
فروپاشی اعتماد میان مردم و کادر درمان در ایران/ نفیسه شرفالدینی
اعتماد پیوندی ظریف میان بیمار و درمانگر است که فرایند درمان را از یک معاملهی صرفاً تجاری متمایز میکند. اما در سالهای اخیر، شاهد آن هستیم که این شیرازه در فضای درمانی ایران بهشدت آسیب دیده و جای خود را به بدبینی و سوئتفاهم داده است.
آنچه امروز در راهروهای شلوغ بیمارستانها و اتاق انتظار مطبها میگذرد، تنها اصطکاکهای ساده میان افراد نیست؛ بلکه بازتابی از یک بحران عمیقتر و ساختاری است. فشارهای سنگین اقتصادی و مدیریتی، هم بیمار را در جایگاه یک مشتری ناراضی قرار داده و هم کادر درمان را زیر بار توقعات و محدودیتهای طاقتفرسا فرسوده کرده است.
این گزارش تلاشی است برای شنیدن صدای کسانی که در هیاهوی این سیستم معیوب گم شدهاند. هدف ما نه مقصرسازی یک طرف، بلکه تاباندن نور بر تاریکترین زوایای این رابطهی گسسته است؛ روایتی از رنجهای ناگفتهی مردم و دردهای پنهانی که پزشکان و پرستاران را درمانده کرده است.
بخش اول: تجربهی بیماران
برای بیماری که با تنی رنجور و روانی آشفته پا به مرکز درمانی میگذارد، هیچچیز دردناکتر از این نیست که احساس کند دیده نمیشود. روایتهای بیماران نشان میدهد که آنها در مواجهه با سیستم فعلی، حس میکنند در چرخدندههای یک ماشین پولسازی گرفتار شدهاند؛ ماشینی که در آن بهبودی و کرامت انسانی، قربانی سود و سرعت شده است.
– وقتی سلامت کالا میشود
بسیاری از بیماران زمان مراجعه به پزشک احساس میکنند پیش از آنکه یک انسان نیازمند کمک باشند، یک «مشتری» یا یک «فرصت درآمدزایی» برای پزشک هستند. این حس کالایی شدن، اعتماد را کاملاً از میان میبرد. از نظر بیماران اولویت کادر درمان، کاهش درد و رنج آنان نیست، بلکه تکمیل سهمیهی ویزیت یا پر کردن سقف درآمد ماهانه است.
مینو که سه سال است به سرطان سینه مبتلاست به خط صلح میگوید: «دکترها فکر میکنن در ماه باید چندین میلیون درآمد داشته باشن و فلان نفر بیمار رو ویزیت کرده باشن. خوب شدن مریض براشون مهم نیست، پر شدن جیبشونه که مهمه.»
این نگاه، پزشک را از جایگاه یک منجی به جایگاه یک کاسب تنزل میدهد. مینو ریشهی این مشکل را در انگیزههای ورود به رشتهی پزشکی میداند و میگوید: «وقتی از بچگی یادشون میدن که پزشکی بخونن تا پولدار بشن، چه انتظاری میشه داشت؟ خدا نکنه کسی مریض بشه که باید به گدایی بیفته تا دکتر پول رو پول بذاره، ماشین عوض کنه، سفر خارجی بره.»
وقتی منطق بازار بیرحمانه بر اخلاق پزشکی سایه میاندازد، بیمار حتی دلسوزی پزشک را هم با تردید مینگرد. گاهی بیماران تصور میکنند «هزینهی بالا» باید معادل «داروی زیاد و درمانهای پیچیده» باشد، و وقتی پزشک بر اساس اصول علمی داروی کمی تجویز میکند یا برای بیمار نسخهای نمینویسد، بیمار آن را به حساب کمکاری یا بیسوادی میگذارد، نه تعهد حرفهای.
سمیرا به خط صلح میگوید: «وقتی میری دکتری و کلی پول ویزیت و آزمایش میدی، انتظار داری که حداقل داروی خوب بده. مثلاً من خودم رفتم دکتر، حدود یه میلیون و دویست تومن پول آزمایشهام شد، بعد دکتر فقط یه بسته چرک خشککن بهم داد. خودم هم میتونستم همون رو از داروخونه بگیرم و این همه هزینه نکنم. من چیزی به دکتر نگفتم، اما دیگه پیشش نرفتم، حتی اگه کسی بخواد بره بهش توصیه میکنم نرو، من که نتیجه نگرفتم.»
