نقادانه اندیشیدن/ سید محمد صحفی
همکاران «خط صلح» از اینجانب خواستند نکاتی را دربارهی «نقش ادبیات در پرورش تفکر انتقادی» با خوانندگان محترم در میان بگذارم و علاقمندان را به کاوش در این امر ضروری ترغیب کنم که: چگونه دسترسی و پژوهش در ریشههای کهن ادبی ما میتواند در بسط و گسترش «تفکر انتقادی» موثر افتد و یا اینکه فقدان چنین رویکردی تا چه اندازه میتواند کشور ما را در نیل به پیشرفت اجتماعی و دموکراسی با تاخیر مواجه سازد؟
ابتدا اعتراف میکنم که این صورت مسئله چنان بزرگ و درهم پیچیده است که پرداختن به ابعاد مختلف آن نیازمند کاری جمعی و مبتنی بر پژوهشهای گسترده است و شاید مناسب باشد این بحث در سلسله نوشتارهایی ارائه شود تا شاید بتواند گوشهای از ابعاد آن را روشن ساخته و حق مطلب را ادا کند. در این فرصت اندکی که من داده شد، ناچار میتوان چند نکته در این باب را با مخاطبان محترم در میان گذارد.
۱- ابتدا باید روشن کنیم که به معنای عام «تفکر انتقادی» نظر داریم و نه معنای فلسفی آن و بر این اساس پرسش فوق را میتوان اینگونه توضیح و توسعه داد:
چگونه میتوان نسل کنونی جامعهای را که از لحاظ تاریخی سابقهی زیست طولانی در نظام ارباب و رعیتی داشته و غارتگری را در وقتهای خشکسالی و قحطی تجربه کرده و ساختار حکومتی که بر آن حاکم بوده اغلب استبدادی، زورگو، ستمگر و تکلیفمدار و اطاعتطلب بوده و جز طبقات خاص، شلاق ستم را همواره بر گردهی خود حس کرده، از طریق بازخوانی ادبیات به جا مانده از قرون اعصار پیش، به بینشی متکی بر ریشههای ادبی و فرهنگی این سرزمین مجهز ساخت و راههای پیشرفت و دستیابی به دموکراسی را از طریق اتصال این نسل با آن سرچشمههای فیاض نشان داد؟
۲- روند تغییرات چنان پر شتاب بوده و هست و نظام حکمرانی در دهههای اخیر چنان در مقابل مطالبات تحولخواهانه، سرسختانه و همراه با پرداختن هزینههای گزاف مقاومت کرده و همزمان چنان دستبردی به مفاهیم فاخر ادبی ایران زده و بخشهای بزرگی از تولیدات فرهنگی را به نفع خود مصادره کرده که هر اهتمامی به بازسازی آن ذخایر و امید به بهرهبرداری از آن برای برجستهسازی «تفکر انتقادی» از سوی برخی روشنفکران به چالش کشیده شده است؛ تا جایی که امکان استخراج مفاهیمی همچون «تفکر انتقادی» با دیوار بلند گفتمان «امتناع از تفکر» در تاریخ و ادبیات کهن مواجه گردیده که هرچند اندک، اما مشتریانی برای بازار خود فراهم آورده است.
۳- آنچه به اندیشههای حکیمان، عالمان، شاعران و حتی نحلههایی از صوفیان مربوط است و از آنها به ارث رسیده، چندان دشوار و توسط نسل جوان به قدری غیرمرتبط با افقهای آینده و دور از پاسخ به نیازهای ملموس خود شناخته میشود که کمتر رغبتی به مطالعه و بازخوانی و استخراج مفاهیمی همچون «تفکر انتقادی» از بطن آنها برمیانگیزاند. مضافاً اینکه، به قول وحشی بافقی، این مرغ وحشی «ز بامی که برخاست مشکل نشیند»؛ یعنی امیدوار کردن این نسل به ضرورت پاسخ یافتن برای مسائل و چالشهای زیست اجتماعی خود از میان ادبیات کهن برجای مانده، پس از آنکه امیدها از زنده بودن آن قطع شده امری دور از دسترس به نظر میرسد. لیکن تلاشهایی که به منظور بازخوانی و بهرهگیری هنرمندانه از ادبیات کهن و آوردن آن به ساحتهای اجتماعی انجام میشود کاری بسیار ارزشمند است که البته به صورت جسته و گریخته مشاهده میشود و جای کار بیشتری دارد.
