غارت فرهنگی به نام آموزش و پرورش / سعید اقبالی
بررسی مسئله خشونت در هر جامعهای نیازمند مشاهده نزدیک جامعه و ارتباط میدانی با مردم است؛ اما به لطف پیشرفت تکنولوژی و رسانههای جمعی، فاصلههای جغرافیایی به حداقل رسیده و میتوان راحتتر به قیاس فرهنگ میان جوامع پرداخت. هر چقدر که یک سیستم تکحزبی و استبدادی با ایدئولوژی واحد داخل جامعه ریشه بزند و هدفمند عقاید غلط خود و معیارهای نادرست رفتاری و اخلاقی را ترویج دهد، به تبع ریشه، فرهنگ صحیح خشکیده خواهد شد. میخواهیم مسئله نوجوانان و جوانان و قرار گرفتن آنها در پروسه آموزش و پرورش و به طور کلی زندگی آینده و شخصیت فرهنگی و اخلاقی آنها را بررسی کنیم.
خواهیم دید که نتیجه این نوع آموزش هدفمند و مخرب چیزی جز ضایع شدن حقوق انسانی مردم بهویژه جوانان و نوجوانان نیست؛ چرا که حکومت فعلی به خوبی آگاه است که با رویهای که در بیش از چهار دهه گذشته پیش گرفته و هر نوع ستمی را در حق مردم انجام داده همین جوانان و نوجوانان هستند که نیروی مبارز و پیشرو با ظلم و بیعدالتیاند اما همانطور که گفته شد و در ادامه به صورت مفصل به آن خواهم پرداخت، سیستم آموزش و پرورش در سراسر دنیا سرآغاز شکلگیری شخصیت و اخلاق و فرهنگ انسانها است؛ اما وقتی تحت امر یک حکومت توتالیتر قرار میگیرد مولد بیاخلاقی و بیفرهنگی میشود.
در سرزمین ما با توجه به تنوع اقوام و زبان و گویشها میتوان گفت که ما جز معدود کشورهایی هستیم که چند ملت متفاوت را در دل خود جای داده است؛ سیستم آموزشی با توجه به عدم استقلال خود از حکومت مرکزی پروژه یکسانسازی فرهنگی جامعه و اقوام را از زمان پیدایشش تا به امروز در پیش گرفته و میبینیم که قومیتهای متفاوت این اجازه را ندارند که به زبان و شیوه دلخواه خویش تحصیل کنند؛ حکومت نیز با بیتوجهی کامل به ارزشهای فرهنگی و زبانیشان با ابزار زور دست به نابودی ساختار فرهنگ آنان میزند و عملا آزادیهای انسانیشان را از بخشی از جمعه سلب و با جبر هرآنچه که ضرورت سیستم آموزشی خود میداند دیکته میکند.
این سلب آزادیهای فردی و اجتماعی علاوه بر قومیتها در حق کسانی که فرهنگ و زبان متعلق به اکثریت را دارند نیز اعمال میشود. آموزش و پرورش مورد پسند حکومت که برای پیشبرد اهداف اوست، با زور و خشونت (آشکارا و پنهان) چندین دهه است که اعمال میشود.
این اجبار و سلب حق انتخاب فردی و اجتماعی را حتی میتوان در تعیین نوع سبک زندگی شخصی افراد مشاهده کرد؛ نمونه آن حق انتخاب نوع پوشش دلخواه که زنان ما دیرزمانی است از آن محروم بوده و هستند.
در جامعهای که سیستم آموزشیاش از آغاز دوره تحصیل دست به خشونت زده و ترویج خشونت میکند و مروج شاخصهای فرهنگی و اخلاقی و حتی علمی بیارزش است، اخلاق و فرهنگ عرفی که عوامل جوامع مترقی هستند نیز از بین برده و جامعه را ورطه سقوط میکشاند. در این توده مملو از بیاخلاقیها و بیفرهنگیها معنی و مفهوم کلمات و اعمال که عرفا و توافقی در سراسر دنیا پذیرفته است، از بین رفته و جای آن را محتواها و ساختارهای غیرانسانی و غیراخلاقی میگیرند.
