اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

حلبچه؛ تراژدی هولناکی که جهان را به چالش کشید/ کیومرث امیری

بیست و پنجم اسفند ۱۳۶۶، در حالی که تنها چهار روز به تحویل سال نو باقی مانده بود، شهر از جمعیت موج می‌زد. مردم برای خریدهای شب عیدشان به بازار آمده بودند و قیل و قال فضای شهر را پر کرده بود. مادران دست بچه‌هایشان را گرفته بودند و لباس نوی شب عید برایشان می‌خریدند. مردها کوله‌باری از خرید عید را همراه خانواده‌هایشان به خانه می‌بردند. آغاز فصل بهار بود؛ فصل رویش و شکوفایی گل و گیاهان. درختان شکوفه داده بودند و روی دشت و دمن و کوه و تپه‌های دورتادور شهر «حلبچه» تا چشم کار می‌کرد گل و گیاهان تازه‌ی بهاری رسته بود… ناگهان غرش هواپیماهای جنگی بر فراز شهر همه را میخکوب کرد. پس از آن نفس‌هایی که از سینه بالا آمده بودند پایین نرفتند و نفس‌هایی که در سینه حبس بودند فرصت بالا آمدن پیدا نکردند. در یک چشم بر هم زدن حدود پنج هزار انسان همزمان جان باختند و بزرگ‌ترین حمله‌ی شیمیایی مستقیم به یک منطقه‌ی شهرنشین، یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌ها و فجایع بشری را رقم زد. سرعت و شدت فاجعه به حدی بود که مادران فرصت در آغوش کشیدن کودکانشان را در آخرین دم زنده بودن آن‌ها پیدا نکردند و آن‌هایی که فاصله‌ای دورتر از مرکز فاجعه داشتند تنها توانستند یکدیگر را بغل کنند و قادر نبودند چند قدم بیش‌تر بردارند و نقش زمین شدند و در کنار و یا در آغوش هم جان دادند.

حلبچه، شهری کردنشین در شمال شرق کشور عراق و در همسایگی ایران در شمال غرب این کشور است. در این فاجعه علاوه بر حدود پنج هزار انسان بی‌گناهی که فقط در چند دقیقه جان باختند، بالغ بر هفت ‌هزار نفر نیز مجروح و معلول شدند. بمباران شیمایی حلبچه فاجعه‌ای بود که هنوز هم با گذشت ۳۵ سال از وقوع آن قربانی می‌گیرد و تا سال‌ها بعد هم مرگ و معلولیت و خسارات به دنبال دارد. زخم‌های این سم مهلک شیمیایی بر جسم و روان قربانیانش به حدی عمیق و کاری بوده که نسل‌ها را متاثر از نیش زهرآگینش خواهد کرد. در این تراژدی دردناک هزاران خانوار دسته‌جمعی در کنار هم جان دادند. مادر و فرزند، زن و همسر، پدر و مادر و قوم و خویش در جای جای شهر اعم از منزل و خیابان که بودند در آن دم و لحظه دیگر نتوانستند نفس بکشند و گام بردارند. ابعاد این فاجعه هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها روشن نشده و در تاریکی پرابهامی باقی مانده است.

سرنوست محتوم حلبچه بعد از بمباران شیمیایی

بعد از شنیدن خبر بمباران شیمیایی حلبچه توسط ارتش عراق و قتل عام ساکنان این شهر و هرج مرج ناشی از جنگ و درگیری در منطقه، نیروی‌های سپاه و بسیج ایران به سمت حلبچه سرازیر شدند و بر آن تسلط یافتند و امور شهر را در دست گرفتند. استانداری کرمانشاه نماینده‌ای ویژه و با عنوان شهردار برای این شهر منصوب کرد تا به امور شهر در کلیه‌ی زمینه‌ها بپردازند. آن‌ها اقدام به جمع‌آوری و دفن اجساد کشته شده‌ها و هم‌چنین گردآوری لایملک مردم حلبچه که اغلب یا زنده نبودند و یا به شدت مجروح شده بودند کرده و ثروت هنگفتی از مردمان جان‌باخته را در اختیار گرفتند. به باور نویسنده شهر خاموشان به نوعی مورد غارت قرار گرفت اما این‌قدر ابعاد فاجعه گسترده بود که کسی از این تاراج سخنی به میان نیاورد و کسی هم پاسخگو نشد. در واقع تراژدی حلبچه پیش و پس از بمباران شیمایی‌اش هزاران قصه‌ی تلخ و اندوه بار در خود دارد و صدها سوال را در ذهن تداعی می‌کند؛ سوال‌هایی که نه کسی هنوز پرسیده و نه اگر پرسیده شود کسی پاسخگوی آن‌ها خواهد بود. تراژدی حلبچه را پیش از هر چیز می‌توان در ابهامی گنگ و رنج‌آور و تحمیلی جستجو کرد و به عزایش نشست تا احکامی برای حق و حقوق انسانی و داد و دادخواهی و عدالت.