برخی پزشکان نیز اذعان میکنند که اگر به بیمار دارویی ندهند بیمار احساس میکند در ازای پولی که پرداخت کرده خدماتی دریافت نکرده است و همین باعث نارضایتی وی میشود. از این رو به تجویز داروهای غیرضروری یا مکملها اقدام میکنند. که همین امر هم میتواند منجر به وارد آمدن فشار مالی به بیمار شود.
علی که پزشکی شصت و پنج ساله است به ماهنامهی خط صلح میگوید: «بعضی مواقع مشکل بیمار جدی نیست و نیازی به مداخلهی درمانی نداره، با این وجود پزشکها به رسم مشتریمداری نسخهای برای مریض مینویسن که معمولاً ویتامین یا مسکنه. دلیلش اینه که بیماری که دست خالی و بدون نسخه از مطب بیرون میره خیلی وقتها خیال میکنه سرش کلاه رفته و دیگه مراجعه نمیکنه. اصولاً مطب پزشکهایی که بیشترین هزینهها رو برای بیمار چه از لحاظ پاراکلینیک چه از لحاظ دارو ایجاد میکنن شلوغتره و ارج و قرب بیشتری دارن.»
از سوی دیگر، اگر پزشک برای بیمار نسخهای طولانی و داروهای فراوانی نوشته باشد، این نگرانی به وجود میآید که مبادا پزشک با داروخانه یا شرکت دارویی تبانی کرده و داروهایی غیرضروری تجویز کرده باشد. این فضای مسموم باعث میشود بیمار مدام در حال سبکسنگین کردن این مسئله باشد که آیا این تجویز برای بهبود سلامتی من بود یا برای پر شدن جیب دیگری؟!
مهدی به خط صلح میگوید: «من تو یه داروخونه کار میکردم و به چشم خودم دیدم که دکتر و داروساز چه زدوبندی برای نسخهنویسی دارن. دکترهای متخصص ماهانه مبالغ هنگفتی از داروخونهها میگیرن تا نسخههاشونو بفرستن اونجا و دارو بیشتر از نیاز مریض بنویسن.»
– بداخلاقی و بیتوجهی پزشکان
فراتر از مسائل مالی، نحوهی تعامل پزشک با بیمار، نقشی تعیینکننده در شکلگیری اعتماد دارد. بسیاری از بیماران، پزشکان را افرادی مغرور، کمحوصله و غیرپاسخگو توصیف میکنند. این بداخلاقی و بیتوجهی، بهویژه در شرایطی که بیمار دچار استرس و درد است، اثری ویرانگر دارد.
تجربهی حمید، بیماری که پس از جراحی قلب باز با عوارض ریوی مواجه و دوباره بستری شده است، نشانگر این گسست ارتباطی میان بیمار و پزشک است. او میگوید: «دکترِ جراح قلبم اصلاً توضیح نمیداد، خیلی مغروره و با بیمار و همراهش به اون صورت حرفی نمیزنه. مثلاً بعد از جراحی به من نگفت که این عمل همچین پیامدها و عوارضی داره. بعد جراحی ما رفتیم خونه و بعد همین مشکل ریوی که به خاطرش الان بستریم از عوارض جراحی بود و ما مجبور شدیم دوباره بیاییم بیمارستان. اگه یککم دیر مراجعه میکردیم یا خانواده از من غافل میشدن ممکن بود اتفاق بدی برام بیفته.»
فرخنده، همسر حمید نیز به خط صلح میگوید: «دکتر جراح اصلاً خودش رو درگیر نکرد و حتی بعد از جراحی با من راجع به عوارض احتمالی جراحی صحبت دقیق و واضحی نکرد، البته یادمه سریع یه چیزهایی گفت که نه اونقدر عامیانه بود که ما بفهمیم و نه ما به خاطر استرس جراحی شوهرم در شرایطی روحی خوبی بودیم که توجیه شده باشیم. اونقدر هم بداخلاق بود، که جرات نکردیم سوالی بپرسیم. اگه دکتر خیلی روشن و به زبون ساده و قابل فهم به ما توضیح میداد، ممکن بود این اتفاق نیفته، یا حداقلش این بود ما از این اتفاق آگاه میشدیم.»