۴- اگر پرسش را به نقش «ادبیات معاصر» در بسط «تفکر انتقادی» تقلیل دهیم و نظری به ادبیات کهن نداشته باشیم و آن را در محصولاتی همچون قصه و رمان و شعر و تئاتر و ادبیات کودک و نوجوان محدود و محصور کنیم، نگرش به مسئله تفاوت بسیاری خواهد کرد و موجب خوشحالی است که با آثار و تولیدات بدیع و نوآورانهای در حوزهی ادبیات داستانی و نمایشنامهنویسی مواجه هستیم که اگرچه تعداد آثار فاخر در میان آنها قلیل است ولی به ویژه در بخش رمان و نمایشنامهنویسی و اجرای تئاترهای موفق میتوان ادعا کرد که با موج جدیدی مواجه هستیم که حتی زیر فشار شدید و محدودیتهای مایوسکنندهی سانسورچیها، بعضاً آثاری مشاهده میشود که ستایش برانگیز است. اما نکتهی قابل تامل اینکه این قبیل آثار مخاطبان خود را بیشتر در میان طبقهی متوسط به بالا جستجو میکند. این رویکرد در تولیدات حوزهی موسیقی پاپ و به ویژه رپ که به گونهای «موسیقی اعتراضی» شناخته میشود و نشانهای از تفکر انتقادی را با خود حمل میکند متفاوت است و تودهها را هدف قرار داده که با نمونههای موفق آن آشنا هستیم. این آثار چه در حوزهی ادبیات داستانی و چه در تئاتر و موسیقی بارقهی امیدی است و میتوان آنها را در ردیف نمونههای موفق بازتولید ادبیات انتقادی و اعتراضی ملهم از ریشههای ادبی و فرهنگی غنی ایران طبقهبندی کرد؛ یعنی که راه چنین اکتشافاتی مسدود نیست.
۵- نباید از نظر دور داشت که ادبیات کهن ما امکانهایی برای وقتگذرانی و سرگرمی نیستند، بلکه همانگونه که فلسفه بستر و زمینهی اندیشیدن یونان است، ادبیات کهن و اشعار حافظ و سعدی و مولوی و نظامی و دیگران بستر و گزارشی از نحوهی اندیشیدن ماست. ما میتوانیم شیوههای نقادانه اندیشیدن را از میان همین میراث کشف کنیم. یعنی که میتوان حافظ و خیام را احضار کرد، با دورهی آنها اتصال برقرار کرد، با آنها گفتگو کرد و از آنها برای نیاز امروزمان پرسش کرد و کمک خواست.
۶- کلام آخر اینکه ادبیاتی که در آن به دنبال «تفکر نقاد» میگردیم، به مثابه خردهریزهای زبانی و بازماندده از نیاکان ما نیستند. ما با تولیدات و آثار کهنی روبهرو هستیم که عرصه و میدان گستردهای برای کار خلاق و روشنفکری است. ادبیات کهن ما اگر توسط پژوهشگران، روشنفکران، نویسندگان و شاعران و سایر تولیدکنندگان محتوای آثار فرهنگی و ادبی به پاسخگویی واداشته شود، آن وقت خواهیم دید که شیوههای کشف «نقادانه اندیشیدن» ظهور خواهد یافت. مهم این است که نسل کنونی به این ادراک برسد که راه برون رفت ایران از بحرانهای بر هم انباشته شده، تکیه بر همین ریشههاست و اگر به دنبال حفظ یکپارچی ملی و تقویت فرهنگ مدارا، گفتگو و نقادی هستیم و خواهان دستیابی به حیاتی شرافتمند و ساختاری مردم بنیاد، راه آن از مسیر بازخوانی ادبیات میگذرد؛ هرچند که طی این مسیر بسی دشوار و رسیدن به اهداف، در کوتاه مدت میسر نباشد.
برچسب ها
آزادی بیان ادبیات تفکر انتقادی خط صلح خط صلح 150 روشنفکران سانسور سید محمد صحفی فلسفه کتاب کتابخوانی ماهنامه خط صلح نقد نویسندگان وزارت ارشاد