که یا دگراندیش تلقی می‌شدند و یا غیر، عموماً به همان دوره‌ی بعد از عزل ایشان از قائم مقامی رهبری، مربوط می‌شود؛ آقای خمینی در نامه‌ای که منصوب به ایشان است- به تاریخ 6 فروردین ماه سال 1368- به آقای منتظری در خصوص این‌که “با افراد مخالف انقلاب ارتباط داشته”، اعتراض می‌کند.

بایستی اذعان داشت که اعتقاد به حقوق بشر، الزاماً و تنها به معنی مخالفت با شکنجه و اعدام نیست؛ شما وقتی اختیارات گسترده‌ و غیر قابل پاسخ گویی برای یک نفر -حالا این یک نفر فرق نمی‌کند که شاه باشد یا ولی فقیه- قائل بشوید، ناقض حقوق بشر شده‌اید و در واقع نقص حقوق بشر از آن‌جایی شروع می‌شود که یک نفر اختیارات کامل داشته باشد و کسی نتواند از او سوال کند؛ اگر نه در ذات همه‌ی ما اگر نظارت نباشد، فساد، ظلم، خودخواهی، کینه‌ورزی و خودسری وجود دارد. وقتی کسی اسرار می‌کند و می‌گوید باید اختیارات گسترده برای ولی فقیه در نظر گرفت، این خودش نقص حقوق بشر است.

به عنوان فردی که امروز و بعد از سی و چند سال که به وقایع بعد از انقلاب نگاه می‌کنم، معتقدم که آقای منتظری انصافاً در 10 سال و یا حتی 20 سال آخر عمرشان، مواضع تحسین‌ برانگیزی نسبت به آقای خمینی داشته است اما قبل از آن شاهد تفاوت عمده‌ای در بین دیدگاه‌هایشان نیستم. به نظر می‌رسد از وقتی که صابون نقض حقوق بشر به تن آقای منتظری هم خورد و مسئله‌ی مهدی هاشمی پیش آمد، ایشان در مواضع جدی و آشکارتری اتخاذ کرد و قبل از آن ظاهراً موضع‌گیری درخور توجهی در این خصوص نداشت؛ به هر حال ایشان در بعضی مواقع مخالفت‌هایی هم می‌کرد اما اولین موضع گیری‌های جدی ایشان از زمانی شروع شد که اطرافیان خودشان نیز مورد ظلم نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

توسط: مجتبی واحدی
فوریه 24, 2015

برچسب ها

آیت الله خمینی آیت الله منتظری ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۴۶ مجتبی واحدی