تأثیرات ناگوار کمبود دستمزد بر سلامت روان کارگران/ صغری رحیمی
بابا نان نداد، بابا جان داد. مدتها بود که غیبتهای طولانی داشت؛ گاهی برای کارهای موقتی و سخت در شهرهای بزرگ با خوابیدن در ماشین و پارکها و گاهی هم برای بازداشتهای چند ماهه در زندان به دلیل اعتراض به کم بودن دستمزد، تاخیر چند ماهه در پرداخت آنها و شرایط سخت کاریاش که در جواب او را به فلک بسته بودند و بعد بازداشت شده بود. اما اینبار او برای همیشه غایب بود. این اواخر بیکار شده بود. اینبار سیاسی هم شده بود. دیگر جانی نداشت. گیج و منگ بود. بیحس شده بود. اضطراب، رنج نداری و فقر و عدم توانایی تامین معاش –حتی خوراک و پوشاک فرزندان— چون موریانهای مدتها بود که تار و پود وجودش را خورده بود. کالبدی خالی از جان و زندگی بود. محمود دولت آبادی در داستان جای خالی سلوچ مینویسد «نه کار بود و نه سفره. هیچکدام. بیکار؛ سفره نیست و بیسفره، عشق. بیعشق، سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست، خنده و شوخی نیست؛ زبان و دل کهنه میشود، تناس بر لبها میبندد، روح در چهره و نگاه در چشمها میخشکد. دستها در بیکاری فرسوده می شود… دیگر چه؟ خر که مرده باشد. زمستان سرد و خشک که تن را زیر تن سرد و سیاه خود فشرده باشد و اندوه که از جاگاه جان لبریز شده باشد. دیگر جایی برای بند و پیوند میماند؟ کجا جایی برای دل و زبان؟»
در سالی که گذشت، بار دیگر شرایط سختی بر زندگی کارگران در ایران حاکم بود. تورم افسارگسیخته تاخت تا شکافی عمیق بین درآمد و هزینه را ایجاد کند و زندگی کارگران را در خود فرو ببرد. این تورم باعث شد تا هزینههای زندگی به حداقل ۲۶ میلیون تومان در ماه برسد. اعداد و ارقام تلخ، زندگی بسیاری از کارگران را در حالی که گروهی از آنها حداکثر تنها ۵ میلیون تومان دریافت میکنند، یا حتی در بهترین مواقع، میانگین دستمزد آنها ۱۱ میلیون تومان با مزایا و سنوات است، به شدت تحت فشار قرار داد. زمانی که دستگاههای مربوطه خط فقر را بالغ بر ۲۰ میلیون تومان اعلام میکنند تنها نقطهای از گرفتاریهای کارگران آشکار میشود. هیچکس نمیتواند تصور کند که چگونه این قشر معاش خود و خانوادههایشان را در این شرایط چالشبرانگیز و رنجآور در میان این اختلاف میان مزد و هزینهی معیشت تامین میکنند.
نتیجهی این فشار مداوم و ناامیدی از تغییر اوضاع و سرکوب سیاسی و امنیتی مطالبهگران حق و حقوق کارگری و بازنشستگی خبرهایی بود دربارهی خودکشی کارگران و کارکنان بخشهای مختلف که عمدتاً در طول سال ۱۴۰۲ دست به اعتراض و اعصاب زده بودند. فریاد و خشم آنها به تورم و گرانی، دستمزدهای کم، تاخیر چندین ماهه در پرداخت دستمزدها، ناامنی شغلی و کارهای موقت سه ماهه، نابرابری حقوق و دستمزد، وضعیت وخیم حقوق بازنشستگی و افزایش سن بازنشستگی، بلاتکلیفی و عدم پاسخگویی دولت و نهادهای آن به اعتراضهای آنها و واکنش سرکوب و بازداشت و زندانی کردن و اخراج از کار بود.
