رابطه‌ی بیکاری پنهان و عدم مشروعیت نظام سیاسی/ اکبر زارعین‌ ریزی

اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲, ۲۰۲۴

رابطه‌ی بیکاری پنهان و عدم مشروعیت نظام سیاسی/ اکبر زارعین‌ ریزی

درک نگاه علمی در مسائل جامعه‌شناسی برای عوام سخت است؛ زیرا متفکران علوم اجتماعی در تبیین‌ صحیح مسائل اجتماعی یک جامعه در عین ارتباط برقرارکردن با عوام عاجزند. یکی از مفاهیمی که تعریفش برای عوام در جامعه‌ی ایران بسیار سخت، تعریف بیکار است و این‌که کلاً بیکار در جوامع به چه کسانی گفته می‌شود. طبیعتاً عامیانه‌ترین تعریف این است که فردی به سن مفید‌بودن برای جامعه رسیده باشد، ولی در آن جامعه برای به خدمت‌گرفتنش ارزشی قایل نباشند. به طور مثال فردی با تلاش و زندگی در جامعه مهارتی کسب کرده باشد، اما جامعه او را به کار نگیرد. این مثال می‌تواند هر فردی را قانع کند که جامعه‌ چنین فردی را که تخصص حرفه‌ای را کسب کرده، استخدام نکرده؛ بنابراین نیاز‌های این فرد رفع نمی‌شود و هیچ خدمتی هم به جامعه نمی‌کند؛ با افسردگی و ناامیدی نه تنها قادر به ازدواج و تشکیل خانواده نیست، بلکه در رفع نیازهای اولیه‌ی خودش نیز فرومانده و مشاغل کاذب چون زباله‌گردی افزایش می‌یابد.

این یک مثال ساده برای تبیین تعریف بیکاری و پی‌آمدهای خطرناک آن برای جامعه است و همه به راحتی این مسئله را درک می‌کنند؛ زیرا پی‌آمدهایی چون افزایش فقر، سرقت، پایین‌بودن آمار ازدواج و بالا‌بودن آمار طلاق و افسردگی و غیره را تولید می‌کند.

اما مشکل اصلی این‌جاست که عامل اصلی بیکاری پنهان است نه بیکاری؛ زیرا متفکران از قدرت تبیین آن برای جامعه برخوردار نیستند و جامعه هم درک درستی از منشائ اصلی افزایش بیکاری ندارد. حال حتما می‌پرسیم چرا!

بیکاری پنهان نوعی از بیکاری است که جامعه هنوز از آن تعریف دقیقی ندارد و به مراتب از بیکاری خطرناک‌تر است و پی‌آمدهای مخربی دارد؛ اما چرا این نام را بر آن گذاشته‌اند؟ بهترین تبیین برای منتقل‌کردن تعریف بیکاری پنهان به ذهن مردم، می‌تواند نگاه به وضعیت مدیران ارشد نظام باشد. مثلاً وقتی فردی با تحصیلات دکترای الهیات را بدون این‌که کوچک‌ترین تخصصی در رشته‌ی اقتصاد داشته باشد، در راس یک موسسه‌ی اقتصادی قرار می‌دهیم، هرچند انسان ظاهراً اخلاق‌گرا و متشخصی باشد و حتی دستی در کار خیر داشته باشد، طبیعتاً عوارضی تولید می‌کند که بسیار فراتر و مضرتر از فرد بیکار از نوع اول در مثالمان است.

اولین و ساده‌ترین تاثیر بیکاری پنهان این است که جای یک فرد متخصص را گرفته و یک فرد از نوع اول را بیکار کرده که نهایتاً ممکن است چنین توجیه کنیم که بالاخره فردی را به کار گرفته‌ایم که ظاهراً جواب منطقی است، اما در واقع عوارض این عمل در جامعه مخفی می‌ماند و عوام هرگز نمی‌توانند پی‌آمدهای این نوع بیکاری پنهان را که به نوعی اشتغال کاذب است و از شغل کاذبی چون سیگارفروشی کنار خیابان یا زباله‌گردی به مراتب خطرناک‌تر است، متوجه شوند؛ چرا که اغلب متشخص و دارای وجهی اخلاق‌گرا و مذهبی‌اند و جامعه به راحتی این افراد را بهترین می‌داند.

برخی پی‌آمدهای بیکاری پنهان که در جامعه‌ی ایران به وفور وجود دارد، عبارتند از:

-بیکار پنهان یکی به دلیل تخصص‌نداشتن و دیگر به دلیل کج‌فهمی عوام به جای این‌که در شغل خود خیلی از مسائل را حل کند، آن‌ها را جابه‌جا می‌کند و در کشورهای توسعه‌نیافته جابه‌جایی مشکلات به جای حل مشکلات اغلب اتفاق می‌افتد.