– قصور پزشکی و تشخیصهای نادرست
هیچ چیز به اندازهی ترس از اشتباه پزشک، اعتماد بیمار را متزلزل نمیکند. قصور پزشکی و تشخیصهای نادرست، بهویژه زمانی که با انکار و عدم مسئولیتپذیری همراه باشد، زخمی التیامناپذیر بر پیکر اعتماد عمومی میزند.
صبا میگوید: «آپاندیس ترکیدهی منو دکتر به من گفت آپاندیس نیست برو خونه اگه تب کردی دوباره بیا. من سی و شیش ساعت رو با آپاندیس ترکیده گذروندم. بعد رفتم یه بیمارستان دیگه و عمل شدم. بعد از عمل دکتر بهم گفت چند ساعت با مرگ فاصله داشتم.»
آیدا که درگیر بیماری دیابت است نیز میگوید: «من به خاطر بیماریم انگشت پام زخم شده بود، یعنی بیشتر ترک برداشته بود تا زخم. اومدم دکتر، گفتن که باید با جراحی عفونتش رو دربیاریم. ما زخمهامون خیلی دیر جوش میخوره، واقعیتش از جراحی ترسیدم. رفتم مشهد، بیمارستان مخصوص دیابتیها، اونجا دکتر دید گفت اصلاً نیازی به جراحی نداره و با قرص و دارو خوب میشه. سر یک هفته ترک انگشتم خوب خوب شد. اگه اجازه میدادم دکتر جراحی کنه، خدا میدونه الان ممکن بود تو چه وضعیتی باشم.»
چنین تجربههایی وقتی دهان به دهان میچرخند، هراسی عمومی از مراجعه به پزشک ایجاد میکنند.
لیلا میگوید: «من خودم از یکی از دوستهای پزشکم شنیدم که میگفت گاهی که مشکل بیمار رو نمیتونیم تشخیص بدیم انواع داروها رو براش تجویز میکنیم شاید یکیش اثر کنه!»
– ویزیتهای کوتاهمدت
استاندارد جهانی ویزیت بین ۱۵ تا ۲۰ دقیقه است، اما آمارهای داخلی و مشاهدات میدانی از میانگینهای فاجعهبار ۴ تا ۵ دقیقه در ایران حکایت دارند. ویزیتهای کوتاهمدت باعث میشود بیمار احساس کند حرفش شنیده نشده و تشخیص پزشک عجولانه بوده است.
آناهیتا که مدتهاست درگیر اگزمای پوستی است میگوید: «میری پیش متخصص هنوز رو صندلی ننشستی، تشخیص داده و نسخهتو پیچیده.»
در چنین فرایندی، فرصتی برای همدلی و رفع نگرانیهای بیمار وجود ندارد و بیمار ممکن است حتی جرئت سوال پرسیدن را پیدا نکند. لیلا میگوید: «گاهی میخوام به دکتر بگم که وقت ویزیت طولانیتر بشه تا بتونم سوالام رو بپرسم، اما خجالت میکشم، راستش از دکترم یه کم میترسم.»
این ترس و خجالت، نشاندهندهی نابرابری شدید قدرت در اتاق معاینه است. پزشک در جایگاه دانای کل قرار دارد و اختیار زمان معاینه در دست اوست. بیمار حقی برای مطالبهگری برای خود قائل نیست یا جرئت ابراز آن را ندارد.
شاهین هم به خط صلح میگوید: «دکتر من با ویزیت پونصد هزار تومنی نهایت وقتیکه به من میده همون زمانیه که نسخه رو مینویسه. وقت گرفتم تقریباً نود ثانیه. بعدش بیمار بعدی پشت در داره هل میده بیاد تو.»
این فشردگی ویزیتها باعث میشود پزشکان فرصت کافی برای بررسی دقیق پرونده، توضیح داروها و پاسخ به سوالات بیمار نداشته باشند که این خود زمینهساز خطاهای پزشکی است.
– ویزیت گروهی
این روزها «ویزیت گروهی» در مطبهای شلوغ و مراکز دولتی، رواج پیدا کرده است. بیمارانی که مجبورند در حضور چند غریبه شرح حال خصوصیترین دردهای خود را بازگو کنند، احساس تحقیر شدیدی را تجربه میکنند.
مهتاب، زن جوانی که تجربهی تلخی از مراجعه به متخصص زنان داشته، در این رابطه به خط صلح میگوید: «معاینه رو پشت یک پارتیشن انجام میداد؛ اما سمت دیگهی پارتیشن چند تا مریض دیگه نشسته بودند و تمام حرفهایی رو که هر مریض با دکتر میزد، میشنیدن. من دوست نداشتم همه بدونن که چه مشکلی دارم.»