گستردگی ژرف و دردناک آن‌چه بر غیر نظامیان بی‌پناه در حلبچه رفت و زوایای بغرنج و رازآلودش که چون اقیانوسی از خون و مرگ و تباهی و غارت و هرج و مرج در تلاطم است چون پرده‌ی سینما در مقابلت گشوده می‌شود. لذا پرداختن به آن ‌کار سهل و آسانی نیست. شاید برای درک ژرفای این تراژدی هولناک باید یکی از قربانیان جان به در برده‌اش باشی و شاهدی عینی از آن‌چه در آن روزهای غبارآلود بر حلبچه رفت. خیلی شهامت و جسارت داشته باشی ممکن است بتوانی جزئی از کل فاجعه را به قلم بکشی و بخشی از آن رنج‌ و درد انبوه را بازگو کنی و دیگران را به قضاوتش  بنشانی؛ قضاوتی که صدور هیچ رای دادخواهی و محکومیتی در آن نمی‌توان دید.

مبهم ماندن و آشکار نشدن ابعاد فاجعه‌ای که بر مردم حلبچه رفت، باعث شده که رازهای حزن‌انگیز آن با گذشت  ۳۵ سال، هنوز هم در ابهام باقی بماند و ابعاد همه جانبه‌ی این بمباران مرگبار و بی‌سابقه آشکار نشود. متاسفانه جهان به جای این‌که مقابل این فوق جنایت بشری واکنشی بایسته و شایسته از خود بروز دهد، آن را تقریباً به باد فراموشی سپرده است. سازمان ملل متحد، دادگاه لاهه و هیچ سازمان و نهاد بین‌المللی و دولت و ملتی دادخواه حق و حقوق پایمال شده‌ی هزاران انسان کشته شده و زندگی به تاراج رفته‌شان نشد. فقط موارد بسیار گذرایی وجود داشتند که به مسئله ورود پیدا کردند ولی پیش از آن‌که نتیجه‌ای حاصل شود از موضوع خارج شدند. به این ترتیب عمق فاجعه و ناگفته‌های آن هم‌چنان باقی است.

تراژدی حلبچه در کشمکش جنگ ۸ ساله

در کشمکش جنگ ایران و عراق که ۸ سال شوم به طول انجامید و جمهوری اسلامی از آن با عنوان «دفاع مقدس» و «‌جنگ تحمیلی» یاد می‌کرد و صدام حسین و حکومت عراق آن را «نبرد قادسیه» (یادآور پیروزی اعراب بر امپراطوری ایران در ۱۴ قرن پیش) می‌خواندند، هزاران واقعه‌ی فجیع رخ داد. در طی این ۸ سال میلیون‌ها نفر کشته و معلول و آواره شدند و میلیاردها دلار خسارات از دو طرف جنگ بر جای ماند. تعداد زیادی از کشته‌ها و زخمی‌های این جنگ از میان جوانان و نوجوانان و کودکان ایرانی بودند که بی‌ضابطه به میدان جنگ اعزام می‌شدند. هم‌چنین تراژیک‌ترین این وقایع بمباران شیمیایی شهر حلبچه بود که تنها چند ماه به پایان این جنگ رقم خورد و در یک چشم بر هم زدن حدود پنج هزار قربانی گرفت. قربانیانی که اولیا دم و دادخواهی نداشتند تا دادشان را برساند. البته دادگاهی و عدالتی هم نبود تا پذیرای دادخواهی این همه ظلم و ستم و ناروا بر این مردم بی‌تقصیر باشد.

هنوز بعد از گذشت ۳۵ سال کسانی در این شهر به دنبال گمشدگانشان می‌گردند و هنوز گمشدگانی از این شهر و دیار که آن روز وحشتناک به هر دلیلی در شهر نبودند و جان به در بردند برای یافتن هویت خویش و یافتن نشانی از عزیزانشان به این شهر باز می‌گردند و حیران و سرگردان دنبالشان هستند. هنوز هستند کسانی که ۳۵ سال پیش کودک بودند و خانواده‌هایشان را از دست دادند و توسط کسان دیگری در شهرهای دیگر بزرگ شدند و اکنون که حقیقت وجودی خود را دریافته‌اند برای یافتن رد پایی از والدینشان به حلبچه باز می‌گردند در حالی که چیزی دستگیرشان نمی‌شود و نیز هستند جوانانی که هیچ اطلاع ندارند از این‌که فرزند حلبچه بودند و هویتشان و زبانشان تغییر کرده است. البته حلبچه‌ای که اکنون با نام حلبچه وجود دارد، چیز دیگری است و آن حلبچه نیست. آن‌چه از آن حلبچه باقی مانده تنها گورستانی با هزارها متر وسعت و سنگ‌های سفید و یک‌رنگ است که نام کشته‌ها بر رویشان حک شده است؛ گورهایی با تاریخ مرگ یکسان و مشابه.

در پایان بی‌ربط نخواهد بود اگر فاجعه‌ی حلبچه را مصداق سخن آن صاحب نظری دانست که گفت: اگر جنگ جهانی سوم اتفاق بیافتد بی‌شک جنگ جهانی چهارم با تیر و کمان خواهد بود. به این معنی که در پایان جنگ سوم جهانی هیچ انسانی و نشانی از تمدن و دستاوردهای بشری باقی نخواهد ماند و در نتیجه سرزمین خالی از همه چیز خواهد شد و قرن‌ها طول خواهد کشید تا انسان‌هایی از نو به وجود آیند و تمدنی را از ابتدا پایه‌ریزی کنند. حلبچه جهانی بود که نابود شد.

توسط: کیومرث امیری
فوریه 20, 2024

برچسب ها

بمباران شیمیایی جنگ ایران و عراق جنگ هشت ساله حلبچه خط صلح خط صلح 154 سپاه پاسداران صدام حسین کردستان کیومرث امیری ماهنامه خط صلح