اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

اندر احوالات سیمرغ/ نوید میهن دوست

جشنواره‌ی فیلم فجر، یکی از بامزه­ترین اتفاقاتیست که توسط جمهوری اسلامی رقم خورده است. همان‌طور که می­دانید انقلاب اسلامی ایران با هدف دگرگونی در تمام ارکان فرهنگی و سیاسی و اجتماعی به وقوع پیوست و در این مسیر، سینما یکی از مهم‌ترین اهداف انقلابیون برای ویرانی و نابودی بود. شاید خالی از معنا نباشد که بسیاری از سالن‌های سینما در جریان انقلاب اسلامی به آتش کشیده و ویران شد. اتفاقی که برای سالن‌های تئاتر و یا گالری‌های نقاشی نیفتاد. کافیست جمله‌ی معروف آیت­الله خمینی را به یاد بیاوریم که در روز ۱۲ بهمن ۵۷ و در بهشت زهرا به صراحت بیان کرد: «سینمای ما مرکز فحشاست، ما با سینما مخالف نیستیم، با مرکز فحشا مخالفیم.» طبیعی بود که این «ام­الفساد و مرکز فحشا» باید هرچه زودتر تعطیل می­شد و چنین نیز شد. در طول سال‌های اول انقلاب، شمار تولیدات سینمای ایران تقریباً به صفر رسید و اکثر دست‌اندرکاران این حرفه بیکار و خانه­نشین شدند. ولی از آن‌جا که هیچ چیز این انقلاب منظم و بابرنامه نبود و همه‌ی امور آن هردمبیل و سلیقه­ای پیش می­رفت ناگهان و به طور اتفاقی فیلم «گاو» ساخته‌ی داریوش مهرجویی که از معدود فیلم‌هایی بود که توسط جمهوری اسلامی قابلیت نمایش داشت از تلویزیون پخش شد و باز هم به طور اتفاقی توسط رهبر انقلاب دیده شد و جمله‌ی معروف: «گاو فیلم خوبی است»، توسط ایشان بیان شد.

شاید باورش برای مخاطبان سخت باشد ولی واقعاً سرنوشت سینمای ایران بعد از انقلاب به وسیله‌ی همین اتفاقات رقم خورد وگرنه معلوم نبود چه بر سر این صنعت می­آمد. اگر باور ندارید کافیست به وضعیت سینمای افغانستان تحت حکومت طالبان بنگرید و فراموش نکنید که ایران بعد از انقلاب، تفاوت چندانی با حکومت فعلی طالبان نداشت و به قول امروزی‌ها: «ما خودمان دهه‌ی شصت طالبان داشتیم، وقتی هنوز طالبان مد نبود!»

به هر حال همین جمله‌ی آیت‌الله خمینی باعث شد مسئولین فرهنگی جمهوری اسلامی به دست و پا بیفتند که سینمای انقلابی ایران را به راه بیندازند و قسمتی از بودجه‌ی کشور را برای ساخت فیلم‌هایی مطابق سلیقه‌ی جمهوری اسلامی هزینه نمایند. حالا که سینمای انقلابی به راه افتاده بود لازم بود جشنواره­ای انقلابی هم بر پا شود تا با جشنواره­های سپاس و بین­المللی تهران که قبل از انقلاب با حضور معتبرترین سینماگران دنیا مانند پیتر سلرز، آنتونیونی، ویلیام وایلر، برت هانسترا، لیلیانا کاوانی، لینا ورتمولر و نیکیتا میخالکوف برگزار شده بود، جایگزین شود.

بدین ترتیب بود که جشنواره‌ی فیلم فجر در سال ۶۱ متولد شد و در همان دوره‌ی اول به تعدادی از فیلمسازان انقلابی که فیلم‌هایی مبتدیانه و نازل در مورد انقلاب و جنگ ساخته بودند جوایزی اهدا کرد. تا سال ۶۶ یعنی ششمین دوره‌ی جشنواره، جوایز این فستیوال به صورت لوح زرین و تقدیرنامه اهدا می­شد ولی از دوره‌ی هفتم (سال ۶۷)، سیمرغ بلورین به عنوان جایزه‌ی جشنواره به برگزیدگان اهدا شد.

یکی از نکات بامزه و جالب این جشنواره ترکیب هیات داوران آن بود که در سال‌های اولیه همواره از بین خودی‌های انقلاب انتخاب می­شدند تا مبادا به یک فیلمساز غیرخودی جایزه­ای اهدا شود و جنجالی به راه بیفتد. از همه جالب‌تر حضور همیشگی و تکراری چند مدیر سینمایی در ترکیب داوران بود. به عنوان مثال «سیف­الله داد» در پنج دوره (دوره­های اول، سوم، هفتم، هشتم و دهم)، «منوچهر عسگری­نسب» در چهار دوره (دوره­های دوم، پنجم، هشتم و نهم)، «محمدعلی نجفی» در چهار دوره (دوره­های دوم، سوم، ششم و نهم)، «محمد کریمیان» در چهار دوره (دوره­های پنجم، ششم، هفتم و هشتم) و «جواد شمقدری» در سه دوره (دوره­های دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم) اعضای ثابت و تکراری هیات داوران بوده­اند. بامزه­تر این که شخصی مانند سیف­الله داد به عنوان رکورددار عضویت در هیات داوران این جشنواره، در بعضی دوره­ها به این علت در بین داوران نبود که به عنوان فیلمساز در جشنواره حضور داشته و قرار بوده هیات داوران به آثار نازل و پیش پاافتاده­اش نظیر «کانی مانگا» و «بازمانده» جوایزی اهدا کند.

