اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲۴, ۲۰۲۴

فراجا و امنیت روانی مردم/ صبا آلاله

در ابتدا شاید لازم باشد تعریفی از امنیت -به ویژه در بحث مهم ما امنیت روانی-، داشته باشیم تا بتوانیم پیوند آن را با زندگی متوجه شویم. امنیت حالتی از نیازها و خواسته‌های فردی است که از بُعد روان‌شناختی یک نیاز اساسی و پیش‌نیازی برای رشد فردی و اجتماعی ماست. در پی این احساس حالتی در ما شکل گرفته که نیازها و تمایلات خود را تضمین‌شده می‌پنداریم.

هنگاهی که بُعد روانی نیازهای ما مورد حمایت قرار می‌گیرد، استقلال و خودارزشمندی در ما شکل می‌گیرد و ارتباط ما با جهان بیرون (ارتباط با والدین، دوستان، آشنایان، هم‌سالان و افراد دیگر) به درستی انجام می‌شود. در پی شکل‌گیری این ارتباطات ابعاد گسترده‌ی فردی پلی برای تشکیل ارتباطات جمعی می‌شود و روان جمعی در امنیت شکل  شکوفایی به خود می‌گیرد.

از بُعد روان‌شناختی ما از لحظه‌ی تولد برای رشد کارآمد و موثر نیازمند حمایت و احساس امنیتیم. این دو گزینه ابتدا از سمت ساختار خانواده (والدین و نزدیکان) و افراد امن صورت می‌گیرد. همان‌طور که خانواده باید بتواند در محیطی کاملاً امن و حمایتی رشد را هدایت کند، بعد از خانواده این نگاه به سمت جامعه و دولت کشیده می‌شود.

هویت فردی در خانواده با فاکتورهای حمایتی و امن‌بودن شکل می‌گیرد، ولی ما نیاز به جهان بیرون داریم؛ بنابراین این فردیت باید احساس امینت را در ساختار اجتماعی درک کند تا بتواند از هویت فردی خود به هویت اجتماعی پل بزند. این پیوند زمانی محقق می‌شود که فرد در یک بستر احساس امنیت و حمایت کند تا بتواند مسئولیت‌های اجتماعی خود را در راستای اهداف فردی و جمعی به انجام برساند. موارد فوق بیان‌گر اهمیت ویژه‌ی امنیت روانی فرد است.

امنیت فردی و اجتماعی را می‌توان پدیده‌ای پیچیده دانست؛ به دلیل این‌‌که نه‌تنها انسان‌ها منحصربه‌فردند، بلکه عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، سرشتی، اقتصادی و غیره می‌تواند امنیت را دچار دگرگونی و پیچیدگی‌های گسترده کند. برای مثال زمانی که در جامعه نابه‌سامانی‌های اقتصادی رخ می‌دهد، افراد احساس امن‌بودن و مورد حمایت قرارگرفتن نمی‌کنند و ارتباطات آن‌ها دچار چالش‌های زیادی می‌شود. افراد در روند رشد فردی و اجتماعی خود باید بتوانند ساختارها را درک و یک ارتباط کارآمد بین آن‌ها ایجاد کنند. برای مثال ساختار خانواده و جامعه باید بتواند هماهنگی‌های موثر و پیوندی در یک راستا داشته باشند، نه متناقض یا موازی با هم.

این‌که در ساختار خانواده فاکتورهایی وجود داشته باشد که جامعه آن را منع کرده یا بر عکس، می‌تواند پل ارتباطی روانی و ذهنی را برای شکل‌گیری هویت‌ها دچار اختلال کند. این مثال به روشنی در فضای ساختاری خانواده و جامعه‌ی ایران به چشم می‌خورد. خانواده به دلیل فشارهای اجتماعی و عدم آزادی‌های فردی و اجتماعی در جامعه متوجه حق و حقوق خود می‌شود و برای درامان‌بودن تلاش می‌کند این آزادی‌ها را در چارچوب خانواده و گاه خارج از این ساختار به صورت پنهانی یا نیمه‌پنهانی نشان دهد. این‌جا این تناقض می‌تواند ارتباط جمعی را دچار مشکل کند و عدم احساس امنیتی به وجود آورد که روند شکل‌گیری هویت اجتماعی گسستگی پیدا کند.

بنابراین یکی از مواردی که برای گسترش امنیت روانی در جامعه لازم است، دولت و مسئولانی‌اند که بتوانند چارچوب‌های امنیتی را فراهم کنند تا افراد در آن ساختار روابطی سالم داشته باشند. افراد در پی ساختار سالم که وظیفه‌ی ایجادش با دولت است‌، احساس امنیت دارند، ولی اگر به هر دلیلی این ساختار به شکل ناسالم پدیدار شود، افراد در جامعه احساس عدم امنیت می‌کنند و در پی آن ارتباط مردم و دولت دچار چالش می‌شود.