به طور مثال چنین فردی اولاً هر چقدر با مشکلات و خواسته‌های مردم و جامعه‌ی آماری تحت مدیریت خود مواجه می‌شود، عمق مشکلات را درک نمی‌کند؛ در نتیجه با جابه‌جایی مشکل دقیقاً همت به حل مسئله‌ای می‌گمارد که خود ده‌ها مسئله و مشکل جدید تولید می‌کند که هم وقت و انرژی دولت‌های آینده را می‌گیرد و هم هزینه‌های جدید بسیاری برای ملت تولید می‌کند؛ نه‌تنها مشکل اولیه را حل نکرده، بلکه عوام‌فریبی هم کرده. برای این نمونه از بیکاری پنهان که در جامعه‌ی ایران به نسبت زیادی وجود دارد، میلیون‌ها مورد می‌توان مثال زد. امروزه اکثر مشکلات تلنبار و از قبل ماندگار شده‌اند. زدن سدهای نابه‌جا روی رودخانه‌ها، احداث ساختمان‌های و کارخانجات زیادی جهت کاری که بعدا ًمشاهده شده نیازی نبوده یا مکان احداثش درست نبوده و غیره.

فرد بیکار پنهان چون تحصیلات و تخصص مرتبط ندارد، هرچند هم مشاور داشته باشد، قدرت درک عمیق نظرات مشاوران را نخواهد داشت و خود‌رای و مستبدانه تصمیمات خطرناکی می‌گیرد که مردم به تدریج عواقب این تصمیمات را پای آن فرد نمی‌گذارند و پای نظام سیاسی می‌گذارند؛ بنابراین امنیت پایدار در جامعه به خطر می‌افتد و جنبش‌های متوالی صورت می‌گیرد که پایه‌های نظام سیاسی را سست خواهد کرد؛ چنان‌چه این جنبش‌ها را امروزه مشاهده می‌کنیم.

-متخصصان شاغل در حوزه‌ی مورد نظر وقتی مشاهده می‌کنند مدیران ارشد آن‌ها کوچک‌ترین تخصصی در حوزه‌ی مربوطه ندارد، تبعیت‌کردنشان ظاهری خواهد بود و انگیزه‌ی تلاش را از دست می‌دهند؛ درست عین همان ضرب‌المثلی که می‌گوید: «افسار شتر را پشت الاغی بستند».

-رشد مشاغل کاذبی چون زباله‌گردی و تکدی‌گری در شهرهای بزرگ که حتی به شهرهای کوچک هم کشیده شده، هم پی‌آمد بیکاری پنهان است و هم خود این مشاغل به نوعی بیکاری پنهان محسوب می‌شوند، چون فرد زباله‌گرد یا متکدی یقیناً توانایی و مهارت انجام کاری بهتر را دارد، ولی به دلیل دیده‌ و کشف‌نشدن توانایی‌هایش، به این کار روی آورده.

-رانت و پارتی و رابطه در به‌کارگرفتن و اشتغال افراد، بزرگ‌ترین عامل رشد بیکاری پنهان است. تمام خساراتی که اشاره شد، نتیجه و پی‌آمد این نوع اشتغال‌زایی است که متاسفانه در سیستم سیاسی فعلی روزبه‌روز در حال افزایش است؛ چنان‌چه مشاهده می‌کنیم، افراد به محض رسیدن به مدیریتی ‌ــ‌که دقیقاً جایگاه مدیریتی‌شان تعلقی به آن‌ها ندارد‌ــ چون بیکار پنهان محسوب می‌شوند، این نوع بیماری را شایع‌تر می‌کنند و اکثر فامیل و آشنایان را در مدیریت‌ها و پست‌های سازمانی زیرمجموعه‌ی خود چیدمان می‌کنند و به این صورت روز به‌روز فساد اداری و مدیریتی بر اثر رشد بیکاران پنهان افزایش می‌یابد. می‌توان خلاصه نتیجه گرفت که مدیران بر اثر ناتوانی در ارائه‌ی خدمات و به دلیل نداشتن تخصص و مهارت کافی سعی می‌کنند افراد قابل‌اعتماد خود را در اطراف خود به کار بگیرند و این افراد قابل‌اعتماد یقیناً دارای تخصص لازم نیستند و اوضاع را وخیم‌تر می‌کنند؛ در حالی که اگر تعریفمان از افراد قابل‌اعتماد بهتر می‌بود، داشتن تخصص و مهارت کافی برای انجام کار مورد نظر قرار می‌گرفت نه دوست و فامیل.

***

می‌توان نتیجه گرفت که رشد بیکاری پنهان با عدم مشروعیت نظام سیاسی رابطه‌ی کاملاً تنگاتنگی دارد. هرچه بیکاری پنهان افزایش باید، مشروعیت نظام سیاسی خدشه‌دارتر می‌شود و هرچه عدم مشروعیت نظام سیاسی بیش‌تر شود، بیکاری پنهان هم رشد روزافزون می‌یابد. می‌توان گفت چرخه‌ی بالا نتیجه‌ی این پدیده‌ی شوم، یعنی بیکاری پنهان است. که نشانه‌های آن کاملاً مشهود شده. به طور مثال رشد به‌کارگیری مدیریت‌های کلان از یک استان خاص مثلاً خراسان را می‌توان نشانه‌ای بر ادعای ذکر شده دانست.

توسط: اکبر زارعین‌ ریزی
ژانویه 21, 2022

برچسب ها

اکبر زارعین ریزی بیکاری پنهان خط صلح خط صلح 129 ماهنامه خط صلح مشاغل کاذب مشروعیت سیاسی