در زمینه‌ی اهدای جوایز نیز اتفاقات جالب و بامزه­ای در این جشنواره به وقوع پیوسته. مثلاً در سال ۶۵ به عنوان یکی از جذاب‌ترین دوره­ها که سه فیلمساز مهم سینمای ایران یعنی عباس کیارستمی، ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی به ترتیب با فیلم‌های «خانه دوست کجاست»، «ناخدا خورشید» و «اجاره­نشین‌ها» در بخش مسابقه سینمای ایران حضور داشته­اند، جایزه‌ی بهترین فیلم به «پرواز در شب» ساخته‌ی رسول ملاقلی­پور اهدا شده است.

و یا در سال ۶۸ که علی­رغم حضور «هامون» (داریوش مهرجویی) و «کلوزآپ، نمای نزدیک» (عباس کیارستمی) در بخش مسابقه، جایزه‌ی بهترین فیلم اهدا شده به «مهاجر» ساخته‌ی ابراهیم حاتمی­کیا.

هم‌چنین در سال ۷۱ که با وجود فیلم‌های درخشانی چون «سارا» (داریوش مهرجویی) و «شرم» (کیومرث پوراحمد)، جایزه‌ی بهترین فیلم اهدا می­شود به فیلمی مبتذل و شعاری به نام «از کرخه تا راین» (ابراهیم حاتمی­کیا).

این فهرست بسیار بلندبالاست و جالب است بدانید که مثلاً در سال ۷۰، فیلمنامه‌ی فیلم «مسافران» (بهرام بیضایی) حتی در بین نامزدهای بهترین فیلمنامه نیز نبوده و یا در سال ۸۰ فیلم «کاغذ بی­خط» (ناصر تقوایی) به کلی نادیده گرفته شده و جوایز آن سال به فیلم‌های «من ترانه پانزده سال دارم» رسول صدرعاملی و «خانه­ای روی آب» بهمن فرمان­آرا  اهداشده و شاید از همه بامزه­تر این که در سال ۸۲، توجهی به یکی از بهترین فیلم‌های آن دوره یعنی «شهر زیبا» (اصغر فرهادی) نشده و جایزه‌ی بهترین فیلم به «دوئل» (احمدرضا درویش) اهدا شده و جایزه بهترین فیلمنامه به سناریوی کپی شده و پر اشکال «مارمولک» نوشته‌ی پیمان قاسم­خانی.

بد نیست این را هم بدانید که «بهرام بیضایی» به عنوان یکی از شاخص‌ترین فیلمسازان سینمای ایران، هیچ‌گاه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را از این جشنواره دریافت نکرده و هیچ‌یک از فیلم‌هایش به عنوان بهترین فیلم جشنواره‌ی فجر انتخاب نشده است.

حالا که صحبت از جوایز شد، بد نیست اشاره­ای هم بکنیم به جوایز نقدی جشنواره‌ی فجر. هر سال در کنار جایزه‌ی بی­ارزش سیمرغ بلورین، مبالغی نیز به صورت سکه‌ی بهار آزادی و یا وجه نقد به برگزیدگان اهدا می­شود تا انگیزه­ای باشد برای برندگان که در مراسم اختتامیه حضور یابند. بماند که گاهی نیز فیش سفر حج به برندگان اهدا شده که طبیعتاً مورد استفاده‌ی برگزیدگان قرار نگرفته و در بازار آزاد آبش کرده­اند و پولش را به زخم زندگی زده­اند.

اما در یکی از دوره­های جشنواره که ظاهراً کفگیر برگزارکنندگان به ته دیگ خورده بود، حواله‌ی دریافت خودروی سمند و پراید به برگزیدگان اهدا شده بود و جالب این‌که تا نزدیک به یک سال پس از اهدای جوایز، خودرویی به برندگان نگون­بخت تحویل داده نشده و سرشان بی‌کلاه مانده بود. از آن‌جا که همه چیز این جشنواره باید با هم جور باشد، یک مدیر تدارکات رند شاغل در سینمای ایران از این ماجرا استفاده‌ی جالبی کرده بود و ضمن تماس با دارندگان حواله‌ی خودرو، با ادعای این که آشنایی در وزارت صنایع دارد و می­تواند ترتیب تحویل خودرو را بدهد، مبالغی را از آن‌ها به جیب و به چاک جاده زده بود.

