دترمینیسم همجنسگرایی / شهرام کیانی
مفهوم گرایش جنسی به عنوان یک مفهوم علمی و نه تاریخی را میتوان زاییدهی گفتمان مدرن دانست. بحث از همجنسگرایی با توجه به بار معنایی، روانی، اجتماعی و زیستی این پدیده همچنان تبیین این مسئله به عنوان یکی از سرفصلهای مباحث و موضوعات جنسیتی از منظر صاحب نظران حوزههای علوم روانشناسی، جامعه شناسی و اساساً علوم شناختی قرار دارد.
فارق از بحث حقوق اقلیتهای جنسی و پارهای نگاههای پست مدرنیستی به این پدیده و خارج شدن این موضوع به عنوان جرم و اختلال از حوزهی عمومی در جهان اول (کشورهای توسعه یافته) و انتقال آن به حوزهی خصوصی افراد و قبول و تایید روایتهای خرد این اقلیتها در این گفتمان ولیکن از منظر علمی (پوزیتویستی) همچنان بحث این پدیده ممکن به نظر میآید.
در این بین در این مقال سعی بر این است که الگوی کلی و کلاسیک بررسی پدیدههای روانی حفظ گردد و بحث در یک مدل چند عاملی متشکل از آیتمهای ژنتیک (زیستی)، روانی و محیط تشکیل میشود. اگر چه در بحث فوق از منظر هر کدام از این آیتمها هزاران فرضیه و تحقیق قابل بررسی میباشد ولی آنچه که در بحث، ما در پی تبیین آن هستیم رابطهی این سه عامل جهت دریافت خروجی رفتاری خاصی تحت عنوان بازدارندگی ناهشیار فرد هموسکشوال در مقابل غیر همجنس خویش بعد از تثبیت نسبتاً بالای گرایش جنسی فرد میباشد. در واقع بحث ما چگونگی ایجاد و فراهم شدن شرایطی را که منجر به اکتساب نهایی این رفتار توسط فرد هموسکشوال در ارتباط با محیط، ژنتیک و خویشتن فرد است، میباشد.
در بحث از پدیدههای روانی، اجتماعی در سیر تاریخ روانشناسی شاهد بررسی آنها در مکاتب مختلف با پیش فرضهای منظور شده در آن مکتب و تحت تاثیر تاملات واضعان آن و در ارتباط با سایر مکاتب فضای روانشناسی میباشیم. قاعدتاً بحث از همجنسگرایی و تبیین آن در قالب رویکردهای رفتارگرایی، روان کاوی، شناختی و سایر مکاتب گفتمان روان شناسی میتواند مورد بررسی قرار گیرد ولیکن این یک بحث کلاسیک بوده و متخصصان میتوانند این پدیده را با فرایند فرموله کردن و با توجه به روشهای تحقیق مورد استفاده در هر مکتبی به همراه مفاهیم و نوع تفسیر پدیدههای روانی مورد استفاده در آن مکتب تحلیل و تبیین نمایند. اگرچه جای خالی چنین تحقیقاتی بسیار محسوس است.
البته با توجه به رویکرد غالب ذهنی نگارنده و نزدیک بودن آن (پدیدار شناسانه) به موضوع بحث سعی بر آن است که تجارب شخصی نگارنده و تاملات ذهنی و ماخوذات و داشتهها و دانستههای علمی وی همگی در تبیین این بحث مشارکتی داشته باشند. از آنجا که در بحث پدیدار شناسانه و شناخت شناسی ما قائل به درک بی واسطهی خود پدیده به لحاظ ذهنی نیستیم پس به نظر بنده دریافت پدیدار مورد بحث معقولتر به نظر میرسد.
اساساً از آنجا که آدمی با دایرهی بسته و محدودی از داشتههای بالقوهی زیستی، پا به عرصهی وجود میگذارد ولیکن محیط تحت عنوان کلی و با زیر مجموعههای محیط جغرافیایی، تاریخی(تاریخیت)، جامعه، جامعهی مجازی، جهان اطلاعات و شبکههای اجتماعی و میزان تبادل فرد با این آیتمها و پدیدههای رودر رو و سطح ادراک و عدم ادراک محرکهای آنها و مقاومت و یا تسهیل در مقابل ایشان و با توجه به بحث ذهن و روان و انگارههای شکل یافتهی ذهنی و امور ما تقدم ذهنی(اگر قائل به وجود آنها باشیم) و رویکرد فرد و کاربرد آیتم های عقلانی، احساسی و میزان اقدام به عمل در رفتارهای فرد و سایر عواملی که تشکیل دهندهی بحث ایجاد رفتار و ما قبل آن انگارههای ذهنی فرد میباشد، من جمله بحثهای نوروسایکولوژیک، عصب شناختی روانی و حتی بحثهای مردم شناسی، بوم شناسی و انسان شناسی فرهنگی و نگاههای بیولوژیک و فیزیولوژیک در روان شناسی فیزیولوژیک همگی این آیتمها در امر شکل گیری یک رفتار مشارکت دارند که هر کدام از اینها و رابطههاشان با رفتارهای همجنسگرایانه یا تصورات ذهنی فرد همجنسگرا، خود جای بحث و تحقیق و پژوهش دارد که میتواند مد نظر پژوهشگران قرار گیرد.