این نقض آشکار حریم خصوصی، نهتنها اخلاق پزشکی را زیر سوال میبرد، بلکه باعث میشود بیماران از بیان مشکلات اصلی خود خودداری کنند که مستقیماً به تشخیصهای اشتباه و درمانهای ناقص منجر میشود.
سهمیهها و بحران صلاحیت علمی پزشکان
با گسترش اخبار مربوط به «سهمیههای پزشکی» در کنکور و آزمونهای تخصصی، این تصور در جامعه تقویت شده است که بسیاری از پزشکان، نه بر اساس شایستگی علمی، بلکه بر اساس رانت و سهمیه بر صندلی طبابت تکیه زدهاند.
مریم به نقل از دخترش که دانشجوی پزشکی است پیرامون این مسئله به خط صلح میگوید: «دخترم میگه سر این سهمیهها اینقدر الکی میان پزشک میشن. میگه سر عملهای لیزری مخصوصاً، جاهای دیگه رو سوراخ کردن یا وسایل جراحی رو تو شکم مریض جا گذاشتن.»
این روایتها، چه واقعی باشند، چه اغراقآمیز، ذهنیت جامعه را دچار تردید میکنند. سولماز میگوید: «آدم دیگه میترسه خودش رو به یه دکتر تازهکار نشون بده، اینا که سواد ندارن، بیسوادی و بیتجربگیشون رو میخوان رو بیمارا امتحان کنن. دیگه گذشت اون موقعی که میتونستی به درس و دانشگاهها اطمینان داشته باشی، الان دیگه هرکسی رو توی رشتهی پزشکی راه میدن.»
طبق گزارشها، در برخی تخصصهای حساس مانند قلب و عروق، درصد بالایی از پذیرفتهشدگان از سهمیه استفاده کردهاند. از همین رو است که امروزه بیماران عموماً ترجیح میدهند ساعتها در صف انتظار پزشکان قدیمی بمانند تا اینکه ریسک مراجعه به پزشکان جوان را بپذیرند. این بیاعتمادی، بیمار را در چرخهای بیپایان از تعویض پزشک و تکرار آزمایشها گرفتار میکند.
بخش دوم: تجربهی زیستهی کادر درمان
داستان روی دیگری هم دارد. امروزه پزشکان و پرستاران ایرانی خود را در میانهی طوفانی از انتظارات غیرواقعی، فشارهای اقتصادی، ساختارهای مدیریتی ناکارآمد و خشم اجتماعی میبینند. آنها معتقدند که جامعه، فداکاریهایشان را نادیده گرفته و تنها بر درآمدهای نجومی قشر اندکی از جراحان تمرکز کرده است.
– استثمار رزیدنتها
رزیدنتها در ایران، با ساعتهای کاری غیرانسانی (گاهی تا ۱۰۰ ساعت در هفته)، حقوق ناچیز و مسئولیتهای سنگین دست و پنجه نرم میکنند.
پویا، رزیدنت ارتوپدی، وضعیت خود را چنین توصیف میکند: «رزیدنتها توی دو سال اول اصلاً فرصت سر خاروندن ندارن. ما یه روز در میون میخوابیم، تازه اونم اگه اضافه نخوریم…. خیلی وقتها احساس فرسودگی و خستگی مفرط داریم. انتظار برخورد محبتآمیز از پزشکی که ۳۶ ساعت نخوابیده، غیرمنطقیه.»
سیستم آموزشی ایران، رزیدنت را نه به عنوان دانشجوی متخصص، بلکه به عنوان نیروی کار ارزانقیمتی میبیند که باید جای خالی کمبود پرسنل بیمارستانها را پر کند. در چنین سیستم فرسایندهای، پزشک جوان فرصتی برای یادگیری مهارتهای ارتباطی و همدلی ندارد.