جشنواره‌ی فیلم فجر در کنار این ماجراهای بامزه، فوایدی نیز به همراه داشت. به عنوان مثال در دهه‌ی هفتاد که برای ما -به عنوان دانشجویان مشتاق سینما- امکانی برای دیدن بسیاری از شاهکارهای تاریخ سینما وجود نداشت، بخش‌های جنبی جشنواره این امکان را می­داد که مثلاً بسیاری از فیلم‌های رئالیسم شاعرانه‌ی فرانسه مانند آثار «مارسل کارنه» و «ژان کوکتو» و «ژان رنوار» و «ژولین دو ویویه» را علی­رغم سانسورهای وحشیانه­ای که بر فیلم اعمال می­شد بر روی پرده سینما ببینیم. و یا مرور بر آثار «کارل تئودور درایر» فیلمساز نامدار دانمارکی و یا «اینگمار برگمان» و «کوروساوا» که برای ما دیدن آثارشان در دهه‌ی هفتاد و زمانه­ای که خبری از دی‌وی‌دی نبود و چنین فیلم‌هایی به زحمت بر روی نوار وی‌اچ‌اس پیدا می­شد، موهبتی بود وصف ناشدنی؛ هرچند گاهی نمایش این فیلم‌ها نیز به خاطر سبک مدیریتی خاص جمهوری اسلامی، ماجراهای بامزه­ای به همراه داشت، مثلاً مجبور بودیم یک فیلم ایتالیایی یا روسی یا فرانسوی را بدون زیرنویس انگلیسی ببینیم و به ناچار دست به دامن یک شخص آشنا به چنین زبان‌هایی می­شدیم تا در طول فیلم، گفتگوهای مهم را برایمان ترجمه کند. البته همین هم ماجراهای جالبی به همراه داشت، مثلاً هنگام نمایش یک فیلم ایتالیایی، مترجم گرامیِ همراهمان، از خنده غش و ریسه می­رفت چون خوشبختانه مسئولین سانسورچی جشنواره متوجه برخی دیالوگ‌های اروتیک فیلم نشده بودند و آن را به امید این‌که کسی ایتالیایی نمی­داند به نمایش گذاشته بودند.

از این ماجراها که بگذریم می‌­رسیم به دوره‌­های اخیر جشنواره‌ی فیلم فجر. به یاد دارم یکی از جنجال‌های هر جشنواره وقتی بود که اسامی فیلم‌های بخش مسابقه‌ی سینمای ایران اعلام می­شد و داد بسیاری از فیلمسازانی را که به هر دلیل فیلمشان در این بخش انتخاب نشده بود، درمی­آورد. این ماجرا را مقایسه کنید با این دوره‌ی جشنواره (سال ۱۴۰۱) که بر سر عدم حضور فیلم‌ها، در آن رقابتی بین فیلمسازان ایرانی صورت گرفته و اکثر کسانی که فیلمی در جشنواره‌ی امسال داشتند دست به اعتراض زدند و گناه حضور فیلمشان را در این جشنواره، به گردن تهیه­کنندگان آثارشان انداختند. البته باخبر شده­ام که با بسیاری از فیلمسازانی که مشغول ساخت فیلم بودند نیز تماس گرفته بودند و با تهدید و تطمیع ازشان خواسته بودند که حتماً فرم حضور در جشنواره را پر کنند.

متاسفانه یا خوشبختانه، جمهوری اسلامی به روزگاری افتاده که مجبور است هر طور شده برای جشنواره­های حکومتی­اش فیلم دست و پا کند. این را مقایسه کنید با دهه­های گذشته که دعوا بر سر شرکت در جشنواره و یا توزیع ناعادلانه و حکومتی جوایز بود و نه رقابت بر سر عدم شرکت در جشنواره‌ی فیلم فجر.

گردش روزگار چنین است که حالا یک فیلمساز مستقل به نام «کاوه مظاهری» رو به دوربین موبایل می­ایستد و دو سیمرغ جشنواره را که در دوره­های قبل به خانه برده به رودخانه پرت می­کند.

به قول سیف فرغانی:

«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعوی سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد»

ظاهراً رونق زمانه‌ی جشنواره‌ی حکومتی جمهوری اسلامی، زودتر از رونق خود حکومت فرو نشسته. شاید بیهوده نیست که فیلمساز حکومتی جمهوری اسلامی با ادبیاتی سخیف در پخش زنده‌ی تلویزیونی از یائسگی سینماگران زن می­گوید و رئیس صداوسیما نیز به جای عذرخواهی، از او حمایت می­کند. این‌ها همه ناشی از عصبانیتی افسارگسیخته است و بار دیگر ماهیت نگاه ابزاری جمهوری اسلامی به زنان را نشان می­دهد. نگاهی که یائسگی جسمی و طبیعی زن را دستاویزی برای تحقیرش برمی­شمرد، در حالی که یائسگی فکری و فرهنگی جمهوری اسلامی از ابتدای ظهورش عیان و آشکار بود و جز ویرانی و خرابی، دستاوردی برای این کشور به همراه نداشته است.

توسط:
فوریه 20, 2023

برچسب ها

جشنواره فیلم فجر خط صلح خط صلح 142 سیمرغ سیمرغ بلورین سینما سینمای بعد از انقلاب سینمای قبل از انقلاب ماهنامه خط صلح نوید میهن دوست