این خودکشیها از جمله در میان کارگران قراردادی نفت و گاز، کارگران ساختمانی و خدمات شهری و حتی در بین پرستاران و دستیاران پزشکی در بخش سلامت بود. به عنوان مثال، در پتروشیمی چوار ایلام ۳ کارگر اقدام به خودکشی کردند که یک تن از آنها جان باخت. یک کارگر ساختمانی در زاهدان، یک کارگر حمل و نقل ریلی رجائ، ۲ کارگر شهرداری مشهد و ایلام، یک کارگر پروژهی آب شیرین چابهار و یک کارگر در سنندج هم در یک فاصلهی زمانی اندک به زندگی خود پایان دادند. همگی آنها به دلیل فقر، اخراج، پرداخت نشدن دستمزد، بیکاری و فشار کاری زیاد خودکشی کردند. (۱)
تلاش مردم برای تامین حداقلها است؛ آنچه که کف حق و حقوق شهروندی در جوامع مدرن است، اینکه دولتها بستری را فراهم کنند که مردم بتوانند نیازهای اولیهی فیزیولوژیک خود مانند غذا، مسکن و سرپناه، هوا و آب سالم و نیاز جنسی و خواب را تامین کنند. زمانی که اینها تامین شد دولت موظف است از امنیت جانی و مالی شهروندان با ایجاد یک ثبات قانونی و شغلی دفاع کند تا شهروندان از عوامل اجتماعی و محیطی علیه زندگی خود نگرانی و بیم نداشته باشند. اما آنچه امروز در ایران شاهد آن هستیم بحران تورم و رکود اقتصادی است که همهی اقشار جامعه را درگیر کرده و دغدغهی معاش و تامین معیشت با تورمی که هر روز یک نقطه را فتح میکند و پیش میرود، فکر و ذکر نخست مردم تبدیل شده است.
کارگران برای سال ۱۴۰۳ نیز امیدی به تغییر وضعیت ندارند، چراکه تا امروز که مقالهی حاضر نوشته میشود قیمت دلار به ۶۶ هزار تومن رسیده؛ یعنی کارگر از همین الان بدهکار سال آینده است. با تصویب شورای عالی کار، حداقل دستمزد کارگران در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲، به میزان ۳۵.۳ درصد افزایش یافت. با این حساب دستمزد هر کارگر مشمول قانون کار تنها به ۷ میلیون و ۱۶۶ هزار تومان رسیده است. بر این اساس، حداقل دریافتی یک کارگر با یک فرزند از ۸ میلیون و ۴۹۱ هزار تومان به ۱۰ میلیون و ۸۹۲ هزار تومان افزایش یافته است. با این حال با شتاب قیمتها و هزینهها، این رقم هیچ تغییری در شرایط کارگران ایجاد نمیکند. این میزان دستمزد حتی جوابگوی اجاره خانهی افراد در شهرهای بزرگ هم نیست، چه برسد به هزینههای دیگری مانند خوراک، پوشاک، درمان، آموزش و تفریح.
یکی از اثرات روانی اولیهی دستمزدهای پایین، استرس مزمن است. بیثباتی مالی ناشی از درآمد ناکافی، یک حالت دائمی نگرانی و اضطراب در مورد تامین نیازهای اساسی مانند غذا، مسکن و مراقبت های بهداشتی ایجاد میکند. این فشار ثابت میتواند منجر به طیفی از پیامدهای نامطلوب، از جمله افزایش سطح کورتیزول –هورمون استرس— شود که خطر ابتلا به مشکلات مختلف سلامت جسمی و روانی را افزایش میدهد. نوسانات خلقی از قبیل زودرنجی، افسردگی حاد یا اضطراب بیش از حد معمول میتواند از علائم بالا بودن سطح کورتیزول در بدن باشد. همچنین میزان بالای کورتیزول در بدن ناشی از سبک زندگی پر استرس، افراد را گرفتار بیماری فشار خون و در نهایت در معرض بیماریهای قلبی و عروقی و انواع دیگری از بیماریها قرار میدهد. عدم اطمینان و غیرقابل پیشبینی بودن وضعیت گرانی و تورم و افزایش روزانهی آن نبض مردم جامعه را به دست خود گرفته و استرس جامعه را تشدید میکند، زیرا افراد با غیرقابل پیشبینی بودن آیندهی خود و عدم امنیت مالی روبهرو هستند. میتوان به خوبی میزان استرس و اضطراب و دغدغه را در یک خانوادهی کارگر تصور کرد؛ زمانی که میبینیم یک کارگر در سال ۱۴۰۲ با یک فرزند حدود ۸ میلیون تومان حقوق دریافت کرده، در حالی که سبد معیشت کارگران حدود ۲۰ میلیون تومان است. به عبارت دیگر، حقوق کارگران تنها ۴۰ درصد از سبد معیشت را پوشش داد و باید به این نکته نیز توجه داشت که در ایران امروز هزینهی مسکن ۷۰ درصد هزینهی خانوار را تشکیل میدهد. بنابراین اکنون اجارهی مسکن خود به تنهایی هر روز یک رنج و اضطراب مزمن تبدیل شده است. حتی طبقهی متوسط نیز در پنج سال گذشته در کلان شهری همانند تهران نتوانستهاند خود را در همان محلههای سابق حفظ کنند و به حومهی تهران یا شهرهای نزدیک روی آوردهاند. کارگران در این شرایط چگونه میتوانند دیگر هزینههای زندگی را بپردازند و به عارضههای روانی دچار نشوند؟
اولویت و دغدغهی فکری بعدی، تامین اقلام خوراکی است که روزانه گرانتر میشود. در سبد غذایی خانوارها به شدت اختلال ایجاد شده و هر چند وقت یکبار اقلام ضروری برای سلامت جسمی و روانی از آنها حذف میشود. مردم قادر به خرید گوشت نیستند و عمده مواد مصرفی خود را به سمت کالاهای گیاهی جایگزین تغییر دادهاند. اقلامی مثل لبنیات نیز در سبد خانوارها و به ویژه در سبد خانوادههای کارگری، به شدت کم شده است. میوهجات هم به کالایی لوکس تبدیل شده. این همه در حالیست که پروتئین و انواع ویتامینها ضروریترین مواد برای سلامت جسمی و تعادل و ثبات رفتاری و روانی و ایمنی در برابر انواع بیماریها و جلوگیری از سوئتغذیه برای افراد جامعه است.
مرگ انگیزه و عزت نفس در میان مردم تحت فشار اقتصادی و ناتوان از تامین معیشت، تاثیر روانی دیگر بر افراد است. کمبود منابع مالی احساس ناتوانی و حقارت و شرمساری در فرد به وجود میآورد؛ به خصوص در جامعهی ایرانی که هنوز یک نگاه و فرهنگ جمعی حاکم است و افراد از نگاه دیگری تعریف میشوند و معنا مییابند. در جوامعی که موفقیت مادی اغلب با ارزش فردی برابری دارد، دریافت دستمزدهای نامطلوب و پایین میتواند باعث ایجاد احساس شرم و فقدان اعتماد به نفس در فرد شود. کارگران ممکن است پیامهای اجتماعی را درونیسازی کنند که موفقیت مالی را با فضیلت اخلاقی یکسان و دائماً خود را مستحق سرزنش بدانند. این احساس ننگ و شرم درونی میتواند با احساس عمیق بیارزشی، تداوم چرخههای خودگویی منفی و تضعیف حرمت نفس و خوب بودن همراه شود.
دولتها اصول کار را برای سلامت همهی افراد جامعه برنامهریزی میکنند. بسیاری از فاکتورهایی که در سلامت روان دخیل هستند تنها مربوط به بهداشت و سلامت نیستند بلکه عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز تاثیر به سزایی دارند. لذا علاوه بر مسایل مربوط به سلامت و اقتصاد در بستر فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز باید روح زندگی و شادی حاکم باشد. در کشوری مانند هند میتواند فقر وجود داشته باشد اما در عین حال آنها از شادترین مردم جهان نیز هستند. در ایران سایهی مسایل اقتصادی بر همه چیز مسلط شده و انگیزه و امید جای خود را به یاس و افسردگی داده است. دلیل هم این است که بستر اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز آزاد و فارغ از فشارهای سیاسی و انواع اجبارها، تحمیلها و محدودیتها و تنشهای روانی نیست. یک تردد سادهی مردم در خیابانها و معابر عمومی با بسیاری از تنشها و آزارها و فشارهای روانی در قالب دخالت در نوع و سبک لباس پوشیدن، جریمه و محرومیت و توقیف خودروی آنها همراه است.