از بعد دیگر بحث همجنسگرایی در توالی رشد فرد و ارائهی روانشناسی رشد افراد همجنسگرا در قالب تکامل و تطور قابل بحث است. اگرچه در گفتمان پست مدرنیستی نمیتوان به روایتهای کلان بسنده کرد و اساساً بر طبق نظریات پدیدار شناسانه، روایت شخصی افراد و تجربیات آنها علاوه بر مشترکاتی که قابل استنباط است هر کدام خود کتابی تلقی میشود، ولیکن میتوان با بررسی تجربیات مشترک همجنسگرایان یک سری مراحل متوالی رشد برای دگرباشان جنسی قائل شد. در این بین با توجه به مباحث مطرح شده در بالا برای تبیین این پدیده که چگونه میشود اکثر افراد همجنسگرا درک میکنند که علیرغم توانایی جسمانی قادر نخواهند بود تا ارتباطی دگر جنسگرایانه ایجاد نماید.
در ابتدا میبایست تعریفی ابتدایی ولیکن نسبتاً روشن را از همجنسگرایی ارائه داد: همجنسگرایی گرایشی جسمانی، عاطفی و احساسی با فراوانی و شدت و تکرار بالای یک فرد به همجنس خویش میباشد. اگر چه در بسیاری موارد وجه تمایز بین همجنسگرایی و همجنسبازی را تاکید بر جنبهی عاطفی و جسمانی به صورت شدیدتر در این افراد میدانند؛ آنچنان که جنبهی عاطفی همجنسگرایی شدیدتر و بر جنبهی جسمانی در همجنسبازی تاکید بیشتری میشود.
از آنجا که پروسهی شناخت فرد از خود از بابت گرایش جنسی با توجه به فضای اجتماعی، اطلاعاتی، محرکهای اجتماعی و تصور از بازخوردهای ممکن و قوانین و مقررات جامعه به عنوان بازخورد قالب شکل میگیرد، به نظر میرسد نمیتوان سن خاصی را برای درک موضوع و پذیرش همجنسگرایی از سوی یک فرد تعیین کرد. ولی نکتهی مهم این است که علیرغم کسب اطلاعات فرد در مورد همجنسگرایی و قیاس آنها با رفتارهای خویش دچار چالشی خواهد شد. از طرفی لذت ناشی از این رابطه و ارضای روانی-جنسی ناشی از این روابط از سویی و از سوی دیگر درگیریهای روانی و ذهنی ناشی از آن و عدم تطابق انگارههای ذهنی فرد با نقش اجتماعی انتظار رفته از او به عنوان یک شهروند جامعه مطرح است نظاره کردن رفتارهای طبیعی دوستان، همسالان و تقویت اجتماعی ناشی از این رفتارهای به اصطلاح نرم اجتماعی و عدم دسترسی فرد به امتیازات اجتماعی عمومی به خاطر این احساسات فرد را دچار یک حالت عدم ثبات و یک پارادوکسیکال روانی- اجتماعی قرار میدهد. گاهاً افراد به دنبال برقرای رابطه با جنس مخالف، بحثهای درمانی و رهایی از این وضعیت (در افرادی با اطلاعات کمتر) و سعی در حل تناقضات پیش آمدهی فوق با تحلیل رفتارها و تاکید بر همجنسگرایی (در افرادی با اطلاعات بیشتر) میگردد. اگر چه در این بین شاهد خروجیهای رفتاری مختلفی خواهیم بود، همجنسگرایانی که مغلوب جبر اجتماعی شده و به سرکوب حس همجنسگرایی خود میپردازند که البته مخاطرات زندگی مشترک با غیر همجنس از آنجایی که هیچگاه به صورت رسمی برای این دسته از افراد گزارش نمیشود، تعداد قابل توجهی از طلاقهای ثبت شده را به خود اختصاص میدهد. از سوی دیگر افراد همجنسگرایی که تا حدودی در محل زندگی خویش دارای سطح امکانات بالاتری میباشند قادر خواهند بود به زندگی همجنسگرایانهی خود بپردازند که البته این امر نیز به هر حال در کشوری با جو بستهتر و با قوانین سختتر نظیر ایران، میبایست با احتیاط بیشتر و به صورت مخفی صورت بپذیرد که اگر دو فرد تمایل به زندگی مشترک به طور کامل داشته باشند، نیاز به خروج یا فرایند آفتابی شدن دارند که غالباً به مخاطراتی همچون تقابل با خانواده، پلیس و اساساً حکومت مواجهه هستند که بسته به اتفاقات پیش آمده امکان شکنجه، توهین و تحقیر و مخاطرات ناشی از این مسائل به صورت روانی در پی خواهد داشت که در این جا گزینهی مهاجرت به عنوان یه مکانیزم فرار، مد نظر قرار میگیرد؛ امکان مهاجرت به کشورهایی با آزادیهای بیشتر برای این اقلیت وجود دارد. ولیکن نکتهی غم انگیز زمانی است که فرد نه قادر به سرکوب و نه قادر به استفاده از مکانیزم فرار میباشد. لاجرم بعد از تحمل مقادیر زیادی از فشارهای اجتماعی، پرخاشگری ناشی از ناکامی حاصله را به سوی خویش بر میگرداند و نهایتاً به خودکشی فرد اعم از روانی (انزوای شدید، افسردگی شدید و سایر بیماریهای سایکوتیک) یا خود کشی جسمانی (مرگ) منتهی خواهد شد.
