اخرین به روز رسانی:

سپتامبر ۱۸, ۲۰۲۵

بمباران خارجی، سانسور داخلی و زنانی در صف مقدم روایت/ الهه امانی

«در جنگ، زنان و کودکان نخستین قربانیان هستند، حتی پیش از آن‌که درگیری‌ها به‌طور جدی آغاز شود».*

 

جنگ جنسیت‌مند است نه بی‌طرف. زخم‌های جنگ تنها در بدن‌ها نیست، بلکه در زندگی‌هایی است که برای همیشه دگرگون شده‌اند، و زنان، همان‌هایی هستند که این زخم‌ها را به‌صورت خاموش حمل می‌کنند. هزینه‌ها و پیامدهای جنگ به‌طور نامتناسبی بر دوش زنان و دختران سنگینی می‌کند و زندگی آن‌ها را به‌شکلی دگرگون می‌سازد که فراتر از میدان‌های نبرد است. بر اساس گزارش سازمان ملل، بیش از ۶۰۰ میلیون زن و دختر در حال حاضر تحت تاثیر جنگ قرار دارند؛ رقمی حیرت‌آور که در دهه‌ی گذشته نزدیک به ۵۰ درصد افزایش یافته است. این درگیری‌ها پدیده‌هایی انتزاعی و دور نیستند، بلکه در خانه‌های ویران‌شده، خانواده‌های از هم پاشیده و جوامع بی‌ثبات جلوه‌گر می‌شوند. (۱) تنها در سال ۲۰۲۳، درصد زنانی که در درگیری‌های مسلحانه کشته شده‌اند دو برابر سال قبل شده و خشونت جنسی مرتبط با درگیری‌ها، ۵۰ درصد افزایش یافته است. (۲) این ارقام بیش از آن‌که آمار باشند، نمایانگر زندگی‌ها و رویاهای نابودشده هستند. با وجود شواهد گسترده و تلاش‌های بین‌المللی برای حمایت از زنان آسیب‌دیده از جنگ، رژیم‌های نظامی‌گرایانه‌ای که این چرخه‌های خشونت را بازتولید می‌کنند، هم‌چنان ملاحظات جنسیتی را نادیده می‌گیرند و زنان را هم به‌عنوان قربانیان نامرئی و هم به‌عنوان صلح‌سازان نادیده می‌گذارند. همان‌گونه که فعال صلح، جین آدامز گفته است: «صلح واقعی صرفاً فقدان جنگ نیست، بلکه حضور عدالت اجتماعی است». نظر جین آدامز بر این تاکید دارد که نه‌تنها زنان در زمان جنگ لایه‌های گوناگون خشونت و رنج را تجربه می‌کنند، بلکه مشارکت آن‌ها در فرآیندهای صلح، امری کلیدی برای دست‌یابی به صلح پایدار است.

این مقاله به تاثیرات جنسیتی جنگ از آسیب‌های جسمی و روانی تا به‌حاشیه‌ رانده‌شدن اجتماعی و اقتصادی زنان، نقش زنان در استقرار صلح پایدار و هم‌چنین نقش زنان خبرنگار از روایاتی که با حساسیت جنسی-جنسیتی گفته می‌شود، می‌پردازد.

 

