قربانیان یک تضاد؛ کودکانی که در ماه مهر مدرسه نمیروند / آیدا ابرو فراخ
ماه مهر و آغاز سال تحصیلی، بوی کتاب و دفتر و شور و شوق بچهها برای رفتن به مدرسه. این یک روی سکه است که بارها و بارها در ذهن تداعی میشود. در این میان بوی ماه مهر برای دستهای دیگر از کودکان و خانوادههایشان تکرارِ نداشتنها و حذف شدنهای دوباره است. حذف شدنهایی بر پایهی تبعیض و تضاد.
کودکان طبقهی کم درآمد جامعه از همان کودکی با معنای تضاد و حذف آشنا میشوند. آرزوهایشان برای آینده لحظه به لحظه در مقابل دیدگانشان محو می شود. فقر اقتصادی کودک را مجبور به زندگیِ بی رویا می کند. حقیقت تلخ زمانی عریان میشود که این کودکان حتی از طبیعی ترین حق خود یعنی آموزش محروم می شوند. فقر مهمترین دلیل این بی عدالتی است؛ گرچه فقر خود زادهی عدم عدالت است.
یکی از مهمترین دلایل ترک تحصیل کودکان اختلاف طبقاتی است. با توجه به وجود تورم روز افزون در کشور، خانوادههای طبقهی کارگر در تامین هزینههای تحصیل فرزندانشان از جمله خرید نوشت افزار با مشکل جدی روبهرو هستند. کودکان این خانوادهها از عرصهی تحصیل حذف شده و به اجبار وارد بازار کار می شوند. ممکن است این خانوادهها تمایل چندانی به ترک تحصیل فرزندانشان نداشته باشند، اما با این حال فقر اقتصادی و عدم توانایی در تامین معاش خانواده، کودک را مجبور به ترک تحصیل میکند. با توجه به اینکه در ایران استفاده از نیروی کار کودکان و استثمار آنها با مانعی جدی روبهرو نیست و استفاده از کار کودک یکی از راههای کسب سود برای سرمایه داران است، این کودکان در سنین پایین وارد چرخهی اقتصادی میشوند و به کارهایی مانند فال فروشی، گل فروشی، روزنامه فروشی، واکس زنی، پاک کردن شیشه ماشن، پلاستیک فروشی، بادکنک فروشی، آدامس فروشی، جمع آوری نان خشک و وسایل فلزی در زباله، دعا فروشی در سر چهار راهها، بازارها و مکانهای شلوغ و یا کار در کارگاهها و کورههای آجر پزی ها میپردازند و زندگی شان پر از مخاطره و نا امنی است.
بر اساس اصل 30 قانون اساسی، دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همهی ملت تا پایان دورهی متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد، اما افزایش آمار کودکانی که بنا به مشکلات اقتصادی و فرهنگی از تحصیل محروم میشوند، نشان از عدم اجرای صحیح این قانون در کشور است.
گاه تصمیمات و طرح های دولتی به شکل غیر مستقیم نیز میتواند بر آمار ترک تحصیل کودکان تاثیر بگذارد. یکی از نتایج طرح هایی که به خانه نشین کردن زنان می انجامد و امکان اشتغال را از آنها میگیرد، ایجاد مشکل در تامین نیازهای اقتصادی خانوادههای کم در آمد، به خصوص خانوادههایی با سرپرستی زنان و در نتیجهی آن ایجاد شرایط نامناسب برای تحصیل کودکان این خانوادهها و سوق دادن این دانش آموزان به سمت ترک تحصیل است.
همین طور وجود مدارس مختلط در مناطقی از کشور که با کمبود امکانات آموزشی روبهرو هستند نیز، یکی از دلایل مخالفت خانوادهها با حضور دختران و گاه حتی پسران در مدارس است. در این مورد فقر فرهنگی علاوه بر فقر اقتصادی از عوامل تشدید کنندهی این حذف است.از دیگر عوامل ترک تحصیل دانش آموزان میتوان به تعصبات فرهنگی خانوادهها اشاره کرد. این خانوادهها اجازهی تحصیل را به فرزندانشان نمیدهند. در این بین دختران اولین قربانیان این تعصبات هستند. دخترانی که در سنین پایین مجبور به ترک تحصیل میشوند و همین طور گاه در کودکی با اجبار خانواده تن به ازدواج می دهند و هیچگاه امکان بازگشت به کلاس درس را ندارند. دخترانی که به واسطهی فرهنگ تبعیض از ابتدایی ترین حق محروم میشوند و با حمایت قوانین دینی-حکومتی به حجله گاه فرستاده می شوند.
به راستی آیا این محرومیت از عرصهی آموزشی خشونت محسوب نمیشود؟ آیا ایجاد شرایط ترک تحصیل برای کودکان و از بین بردن فرصت ساخت آیندهای بهتر از آنها نقض حقوق انسانی نیست؟
شاید بهترین و عینی ترین راهکار برای نجات زندگی تحصیلی و آیندهی این کودکان بسته به حمایتهای دولتی است. این کودکان بی رویا و بی آینده در خیابانهای شهر در گرما و سرما در انتظار فروختن دسته گلی یا برگی فال برای گذران زندگی هستند و در نگاهشان می توان حسرت هیاهوی ساعت تفریح و صدای زنگ پایان روز مدرسه را دید. شاید زمان آن رسیده که دولت با حمایت فعالین حقوق کودکان به دنبال راهکاری عملی باشد و به جای ایجاد مانع بر سر راه این فعالین، در کنار آنها و نه رودر روی آنها، برای بازگرداندنِ کودکان دور از مدرسه به جایگاه حقیقی شان تلاش کند.
برچسب ها
ماهنامه شماره ۴۱