از جامعهای که از بدو تولد آماج خشونتها و آموزشهای نادرست قرار میگیرد آیا میتوان انتظاری جز تهی بودن از فرهنگ تساهل و اخلاق داشت؟
در این سیستم تعریف شده ضداخلاق و ضدفرهنگ، این گردونه باطل تا جایی پیش میرود که هر عمل و آموزش باطلی که بانی آن حکومت باشد مورد تکریم و تحسین قرار گرفته و اعمال و آموزش انسانی و فرهنگ سالم مورد تمسخر و تشر…!
فرهنگی که در جامعه تثبیت شده گویای این است که ارزشهای ما به عنوان انسان هیچ جا به رسمیت شناخته نشده؛ زیرا محکوم به آن هستیم که این آموزش و پرورش مسموم را دریافت و آن را در اعمال و رفتار و گفتارمان بازتولید کنیم.
مشت نمونه خروار انسانهایی هستند که قربانی این سیستم آموزشی و فرهنگیاند؛ از زندانیان جرائم خشن تا آمار بالای اعتیاد و فقر و فحشا و ….
در سرزمینی که آزادی در آن جرم است و به تنوع و تفاوت و استعدادهای افراد به چشم تهدید نگریسته میشود، نه فرصت! این آموزش پروش منفی عامدانه مخلوط با سرکوب و زور و خشونت مدتهاست که مانع پیشرفت ما و جامعهمان شده است.
حال به این نکته توجه داشته باشیم که خیل عظیمی از مردم فرودست در حالی که زیر فشار اقتصادی خرد میشوند، حتی از امتیاز داشتن همین آموزش و پرورش پوچ نیز بیبهرهاند؛ همچون استان سیستان و بلوچستان که بسیاری از مردمش از داشتن مدرسه هم محروماند، چه برسد به سیستم تعلیمی درست!
فرودستانی هم در جنگ طبقاتی اقتصادی سرکوب میشوند و هم در جنگ طبقاتی فرهنگی.
همانگونه که میدانیم آموزش خصوصی و نسبتا خوبی که وجود دارد نیز مختص طبقات ثروتمند و مرفه جامعه است که از پس هزینههای سرسامآور این نوع آموزش برمیآیند؛ البته با عمیقتر شدن هر روزهی شکاف طبقاتی جامعه ایران این قشر ضعیف حتی نمیتوانند هزینه تعلیم و تربیت حکومتی و مراکز آن از قبیل دانشگاه و مدارس را بپردازند.
تعلیم و تربیتی که بابت ارائه خدمات ویران کننده خود هزینههای هنگفتی را طلب میکند.
اما نکته آخر تمامی این سخنان به این معنی نیست که بیفرهنگی و بیاخلاقی موجود تقصیر ما (مردم) است؛ این همان چیزی است که رسانههای وابسته به حکومت سعی در القایش دارند که “اگر تو بیفرهنگی تو بیاخلاقی” اگر فقیری اگر… تقصیر خودت است! این شیوهای است که حکومتهای توتالیتر برای توجیه ناکارآمدی و انسان ستیزیشان در همه حوزهها میآورند.
ما چند وظیفه مهم داریم، نخست خودمان را از این دومینوی سقوط بیرون بکشیم؛ با خودسازی با معلم و مکمل یکدیگر بودن از هرآنچه که ارزش فرهنگی و اخلاقی نادرست رایج دوری کنیم تا بتوانیم روزی بر روی این خرابهها ارزشهای انسانی و اخلاقی و فرهنگی صحیح و مترقی را خلق کنیم و مفهوم و معنای کلمات را که با جبر و سرکوب و سیستماتیک از یادمان بردهاند از نو بسازیم.
برچسب ها
آموزش و پروش اقوام خط صلج زبان مادری سرکوب فرهنگی سعید اقبالی شماره 123 گویش ماهنامه خط صلج مشکلات هر روزهی جوانان امروز