تاثیر جنگ بر زنان و دختران

جنگ‌ و ‌تصادمات نظامی، زندگی روزمره‌ی زنان را به مبارزه‌ای دائمی برای بقا تبدیل می‌کند. برای زنان و دختران، این مبارزه با تکیه بر نقش‌های جنسی-جنسیتی، مناسبات نابرابر قدرت و نگاه پدر-مرد سالارانه، چندلایه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. جنگ‌ها و حملات نظامی زیرساخت‌ها را نابود می‌کنند و زنجیره‌ای از بحران‌ها‌ی بهداشتی، آموزشی و معیشتی ایجاد می‌نمایند که به‌طور گسترده‌تری زنان را تحت فشار قرار می‌دهد. آوارگی ناشی از جنگ، میلیون‌ها زن و دختر را مجبور به فرار و ترک خانه و محل زندگیشان می‌کند. اردوگاه‌های پناهندگان و سرپناه‌های موقت، اغلب فاقد تدابیر ایمنی اولیه هستند و همین امر زنان را در بسیاری از موارد در معرض استثمار و خشونت جنسی قرار می‌دهد. بر اساس گزارش سازمان ملل، زنان بخش عمده‌ای از جمعیت آواره در مناطق جنگی را تشکیل می‌دهند. (۳) بسیاری از آن‌ها از خانواده‌هایشان جدا می‌شوند و ناگهان مسئولیت سرپرستی فرزندان و سالمندان را با حداقل امکانات به‌دوش می‌کشند. در بسیاری از کشورهایی که با درگیری‌های نظامی مواجه‌اند، زنان در کشاورزی معیشتی و اقتصاد غیررسمی نقش اساسی دارند. جنگ، این سیستم‌های شکننده را نابود می‌کند و خانواده‌ها را به ورطه‌ی فقر می‌اندازد. آسیب‌پذیری اقتصادی زنان، آن‌ها را در برخی از موارد به ورطه‌ی انتخاب‌های پر‌مخاطره و ناسالم، مثل رابطه‌ی جنسی در برابر غذا یا پناهگاه می‌اندازد. انتخاب‌هایی که از روی اجبار است، نه انتخابی آزادانه و با میل و رغبت.

آموزش دختران هم از نخستین و گسترده‌ترین آسیب‌های جنگ است. حمله به مدارس و ناامنی و آوارگی، دختران را از کلاس‌های درس بیرون می‌کشد و به‌سمت ازدواج‌های زودهنگام سوق می‌دهد. در منطقه‌ی ساحل آفریقا، تنش‌های نظامی نرخ ازدواج اجباری کودکان و ترک تحصیل دختران را به‌طرز چشم‌گیری افزایش داده است. شاید وحشتناک‌‌ترین جنبه‌ی جنگ برای زنان، استفاده‌ی عامدانه از خشونت جنسی به‌عنوان سلاح باشد. خشونت جنسی در زمان جنگ نه تصادفی است و نه اجتناب‌ناپذیر، بلکه یک استراتژی نظامی حساب‌شده برای ایجاد ترس، وحشت و اعمال سلطه است. در درگیری‌هایی از سیرالئون تا بنگلادش، خشونت جنسی در مقیاس گسترده به‌کار گرفته شده است. در طول جنگ داخلی سیرالئون، تخمین زده می‌شود که ۲۱۵ تا ۲۵۷ هزار زن و دختر مورد تجاوز قرار گرفته باشند، این اتفاق، اغلب در حملات گروهی یا به شکل ازدواج‌های اجباری دیده شده است. در جنگ آزادی‌بخش بنگلادش در سال ۱۹۷۱، نیروهای پاکستانی بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار زن را به‌طور سیستماتیک مورد تجاوز قرار دادند. این خشونت‌ها نه‌تنها برای تحقیر قربانی، بلکه برای فروپاشی شالوده‌ی خانواده و جامعه طراحی می‌شوند. بازماندگان، با آسیب‌های مادام‌العمر و در بسیاری موارد طرد اجتماعی روبه‌رو می‌شوند و سکوتی سنگین، ناشی از شرم، بر زندگی آن‌ها سایه می‌افکند. این آوارگی، آسیب‌پذیری را نیز تشدید می‌کند. زنان در حال فرار از جنگ، در برخی از موارد برای تامین پناهگاه، غذا یا مدارک هویتی، مجبور به روابط جنسی می‌شوند. (۳) این الگو، در اردوگاه‌های پناهندگان –که سازوکارهای حمایتی ضعیف و پاسخ‌گویی کم‌رنگ است— ادامه می‌یابد.