پلیس، نیروی انتظامی، فراجا

ناجا (نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران) یا اخیراً فراجا (فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران) نهادی است که در ساختار جامعه‌ی ما مفاهیمی محافظتی و امنیتی را با خود به همراه دارد و برای ما این‌گونه تعریف شده‌ است که می‌تواند حافظ تن و روان ما باشد، ولی آیا امروزه ما این مفهوم را به همین معنا و گستردگی امنیت پذیرفته‌ایم یا نه؟ با توجه به مفاهیمی که بیان شد، دولت و مسئولان نه‌تنها نتوانسته‌اند ساختاری سالم و بستری مناسب برای رشد اجتماعی افراد بسازند، بلکه متاسفانه با توجه به فشارهای اجتماعی، گرفتن آزادی‌های فردی و جمعی، نابه‌سامانی‌های اقتصادی، به‌رسمیت‌نشناختن افراد از بُعد هویتی، ملیتی، مذهبی و غیره اختلالات گسترده‌ای برای افراد به وجود آورده‌اند.

از بُعد روان‌شناسی اجتماعی ارتباط فردی ما با نهادی مثل پلیس نمی‌تواند به درستی شکل بگیرد؛ به دلیل این‌که سیستم حفاظتی فقط در پی مشروعیت‌بخشیدن به یک‌سری ارزش‌ها و باورهای خاص برای یک قدرت خاص است و بدون توجه به نیازهای فردی و ارزش‌های فردی پیش می‌روند. همین عدم توافق بین ارزش‌های فردی و اجتماعی فاصله‌ای عمیق ایجاد کرده و این می‌تواند دلیل مهمی باشد تا افراد نتوانند ارتباطی کارآمد برقرار کنند. یکی از فاکتورهای مورد مشاهده در این چند سال واکنش‌های فیزیکی و رفتارهای پرخشونتی است که معمولاً از چنین نهادهایی دیده شده است و هراس پیچیده و فراگیری برای افراد به وجود آورده است. به دلیل عدم حمایت‌های فردی و اجتماعی این روند ارتباطی دچار گسستگی بود، ولی اتفاقات این چند سال اخیر چهره‌ی واقعی یک سیستم خشونت‌گر و سلطه‌گر را از طریق سرکوب‌ها و رفتارهای خشونت‌آمیز به افراد جامعه معرفی کرد و این ارتباط را دچار ازهم‌گسیختگی فراوانی کرد؛ بنابراین با چنین احساسات ناخوشایند و غیرحمایتی و حتی پرخشونت نه‌تنها ارتباطی برقرار نمی‌شود، بلکه افراد دچار اضطراب و ترس فراگیر از چنین نهادهایی می‌شوند.

چطور می‌شود ما از نهادی ترس و هراس فراگیر داشته باشیم، ولی بتوانیم ارتباط موثری با آن برقرار کنیم؟ قطعاً چنین اتفاقی نمی‌افتد. همان‌طور که از امنیت اجتماعی و الگوهای شکل‌گیری آن صحبت شد، این نهاد باید می‌توانست چارچوب خود را تامین اجتماعی قرار دهد، ولی به دلیل وابستگی‌های حکومتی و اولویت قراردادن ارزش‌های جمعی برای باوری خاص افراد به گوشه‌ای رانده شده‌اند و تمام این عوامل پی‌آمدهای اجتماعی و آسیب‌های اجتماعی به دنبال دارد.

از بُعد روان‌تحلیل‌گری سیاسی و اجتماعی که تلاش می‌کند پلی بین روان و ساختارهای سیاسی و اجتماعی بزند، با توجه به این ارتباطات و عدم پیوند مردم و نهاد فراجا، امروزه پلیس نه‌تنها نتوانسته از نابه‌سامانی جلوگیری کند، بلکه خود به نهادی سرکوب‌گر تبدیل شده است و خود نیز مسئول سرکوب مردمی است که باید محافظ تن و روان آن‌ها باشد.

حال شاید بتوان با توسل بر روان‌شناسی سیاسی و اجتماعی پاسخ این سوال را واضح‌تر داد که چرا مردم ایران چنین ترس و اضطراب فراگیری نسبت به پلیس دارند. در ادامه به پیامدها و آسیب‌های اجتماعی و ترومایی که افراد با مشاهده‌ی پلیس در ایران دارند، می‌پردازیم.

با مفهوم امینت اجتماعی آشنا شدیم و پلیس را که به عنوان یکی از نهادهای موظف برقراری این بُعد مهم در جامعه برای ما مفهوم‌سازی شده است نیز بررسی کردیم. در این‌جا مهم است که هماهنگی بین مفهوم‌سازی و امنیت برقرار شود، ولی با توجه به عدم هماهنگی و هم‌ترازی مفهوم پلیس و وظایف آن‌ها با تجربیات و مشاهداتمان در روند رشد فردی و اجتماعی نیز می‌بینیم که ذهن و روان دچار تناقض‌های شدیدی می‌شود و برای محافظت از خود تلاش می‌کند. اگر دسته‌ی بزرگی از واکنش‌ها و رفتارهای پلیس را مثال بزنیم، می‌توان روشن‌تر تروماهای در پی آن را شناسایی کرد.