آمار تکاندهندهی خودکشی در میان رزیدنتها، که به گفتهی برخی منابع تا پنج برابر میانگین جامعه است، نشاندهندهی این فشار روانی است. مرگهای خودخواستهی پزشکان جوانی مانند دکتر پرستو بخشی یا یاسمن شیرانی، نشاندهندهی عمق بحران سلامت روان در میان کسانی است که خود متولی سلامت جامعهاند. پزشکی که خود درگیر افسردگی و اضطراب شدید است، چگونه میتواند پناهگاه امنی برای بیمار باشد؟
– طرح اجباری خدمت پزشکان
طرح خدمت پزشکان و پیراپزشکان، قانونی در ایران است که فارغالتحصیلان رشتههای پزشکی را ملزم میکند تا برای مدت مشخصی (معمولاً ۲۴ ماه) در مناطق تعیینشده توسط وزارت بهداشت که اغلب مناطق محروم و کمبرخوردار هستند خدمت کنند. تا زمانی که این دوره طی نشود، مدرک تحصیلی پزشک آزاد نشده و او اجازهی طبابت مستقل یا مهاجرت را نخواهد داشت.
اگرچه هدف اولیهی این طرح توزیع عادلانهی خدمات درمانی در کشور است، اما نحوهی اجرای آن فشار سنگینی بر دوش پزشکان جوان میگذارد. بسیاری از پزشکانِ طرحی با تاخیرهای طولانیمدت (گاهی تا یک سال) در دریافت کارانهها و حقوق خود مواجه هستند. این در حالی است که مبلغ پرداختی اغلب با حجم کاری سنگین آنها تناسبی ندارد.
طناز پیرامون این معضل به ماهنامهی خط صلح میگوید: «حقوق طرح اجباری ما از یه کارگر ساده هم کمتره. دو سال بیگاری و سختی تو محرومترین نقاط کشور، اونم با تجهیزات نیمقرن پیش واقعاً ظالمانه است. درسته که توی مناطق محروم نیاز به پزشک هست ولی حاضر نیستن با افزایش دستمزد رفتن به اون نقاط رو برای پزشکها جذاب کنن، پس به زور و اجبار پزشکهای جوون رو میفرستن اونجا.»
امین میگوید: «بیچارهتر از پزشکها توی این مملکت نداریم. درس بخون و بیخوابی و بدبختی بکش و دم نزن و چندرغاز حقوق و کارانه رو به زور از حلقوم وزارتخونه بکش بیرون، آخرشم واسه طرح میفرستنت یه جای دورافتاده.»
در بسیاری از مراکز درمانی محروم، پزشک با دست خالی باید بیماران بدحال را مدیریت کند. نبود دارو و تجهیزات باعث میشود که همراهان بیمار خشم خود را بر سر پزشک خالی کنند که این امر امنیت جانی و روانی پزشکان را به خطر میاندازد.
امین میافزاید: «یکی از افتخارات مسئول طرح و گسترش ما این بود که توی شهر ما درسته به پزشک ناسزا میگن و تهدیدش میکنن ولی کتکش نمیزنن. چون توی شهر بغلی هر روز یه پزشکو زده بودن. یه بار یه رزیدنت ارتوپدی رو اونقدر زده بودن که دستش شکسته بود.»
بزرگترین نقد واردشده به این طرح، اجباری بودن آن برای آزادسازی مدرک است. پزشک عملاً حق انتخاب مسیر شغلی خود را ندارد و این حس بیاختیاری باعث فرسودگی شغلی شدید در سالهای آغازین فعالیت حرفهای میشود، انگیزهی خدمت صادقانه را میکشد و پزشک را به فردی تلخ و ناامید تبدیل میکند که تنها آرزویش پایان دوران طرح و فرار از آن منطقه است.
– خشونت علیه کادر درمان
یکی از تلخترین تجربیات کادر درمان، مواجهه با خشونت عریان در محیط کار است. همراهان بیمار که از درد عزیزشان و کمبود امکانات به خشم آمدهاند، اغلب کادر درمان را مقصر میدانند و این خشم را با توهین و ضرب و شتم تخلیه میکنند.
روایت دکتر محمد ابوترابی، متخصص بیهوشی، که توسط همراهان یک بیمار فوتشده بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و تا مرز نابینایی پیش رفت، نمونهای هولناک از این وضعیت است. یا پرستاری در اراک که به دلیل نبود تخت خالی، چنان کتک خورد که بیهوش شد. در حادثهای دیگر در یاسوج، دکتر مسعود داوودی، متخصص قلب، توسط برادر بیماری که فوت کرده بود، به قتل رسید.