خشونت جنسی در زمان جنگ تصادفی نیست، بلکه سیستماتیک است و برای دست‌یابی به اهداف نظامی، سیاسی یا اقتصادی طراحی می‌شود. جنگ و تصادمات نظامی، سیستم‌های بهداشتی را نابود می‌کند و دسترسی به مراقبت‌های ضروری مادران و خدمات سلامت جنسی و باروری را قطع و یا به حداقل می‌رساند. سازمان جهانی بهداشت تخمین می‌زند که در مناطق جنگی، هر دو ساعت، یک زن یا دختر به‌دلیل عوارض ناشی از بارداری یا زایمان جان می‌بازد. (۴) نبود دسترسی به وسایل پیش‌گیری نیز منجر به بارداری‌های ناخواسته می‌شود و بازماندگان خشونت‌های جنسی، برای یافتن مراقبت‌ و درمان تروماهایی که تجربه کرده‌اند، با چالش مواجه‌اند. گرسنگی نیز بُعدی جنسیتی دارد، تقریباً ۶۰ درصد از افرادی که شدیداً دچار ناامنی غذایی در جهان هستند را زنان و دختران تشکیل می‌دهند، به‌ویژه در کشورهایی که درگیر جنگ هستند. (۲) وقتی غذا کم‌یاب می‌شود، زنان اغلب آخرین نفر و کم‌ترین مقدار را می‌خورند و کودکان و مردان خانواده را در اولویت قرار می‌دهند، فداکاری خاموشی که به‌ندرت در اخبار بازتاب می‌یابد. هم‌چنین زنانی که به‌اجبار، به‌عنوان بخشی از نیروهای مسلح به صحنه‌ی جنگ کشیده می‌شوند، با موانع عظیمی در پیوند سالم و بارور با بافت اجتماعی مواجه می‌شوند. برای مثال، در سریلانکا، زنان رزمنده، پس از بازگشت به‎خانه، به‌عنوان «غیرقابل ازدواج» برچسب می‌خورند و از برنامه‌های پساجنگ، مثل توان‌یابی و پذیرش اجتماعی محروم می‌شوند. (۵)

زخم‌های روانی جنگ بر زنان، مدت‌ها پس از امضای آتش‌بس باقی می‌ماند. زنانی که خشونت‌های جنسی را تجربه می‌کنند، با معضلاتی مثل افسردگی و اضطراب دست‌وپنجه نرم می‌کنند، آن‌هم در شرایطی که اغلب هیچ دسترسی به خدمات سلامت روان ندارند. انگ فرهنگی پیرامون تجاوز، این زخم‌ها را تشدید می‌کند و زنان را به سکوت و انزوای اجتماعی وامی‌دارد. جنگ هم‌چنین نقش‌های جنسیتی را می‌تواند دگرگون سازد. تجربه نشان می‌دهد که زنان در زمان جنگ، نان‌آور اصلی می‌شوند، اما پس از جنگ دوباره به نقش‌های سنتی بازگردانده می‌شوند. پدیده‌ای که شکنندگی پیشرفت‌های جنسیتی را در جوامع مختلف می‌تواند نشان دهد.

در حالی‌که زنان نیمی از جامعه هستند که بار گران آسیب‌های جنگی را می‌بینند، اما آن‌ها نقشی حیاتی در ایجاد صلح دارند. تصویب قطعنامه‌ی ۱۳۲۵ شورای امنیت سازمان ملل در سال ۲۰۰۰، نقطه‌ی عطفی بود که هم تاثیر شدید جنگ بر زنان و هم نقش حیاتی زنان را در فرآیندهای صلح، به‌رسمیت شناخت. (۶) بر اساس پژوهش‌های سازمان ملل، حضور زنان می‌تواند در پایداری قراردادهای صلح تاثیرگذار باشد، هرچند در حال حاضر این روند، بسیار کند و ناچیز است. در سال ۲۰۲۳، تنها ۹.۶ درصد از زنان در سر میز مذاکرات صلح حضور داشتند. (۲) شواهد نشان می‌دهد که توافق‌نامه‌های صلحی که با مشارکت زنان منعقد می‌شوند، ۳۵ درصد بیش‌تر احتمال دارد که برای ۱۵ سال یا بیش‌تر دوام آورند. واقعیت این است که زنان نیازها و مطالبات جامعه را در تدوین قراردادهای صلح انعکاس می‌دهند، بر انسجام اجتماعی تاکید می‌کنند و آن‌ها را در اولویت قرار می‌دهند. در یمن، زنان مذاکره‌کننده موفق شدند توافق‌هایی برای دسترسی به آب آشامیدنی ایمن برای غیرنظامیان تضمین کنند. در سودان، نزدیک به ۵۰ سازمان زنان برای حضور در مذاکرات صلح، فعالیت می‌کنند. (۲)