  • مشاهده‌ی دسته‌های مجرم‌گردانی که پلیس در آن مشارکت کامل دارد؛
  • مشاهده‌ی صحنه‌های اعدام و راهپیمایی‌های پر از رفتارهای خشونت‌آمیز که پلیس مدیریت آن را بر عهده دارد؛
  • مشاهده‌ی صحنه‌های سرکوب و رفتارهای پرخشونت که توسط افراد پلیس انجام می‌شود؛ و
  • مشاهده و جلوگیری از آزادی‌های فردی و خصوصی و انتخاب‌های فردی.

ما امروزه با تجربیات مشترک و قابل‌مشاهده، مفهوم‌بندی جدیدی از پلیس و نقش‌های اجتماعی این نهاد داریم؛ بنابراین با این تجربیات نه‌تنها ارتباطات ما به هم پیوند نمی‌خورد، بلکه برای ما آسیب‌های اجتماعی از قبیل اختلالات روان‌پزشکی و خلقی به وجود می‌آورد. مثالی واضح‌تر از یک روز عادی و یک فرد عادی در شرایط امروزه‌ی ایران می‌زنیم:

از خانه برای خرید یا رفتن به محیط کار بیرون می‌آیید. کیف پول شما به واسطه‌ی نبود امنیت به سرقت می‌رود. کمی جلوتر درگیری پلیس را با تعدادی از شهروندان، یا روشن‌تر، زنان می‌بینید و رفتارهای پرخشونت را شاهدید. در تلفن همراه هوشمندتان و فضای مجازی درگیرهای بیش‌تری از پلیس یا ویدئوهای منزجرکننده‌ای می‌بینید. این‌ها می‌تواند از بُعد روانی برای ذهن که توسط مشاهده الگوهای ذهنی می‌سازد، کافی باشد که حجم گسترده‌ای از اضطراب و استرس را فقط برای یک روز شما به وجود آورد. این روز برای ذهن چارچوب و مفاهیمی می‌سازد که تمامیت آن پر از احساس عدم امنیت، احساس خطر و احساسات ناخوشایند است و همین چارچوب‌ها واکنش‌های روانی و رفتارهای ما را کنترل می‌کند.

در برابر امنیت‌داشتن که از بُعد روانی ارزشمندی فرد در آن نمود درونی و بیرونی پیدا می‌کند، احساس عدم امنیت فرد را دچار بی‌کفایتی و بی‌ارزشی می‌کند و عاملیت و هویت فردی او سلب می‌شود و در جامعه‌ای که باید به رسمیت شناخته شود، نه‌تنها نادیده گرفته می‌شود، بلکه برای او مفهوم‌سازی می‌شود که حتی اگر برای محافظت از فردیت خود تلاشی بر خلاف ارزش‌های جمعی انجام دهد، توسط همان نهادی که باید محافظ جانش باشد، سرکوب می‌شود و مورد خشونت قرار می‌گیرد و این‌جاست که هنجارهای ناعادلانه‌ای پدید می‌آیند که فرد را درگیر پیچیدگی‌های اجتماعی فراوانی می‌کند. افراد در چنین چارچوبی دچار تناقض‌های رفتاری می‌شوند و اختلالات رفتاری و اضطرابی فراوانی را تجربه می‌کنند. حال تصور کنید موقعیت‌های پرتنش و پراضطراب جایگزین آن ساختاری شود که برای روند رشد فردی و اجتماعی ما لزوم اساسی دارد که سیر نسبتاً پایدار داشته باشد.

با چنین تعاریفی ما امروزه با مشاهده‌ی پلیس دچار حمله‌های وحشت‌زدگی وابسته به موقعیتیم و فشار روانی و استرس گسترده‌ای را در طول روز تجربه می‌کنیم. کم‌تر کسی است که امروزه با مشاهده‌ی پلیس و حتی فراتر، نام‌بردن از پلیس درگیر چالش‌های روانی و تکانشی نشود. قطعاً بهداشت روانی‌-‌اجتماعی جامعه در پی چنین رفتارهایی تغییرات اساسی منفی را تجربه می‌کند. روان فردی ناسالم، روان جمعی ناسالمی را در جامعه به دنبال دارد و در پی این نگاه ناکارآمد به پلیس عدم اعتماد اجتماعی رخ می‌دهد که خود نیز می‌تواند آسیب‌های بسیار زیادی را به دنبال داشته باشد.

روان جمعی جامعه‌ی امروزه با چنین تناقض‌هایی دچار تروماهایی از قبیل پی‌تی‌اس‌دی (PTSD) و اختلالات اضطرابی و افسردگی است. افراد در این اختلالات نه‌تنها نمی‌توانند به نهادهای حمایتی مثل پلیس اعتماد کنند، بلکه گاه اعتمادهای فردی آن‌ها هم دست‌خوش تغییراتی خواهد شد که این تغییرات افراد را منزوی و فردگرا می‌کند.

توسط: صبا آلاله
سپتامبر 23, 2022

برچسب ها

امنیت امنیت روانی پلیس خط صلح خط صلح 137 سرکوب صبا آلاله فراجا ماهنامه خط صلح ناجا نیروی انتظامی