همچنین بسیاری از مسایل و شرایط کاری موجود، استرسها و اضطرابهای قشر کارگر را افزایش میدهد. شرایط سخت و طولانی بودن ساعت کاری برای کارگران و نیز عدم پاسخگو بودن یک شیفت کاری باعث میشود تا آنها چند شیفت و حتی در آخر هفته و در ایام تعطیلات نیز به کارهای اضافی مشغول شوند. در نتیجه سیستم استراحت و خواب کافی آنها بهم ریخته و نه تنها کیفیت و امنیت کاری از بین میرود، بلکه در حالیکه دستمزدها باز هم تنها برای تامین نیازهای اساسی صرف میشود و نوبت به تفریح، استراحت کردن و فراغت و آسودگی نیست، هیچ از بار تنش و اضطراب فرد کاسته نمیشود.
آمار ۹ ماه نخست سال ۱۴۰۲ نشان میدهد که در ایران تا چه اندازه شرایط کار برای کارگران مرگبار شده که از عوامل مختلف از جمله جسمی و روانی تاثیر میپذیرد. دستکم یک هزار و ۶۲۵ کارگر جانشان را بر اثر حوادث ناشی از کار از دست دادند. کارگران ساختمانی بیشترین نرخ این آمار را دارند. سازمان پزشکی قانونی اعلام کرد حوادث کار منجر به مرگ در شش ماه نخست سال ۱۵.۷ درصد نسبت به سال قبلتر افزایش یافته است. افزایش حوادث کار نتیجهی خستگی بیش از حد کارگران به دلیل اجبار به دو-شغله بودن، ساعت کار طولانی، فشار روانی ناشی از مشکلات اقتصادی و رعایت نکردن ایمنی کارگاهها از سوی کارفرمایان گزارش شده است. خودسوزی یک کارگر پیمانکاری شهرداری مشهد به دلیل مشکلات شغلی در محل کار خود، نمود واقعی دیگری از این خشم و انزجار از وضعیت دشوار کاری و شرایط روانی کارگران در ایران است.
علاوه بر این، دستمزدهای پایین بر روابط بین فردی تاثیر میگذارد. مشکلات مالی میتواند فشار زیادی را بر روابط خانوادگی و اجتماعی وارد کند، زیرا افراد با بار تامین نیاز خود و خانواده دست و پنجه نرم میکنند. درگیریهای ذهنی ناشی از عوامل استرسزای مالی ممکن است منجر به شکست در ارتباطات و صمیمیت عاطفی شود و احساس انزوا و بیگانگی را تشدید میکند. بر اساس آمارهای منتشر شده، ایران با نرخ طلاق حدوداً ۲۴ درصد در سال ۱۴۰۲ و با افزایش قابل توجهی نسبت به سالهای قبل در رتبهی چهارم جهان قرار گرفت. از دلایل اصلی این آمار بیکاری و کاهش درآمد، افزایش هزینهها و بدهیها، فقر و بیثباتی، عدم امکان برنامهریزی و مدیریت مالی، عدم مشارکت و مسئولیتپذیری، تبعیض و تحقیر و افزایش خشونتها به خصوص علیه زنان، افسردگی و افتادن در دام اعتیاد، فقر و بدهکاری و بزهکاری و زندان است که ریشهی همهی آنها را میتوان در بحران اقتصادی کشور دید. (۲)
فقر و نداری و زندگی در محیطهای غرق در فقر و تنش و اضطراب و خشونت میتواند پیامدهای بلندمدتی نیز بر رشد و سلامت روانی کودکان داشته باشد. کودکانی که در محیطهای فقیر بزرگ میشوند، به ویژه در برابر اثرات نامطلوب فقر آسیبپذیر هستند و اختلالاتی در رشد شناختی، عاطفی و اجتماعی را تجربه میکنند. تجارب نامطلوب دوران کودکی مانند قرار گرفتن در معرض خشونت، غفلت، و ناامنی غذایی میتواند عواقب پایداری بر