کوشندگان و فعالین صلح مانند ژولین لوسنج، مدافع حقوق زنان در جمهوری دموکراتیک کنگو، نمونه‌ای بارز از حماسه‌ی مقاومت‌اند. او که شاهد فجایع جنگی بوده است، اکنون رهبری تلاش‌ها برای حمایت از بازماندگان خشونت‌های جنسی-جنسیتی را برعهده دارد و تاکید می‌کند که زنان «کلید منحصر به‌فرد صلح» را در دست دارند. پژوهش‌گر فمینیست، اورسولا فرانکلین به‌درستی اشاره می‌کند: «جنگ حتی برای جنگجویان هم کارساز نیست». سخنان او یادآور آن است که نظامی‌گری سیستمی، از بن شکست‌خورده و راهکاری ناکارآمد است، سیستمی که باید جای خود را به دیپلماسی، عدالت و برابری جنسیتی بدهد.

تاثیرات خانمان‌برانداز و دردآور جنسیتی جنگ، انکارناپذیر است، زیرا  زنان و دختران آواره از خانه و کاشانه‌ی خود، گرسنه و در معرض خشونت‌های جنسی و آسیب‌های روانی در مقیاسی فراتر از تصور قرار می‌گیرند. اما در عین حال، زنان فراتر از قربانی‌اند، آن‌ها آینده‌نگر و معماران صلح‌اند. صلح پایدار، بدون حضور زنان متعهد به برابری جنسیتی بر سر میز مذاکرات و به‌رسمیت‌ شناختن نقش کلیدی آنان دست‌نیافتنی است. همان‌گونه که روث مورگان نزدیک به یک قرن پیش گفته بود: «ایجاد صلح، مسئولیت هر زنی در این اتاق است»، امروز این مسئولیت از اتاق‌ها فراتر رفته و به مرزها رسیده است. این مسئولیت، ما را فرا می‌خواند تا بساط نظامی‌گری صاحبان قدرتی را که بر طبل جنگ می‌کوبند و خشونت را بازتولید می‌کنند، برچینیم و در استقرار صلح با رویکرد جنسیتی تاکید نماییم و اطمینان حاصل کنیم که عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی صرفاً در فقدان جنگ به‌دست نمی‌آید.

 

جنگ دوازده‌روزه و تاثیرات آن بر زنان و دختران: جنگ بر بدن و زندگی زنان فرود می‌آید

اواخر بهار ۱۴۰۴، تنش‌ها میان ایران و اسرائیل به‌سرعت شعله‌ور‌‌ شد و به یک درگیری نظامی گسترده انجامید. اما در پشت آمار و ارقام، چهره‌ی واقعی قربانیان بیش از هرچیز تکان‌دهنده بود: زنان و دخترانی که زندگی‌شان در عرض چندروز، به‌طور غیرقابل‌ جبرانی تغییر کرد. حملات موشکی ایران به اسرائیل دست‌کم ۲۸ کشته و بیش از ۳۰۰۰ زخمی برجای گذاشت، که بعضی از آن‌ها غیرنظامی بودند. هم‌چنین، حملات هوایی اسرائیل به ایران بیش از ۱۱۹۰ کشته و ۴۴۷۵ مجروح به‌دنبال داشت. (۶)