این خشونتها پیامدی مستقیم بر رفتار پزشکان دارد: پزشکان برای محافظت از خود در برابر شکایتها و خشونتهای احتمالی، به جای تمرکز بر بهترین درمان، بر امنترین راه برای خود تمرکز میکنند. آنها آزمایشهای غیرضروری درخواست میکنند، از پذیرش بیماران پرخطر خودداری میکنند و بیمار را به مراکز دیگر ارجاع میدهند. این چرخهی معیوب، هزینههای درمان را افزایش داده و اعتماد را بیشتر تخریب میکند.
– واقعیت معیشت جامعهی پزشکی
درحالیکه تصور عمومی بر این است که همهی پزشکان درآمدهای میلیاردی دارند، واقعیت آماری نشان میدهد که تنها درصد اندکی از پزشکان (عمدتاً جراحان و متخصصان مشهور در بخش خصوصی) چنین درآمدهایی کسب میکنند و بدنهی اصلی جامعهی پزشکی (پزشکان عمومی، متخصصان جوان، رزیدنتها) با مشکلات معیشتی جدی روبهرو هستند.
بهزاد که پزشک است میگوید: «با این وضع کشور، پزشک گاهی عملی رو با فقط چند میلیون انجام میده که اونم سال دیگه پرداخت میشه.»
تعرفههای دستوری و غیرواقعی که توسط دولت تعیین میشود، پزشکان را در تنگنا قرار داده است. بسیاری از پزشکان معتقدند که پایین نگه داشتن مصنوعی تعرفهها، ریشهی اصلی پدیدههایی مانند زیرمیزی است. وقتی سیستم دولتی ناکارآمد است و تعرفهها هزینهها را پوشش نمیدهد، رابطهی مالی مستقیم و غیرقانونی بین پزشک و بیمار شکل میگیرد.
درآمد پایین در مقایسه با فشار کاری و مسئولیت بالا، انگیزهی مهاجرت را در میان پزشکان ایرانی بهشدت افزایش داده است. خروج سالانه هزاران پزشک و پرستار از کشور، نهتنها سرمایهی ملی را هدر میدهد، بلکه دسترسی مردم به خدمات باکیفیت را نیز محدودتر میکند.
***
تحلیل وضعیت کنونی نظام سلامت نشان میدهد که اعتماد متقابل میان مردم و کادر درمان، به عنوان یکی از مهمترین ارکان سرمایهی اجتماعی، دچار فرسایش جدی شده است. این گسست عمیق در اعتماد عمومی، محصول مستقیم ناکارآمدی حاکمیتی است که به جای ایفای نقش حامی و ناظر، عملاً با کالاییسازی سلامت و رها کردن مسئولیتهای خود، عرصهی درمان را به میدان جنگی فرساینده میان پزشک و بیمار تبدیل کرده است. در این ساختار معیوب، بیمار به جای دریافت خدمات شایسته، خود را در بازاری بیرحم تنها میبیند و پزشک به جای امنیت شغلی، خود را ابزاری برای جبران کاستیهای بودجهای و مدیریتی دولت مییابد.
حاکمیت با اتخاذ سیاستهای غیرمسئولانه، بانی اصلی این تخاصم است؛ از یکسو با طرحهای اجباری و تعرفههای غیرواقعی، پزشکان جوان را استثمار میکند و از سوی دیگر با عدم پوشش مناسب هزینهها و نظارت ضعیف، فشار مالی و روانی درمان را تماماً بر دوش مردم میاندازد. خشم و خشونتی که امروز در بیمارستانها شاهد آن هستیم، واکنش طبیعی جامعهای است که در غیاب یک سیستم کارآمد و پاسخگو، تنها راه تخلیهی نارضایتی خود را در درگیری با حلقهی نهایی این زنجیره، یعنی کادر درمان میجوید.
تلاش برای ترمیم این اعتماد از طریق توصیههای اخلاقی به مردم یا پزشکان، آدرس غلط دادن و سرپوش گذاشتن بر ریشهی اصلی بحران است. تا زمانی که حاکمیت با اصلاحات بنیادین، مسئولیت عواقب تصمیمات خود را نپذیرد، دیوار بیاعتمادی همچنان بلندتر خواهد شد و دود این آتش مدیریتی، بیش از همه به چشم سلامت عمومی جامعه خواهد رفت.
برچسب ها
اخلاق پزشکی اعدام جامعه پزشکی حریم خصوصی خط صلح خط صلح 176 درمان رزیدنت پزشکی قتل قصور پزشکی قوه قضاییه کالایی سازی درمان کرامت انسانی ماهنامه خط صلح محمود انصاری مسعود داوودی نفیسه شرفالدینی