خارج از این مباحث مطرحه آنچه که بیشتر با موضوع این مقال مرتبط است، این است که فرد همجنسگرا در نهایت علیرغم تلاشهای صورت گرفته در صورت پذیرش این پدیده احساسی را دریافت مینماید که او را دچار حال شوک میکند و آن زمانی است که فرد علیرغم توانایی جسمی ارتباط به غیر همجنس خویش نسبت به آنان بی تفاوت میشود و این طلاق عاطفی با دنیای غیر همجنسگراها بارها و بارها توسط فرد، مورد آزمایش قرار میگیرد و در نهایت فرد درک میکند که قادر نخواهد بود با جنس مخالف خویش رابطهای از جنس فوق را داشته باشد. حتی اگر فعل توانستن و خواستن را همراه سازد. در واقع این نکتهی نغز زمانی است که فرد خود را به عنوان یک همجنسگرا میپذیرد. تحلیل رویدادهای قبلی زندگی فرد و همراستا کردن این قضایا در یک صف و تبییتن تناقضات و شکل دهی به گرایش جنسی در سیر زندگی، نقطهی آغازین زندگی همجنسگرایانه است. زندگی که بار عاطفی آن بیشتر است و داستان زندگی فرد به صورت سکس- عشق-تعهد، شکل میگیرد و البته نکتهی مهم ماخوذ از این مقال بر این اصل استوار است که همجنسگرایان موافق با گرایش خویش و هماهنگ با انگارههای زندگی خود با طی طریق بالا و تعریف داستان عشق خویش به این باور بنیادین رسیدهاند که رهایی از همجنسگرایی برای آنان امری ناممکن و بعید به نظر میرسد. با توجه به مدلینگ مطرح شده در ابتدای بحث میتوان اینگونه جمع بندی نمود که امکان بالایی وجود دارد که فرد همجنسگرا به صورت زیستی و ژنتیکی که البته این خود جای آزمایش و تحقیقهای زیادی دارد به دنیا میآید و بسته به اجتماعی که در آن زیست میکند و با توجه به نظام قوانین و سطح معرفت افراد جامعه نسبت به این پدیده و تاریخیتی که در سلف جامعهی خویش دارد، با این پدیده و چالش پیش آمده روبهرو شده و در نهایت این خویشتن روانی افراد است که امکان دارد با توجه به کنجکاویها و شدت این احساس در خویش، آن را تثبیت و یا سرکوب نماید.
کلیت مطرح شده در این مقاله، بیانگر این بحث است که اگر چه عوامل مطرح شده در آن در امر همجنسگرایی فرد دخیل هستند، ولیکن اگر فرد بر طبق طبیعت خویش عمل نماید و به لحاظ روانی و با توجه به شدت احساسات همجنسگرایانهی خویش، ولو تحکمات اجتماعی، بسیار سرسختانه هم باشد او فرایند پذیرش را طی مینماید و حس جبری بودن و مفهوم دترمنیسم همجنسگرایی را به خوبی درک میکند. چون در صورتی که سعی در سرکوب این امر نماید، به احتمال زیاد دچار مشکلات عدیدهی روانی، اجتماعی و زیستی در زندگی آیندهی خویش خواهد بود.
به نظر میرسد تبادل اطلاعات و آگاهی بخشی جنسی به افراد در جوامع آزاد غربی و حضور جهان اطلاعات (عصر ارتباطات) کمک شایانی به درک صحیح افراد از گرایشات واقعی جنسی خویش حتی در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه را ایجاد کرده است. در نهایت تکرار این قضیه خالی از لطف نیست که دترمنیسم همجنسگرایی به آرامی و کندی خود را نشان میدهد و با آهنگی ملایم، ولی با فشار زیاد فرد دارای امکان اولیهی همجنسگرایی را، تبدیل به یک همجنسگرای تثبیت شده و رضایتمند از گرایش جنسی خویش مینماید. البته قابل ذکر است که این فرایند تنها و تنها در افرادی که قابلیت ذاتی و ابتدایی همجنسگرایانه را به لحاظ زیستی دارند، شکل میگیرد و افراد غیر همجنسگرا را در بر نخواهد گرفت؛ زیرا جنبهی طبیعت گرایانهی این بحث و زیستی بودنش بر سایر جوانب غلبه و تحکم شدیدی دارد، آنچنان که از آن گریزی نیست.
برچسب ها
ماهنامه شماره ۴۲