در بسیاری از جنگ‌ها، رسانه‌ها فقط به جنبه‌های ژئوپولیتیکی تمرکز می‌کنند، اما در روزهای سخت جنگ دوازده روزه، در زیر اخبار تک‌بعدی، نسلی از خبرنگاران بی‌باک –که بسیاری از آن‌ها زن بودند— با پشتکار، در مقابل بمباران خارجی و سانسور داخلی مقاومت کردند و روایت‌هایی واقعی ارائه کردند که در حافظه‌ی تاریخی مردم ایران باقی خواهد ماند. آری جنگ‌ها همواره با آمار کشته‌ها، قدرت نظامی و تحلیل‌های ژئوپولیتیک روایت می‌شوند، اما حقیقت جنگ، بر بدن‌های انسانی، به‌ویژه بدن زنان و دختران حک می‌شود. وقتی اولین موشک‌ها بر شهرها فرود آمدند، صدای وحشت کودکان، اضطراب مادران باردار و دست‌های لرزان زنانی که میان آوار دنبال عزیزانشان می‌گشتند، آغازگر روایتی بود که در هیچ گزارش رسمی نه در فلسطین، نه اوکراین و نه جنگ دوازده‌روزه‌ی ایران نیامد.

واقعیت جنگ، نه‌فقط ویرانی خانه‌ها، بلکه حمله به حریم خصوصی بدن، سلب امنیت، بی‌خانمانی و بار سنگین مراقبت از خانواده برای زن‌ها است. در دل هر جنگ، بدن زنان صحنه‌ای از تقاطع خشونت و بقا است، جایی‌که خشونت نظامی با تبعیض جنسیتی در هم می‌آمیزد و زنان را هم‌زمان به «هدف» و «نگهبان زندگی» تبدیل می‌کند (۷ و ۸). در چنین شرایطی، صدای زنان خبرنگار، نه‌فقط گزارش واقعیت، بلکه مقاومت علیه فراموشی است. در جریان جنگ دوازده‌روزه‌ی ایران و اسرائیل، روایت غالب رسانه‌ها از بالا و کلی‌نگر بود، اما زنان روزنامه‌نگار، با وجود خطر بمباران، سانسور و تهدید، تصمیم گرفتند از دل زندگی روایت کنند و حقیقت را به نگارش درآوردند. جنگ، جنسیت‌مند است و تجربه‌ی جنگ برای زنان و مردان یکسان نیست (۹)، در جنگ دوازده‌روزه‌ی ایران و اسرائیل نیز چنین بود. زنان در این جنگ نه‌فقط به‌عنوان غیرنظامی، بلکه به‌عنوان کسانی‌که وظیفه‌ی مراقبت و پاسداری از زندگی و حیات را برعهده داشتند، با فشار مضاعف مواجه‌ بودند. خصوصاً زنانی که مسئولیت به‌دنیا آوردن فرزند خود را برعهده داشتند، برای این‌زنان، جنگ و بارداری، دو مفهوم متناقض از «زندگی» و «مرگ» تعبیر می‌شد.