سلامت روان و عملکرد داشته باشد و خطر مشکلات روانی را در بزرگسالی افزایش دهد. مرکز آمار جمهوری اسلامی ایران در گزارش نگران کنندهی خود در روز سهشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۳ اعلام کرد که در سال تحصیلی ۱۴۰۲ـ ۱۴۰۱، ۹۲۹ هزار و ۷۹۸ نفر –که بیشتر آنها ۱۵ تا ۱۷ ساله هستند— از تحصیل بازماندند. مرکز پژوهشهای مجلس نیز پیشتر اعلام کرده بود که فقر، عدم توان تامین معیشت و آموزش فرزندان و اختلافهای خانوادگی و تنشهای روانی بر روی کودکان عامل اصلی بازماندگی از تحصیل و ترکتحصیل کودکان در ایران است. (۳)
از سوی دیگر در ایران حمایتها از افراد در برابر انواع بیماریهای روانی و افسردگی بسیار پایین است و در میان قشر کارگر که با مشکلات اساسیتری روبهرو است، توجه به بهداشت روان رنگ باخته و در برنامهی زندگی آنها مراجعه به روانپزشک و رواندرمانگر در شرایطی که احساس تنش روانی میکنند، بیشتر شبیه به یک شوخی است. در واقع اگر فرد به یکی از اختلالهای روانی و روحی دچار باشد، مجال و فراغت و بودجه دنبال کردن جلسههای درمانی و گذراندن دوران نقاهت را ندارد.
***
بر هم خوردن تعادل کار و زندگی به دلیل دستمزدهای پایین و بحرانهای اقتصادی یک نگرانی مهم با پیامدهای عمیق روحی و روانی برای طبقهی کارگر ایران است که زیر خط فقر زندگی میکنند. هنگامی که کارگران به اندازهی کافی برای زمان و تلاش خود دستمزد دریافت نمیکنند، اغلب خود را در موقعیتهای مخاطرهآمیزی میبینند که این میتواند منجر به استرس مزمن، فرسودگی شغلی و پیامدهای نامطلوب سلامتی شود. کار سخت و مداوم امروز در ایران جایگزین خانواده، اوقات فراغت، رفاه و پیشرفت شخصی شده که طبیعتاً بر سلامت روانی و جسمی تاثیر منفی میگذارد و در نهایت بهرهوری کلی و کیفیت زندگی را تضعیف میکند.
دولتها با پرداختن به این چالشها رویکردی چندوجهی همانند سیاستهای دستمزد منصفانه و عدالت در پرداختها، شبکههای ایمنی اجتماعی و اقداماتی برای تحریک رشد و ثبات اقتصادی در کشورها را در پیش میگیرند. کارفرمایان، سیاستگذاران و جامعهی مدنی همگی در ایجاد محیطهایی که کارگران بتوانند هم از نظر حرفهای و هم از نظر شخصی و روانی پیشرفت کنند، نقش دارند. این ممکن است شامل اجرای استانداردهای دستمزد، حمایت از شرایط کاری انعطافپذیر و مطلوب و سرمایهگذاری در برنامههای آموزشی و حمایتی برای توانمندسازی کارگران برای انطباق با شرایط متغیر اقتصادی و حفاظت جانی و مالی از آنها در شرایط بحران باشد.
پانوشتها:
۱- جنگ حکومت با کارگران: «ما ایستاده ایم»، رادیو زمانه، ۹ فروردین ماه ۱۴۰۳.
۲- گزارش جامع: رشد آمار طلاق در ایران در سال ۱۴۰۲، دادسو.
۳- ترک تحصیل یک میلیون دانشآموز، رهآورد کدام سیاست خامنهای؟، ایران آزادی، ۹ فروردین ماه ۱۴۰۳.
برچسب ها
اضطراب تورم حداقل دستمزد خط صلح خط صلح 156 دستمزد کارگران سلامت روان صغری رحیمی فقر قیمت دلار کارگران گرانی ماهنامه خط صلح مشکلات مالی