هنگام وقوع جنگ، بدن زن باردار، هم‌زمان میزبان حیات و خشونت است. زن بارداری که در صدای آژیرها و لرزش دیوارها، تلاش می‌کند آرامش درونی‌اش را حفظ کند تا جنینش از اضطراب مصون بماند، تصویری از مفهوم «مقاومت خاموش» را مجسم می‌کند. این لحظه، نشان می‌دهد که چگونه تصمیم‌های روزمره‌ی زنان، رنگ سیاسی می‌گیرد، زیرا حفظ حیات، در برابر منطق مرگ، عملی سیاسی است. (۱۰) هم‌چنین، بدن زن نه‌فقط محل تجربه، بلکه حامل حافظه‌ی جنگ است. در روایت‌های نیلوفر حامدی از جنگ دوازده‌روزه (۱۱) زنانی تصویر می‌شوند که در مرزهای خروجی کشور، در میان تعلیق و بی‌خانمانی، گریه را به‌عنوان کنشی رهایی‌بخش بازتعریف می‌کنند. برخلاف کلیشه‌هایی که مقاومت را با سکوت برابر می‌دانند، این زنان نشان می‌دهند که بیان احساسات، خود نوعی مقاومت است. جنگ، حافظه جمعی را زخمی می‌کند، اما روایت‌های زنانه، با بازسازی خاطره و سوگواری، این حافظه را زنده نگه می‌دارند. روزنامه‌نگاران زن، نه فقط ثبت‌کننده‌ی وقایع، بلکه حکاکان احساسی جنگ‌ها در لحظه‌ها و دقیقه‌ها هستند. آن‌ها به‌ما یادآوری می‌کنند که جنگ، فقط آتش‌بس و معاهده نیست، بلکه بدن‌های از دست‌رفته‌ی کودکانی است که دیگر هرگز صدای خنده‌هایشان شنیده نمی‌شود. (۱۲) وقتی یک خبرنگار، تهران را به «زنی کتک‌خورده و خونین» تشبیه می‌کند، استعاره‌ای خلق می‌شود که هم حافظه‌ی شهری و هم حافظه‌ی عاطفی را در خود دارد. این استعاره، خشونت جنگ را از سطح نظامی به سطح زیسته و جنسیت‌مند فرو می‌آورد. سوگواری در این روایت‌ها، کنشی منفعل نیست، بلکه نوعی مقاومت در برابر تحریف و فراموشی است. (۱۳)

 

روزنامه‌نگاری به‌مثابه مقاومت، کنش زنانه در دل بحران

برای زنانی که در ایران روزنامه‌نگاری می‌کنند، ماندن در شهر بمباران‌شده، انتخابی ساده نیست، بلکه تصمیمی پرهزینه است که میان بقا و مسئولیت و تعهد نوسان دارد. زنان خبرنگار و‌ متعهد حتی در مواجهه با سانسور و تهدید، با هوشمندی نوشتند، مکان دقیق را حذف کردند، اما به مردم یاد دادند چگونه از کودکانشان محافظت کنند. این شکل از نوشتن، نوعی «اخلاق مراقبت» در دل خشونت است. (۱۴) اما هزینه‌ها سنگین بود: تماس‌های تهدیدآمیز، خطر بازداشت و در برخی موارد مرگ زیر حملات هوایی. حمله به زندان اوین، این جنایت جنگی آشکار، نشان داد که نوشتن حقیقت درباره‌ی زندانیانی که در دوگانه‌ی سرکوب و حملات خارجی قرار دارند که بسیاری از آن‌ها مخالفان و فعالانی هستند که به‌ناحق بازداشت شده‌اند، در ایران همواره با خطر هم‌نشین است. نکته‌ی پر اهمیت دیگر آن است که در روایت‌های زنان خبرنگارِ، کودکان حضوری پررنگ دارند. کودکانی که صدای آژیر را آتش‌بازی تعبیر می‌کنند یا پیش از نخستین لبخند با صدای انفجار خاموش می‌شوند. این نگاه، جنگ را از سطح بزرگسالانه به سطحی می‌برد که شکنندگی زندگی را برجسته می‌کند. شهر نیز، در روایت‌های زنان خبرنگار به موجودی زنده بدل می‌شود که زخم می‌خورد. تهران، با خیابان‌های ویران، استعاره‌ای از بدن زنانه است، بدنی که تجاوز و خشونت را تجربه می‌کند، اما هم‌چنان زنده می‌ماند. در کنار این تصویر، شبکه‌های همبستگی نیز به‌عنوان شکلی از مقاومت جمعی دیده می‌شوند، پرستاری که در دل بحران گزارش می‌نویسد یا زنانی که زیر آوار دست‌های یکدیگر را می‌گیرند.

روایت زنان از جنگ، صرفاً حاشیه‌ای بر متن نیست، بلکه قلب حقیقت است. این روایت‌ها نشان می‌دهند که جنگ فقط تقابل دولت‌ها نیست، بلکه تجربه‌ای انسانی است که بدن، احساس و حافظه را درگیر می‌کند. بدون شنیدن صدای زنان، تصویری کامل از جنگ شکل نمی‌گیرد. روزنامه‌نگاران زنی که در این جنگ نوشتند، حافظان حافظه‌ی جمعی‌اند؛ زنانی که با قلمشان، بدن شهر و بدن زنانه را از تبدیل‌شدن به آمار و تیتر بی‌جان نجات می‌دهند. در جهانی که رسانه‌های بزرگ، بیش‌تر به بازی‌های قدرت می‌پردازند، روایت این زنان، یادآور این است که حقیقت بار گران جنگ بر زنان که اغلب در حاشیه‌ها پنهان است، جایی‌ است که زنان با شجاعت و آگاهی، روایت‌های آن را به مقاومت بدل می‌کنند.

 

پانوشت‌ها: 
۱- جنگ بیش از ۶۰۰ میلیون زن و دختر را تحت تاثیر قرار داده است، گزارش سازمان ملل، آسوشیتد پرس، ۲۰۲۳.
۲- جنگ علیه زنان: کشته‌شدن زنان در درگیری‌های مسلحانه در سال ۲۰۲۳ دو برابر شد، سازمان زنان ملل متحد (UN Women)، ۲۰۲۴.
۳- زنان و جنگ. خبرگزاری آی‌پی‌اس، ۲۰۲۳.
۴- سلامت زنان و دختران در مناطق درگیر جنگ. گلوبال سیتیزن، ۲۰۲۳.
۵- بررسی نظامی‌گری و خشونت علیه زنان. پیس‌وومن (PeaceWomen.org).
۶- دوازده روز زیر آتش: گزارش جامع از جنگ ایران و اسرائیل، خبرگزاری هرانا، ۶ تیرماه ۱۴۰۴.
۷- کاکبِرن، سی. ضد نظامی‌گری: پویایی‌های سیاسی و جنسیتی جنبش‌های صلح. نیویورک: انتشارات پالگریو مک‌میلان، ۲۰۱۳.
۸- اِنلو، سی. موزها، سواحل و پایگاه‌ها: فهم فمینیستی از سیاست بین‌الملل. برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۱۴.
۹- تیکنر، جِی. ا. جنسیت در روابط بین‌الملل: چشم‌اندازهای فمینیستی برای دستیابی به امنیت جهانی. نیویورک: انتشارات دانشگاه کلمبیا، ۱۹۹۲.
۱۰- باتلر، ج. زندگی ناایمن: قدرت‌های سوگواری و خشونت. لندن: انتشارات ورسو، ۲۰۰۴.
۱۱- زایمان زیر موشک‌باران، روزنامه‌ی شرق، ۲ تیرماه ۱۴۰۴.
۱۲- موهانتی، چ. ت. فمینیسم بدون مرز: استعمارزدایی از نظریه، تمرین همبستگی. دورهام: انتشارات دانشگاه دوک، ۲۰۰۳.
۱۳- هیرش، م.، و اسمیت، و. فمینیسم و حافظه‌ی فرهنگی: یک مقدمه. نشریه ساینز (Signs)، ۲۰۰۲.
۱۴- ترونتو، ج. س. مرزهای اخلاقی: استدلالی سیاسی برای اخلاق مراقبت. لندن: انتشارات روتلج، ۱۹۹۳.
*: لیماه گبوی، برنده‌ی جایزه صلح نوبل.
توسط: الهه امانی
آگوست 23, 2025

برچسب ها

Elahe Amani آتش بس الهه امانی جنگ جنگ ایران و اسرائیل جنگ دوازده روزه خط صلح خط صلح 172 زنان و جنگ صلح قربانیان جنگ ماهنامه خط صلح