
استراتژیهای مدیریت بحران و مداخلههای روانشناختی/مجید زارعی
بحث مداخله در بحران در حالی مطرح میشود که کشور ما، کشوری حادثهخیز است. علاوه بر حوادث روزمره هم چون سوانح اتومبیل، قطار و یا سقوط هواپیما که میزان آسیب آن در سطح محدودتری است وجود حوادث طبیعی هم چون زلزله و سیل و وجود حوادث مصنوعی هم چون جنگ که حوزهی وسیعی از آسیبها را در پی دارد برای تمامی جمعیت جامعهی ما آشنا هستند و سالانه هزاران نفر در پی این حوادث دچار آسیب میشوند که نیاز به مداخلههای ویژه در حین حادثه و پس از حادثه هستند.
اشاره و تحلیل این مهم نیز بماند که علیرغم اثرات درازمدت و بسیار نامطلوب بحران بر وضعیت روانی افراد دچار حوادث، هنوز ضرورت مداخلات روانشناختی در حوادث برای اجتماع ما شناخته شده نیست. هنوز که هنوز است بسیاری از آدمیان این مرز خاکی بر این باور استوارند که مداخله در حوادث صرفا به امداد و نجات فیزیکی و رفع نیازهای فیزیولوژیکی محدود است؛ به گونهای که در اجتماع ما امداد مساوی و هم معنی با کمکهای مالی و رفع نیازهای جسمانی تلقی میشود و امدادهای روانی کمتر یا اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد. در حالی که شناخت و تدوین استراتژیها و روشهایی که بتواند در صحنهی بحران به کنترل و رفع بحران روانی و مداخلههای روانشناختی بپردازد، مهم و اساسی هستند و نیاز به توجه پایدار و ماندگار دارند.
باید آموخت که بحران نوعی پاسخ به وقایع خطرآفرین و در واقع نوعی پاسخ به خطرزایی یک حادثه است که خود به صورت یک شرایط دردناک تجربه میشود. بحران میتواند به چند ساعت محدود شود و یا هفتهها به درازا انجامد. بحران دو جنبه دارد؛ در یک جنبهی آن، اضطراب و تنش پدیدار میشود و در بعد دوم ساز و کارهای حل مشکل به حرکت در میآید. بحران تمایل دارد که واکنشهای قدرتمندانه را برای کمک به فرد در کاهش ناراحتی به حرکت در آورد و شخص را از نظر تعادل هیجانی به حالت با ثبات قبلی برگرداند و زمانی که شخص به تعادل هیجانی دست پیدا کرد، بحران رفع میشود، و آدمی میآموزد که چگونه واکنشهای سازگارانه را به کار گیرد. واکنشهای سازگارانه در برابر بحران، پتانسیل رشد بحران را به حرکت در میآورد و بر عکس، واکنشهای ناسازگارانه باعث عمیقتر شدن بحران، انحطاط، واپسگرایی و بروز علائم اختلالات روانی و علائم مرضی میشود.
این علائم به نوبهی خود میتواند به صورت یک الگوی روان نژندی و رفتاری که توانایی بیمار را برای کارکرد آزادانه محدود میکند تبلور یابد. در مواقعی که این موقعیت بحرانی نتواند ثبات پیدا کند واکنشهای ناسازگارانهی جدید ایجاد میشود و توالی این واکنشها میتواند به تناسبات فاجعهآمیزی برسد و حتی منجر به خودکشی و مرگ شود. بنابراین بحرانهای روانشناختی بسیار دردناک هستند و میتوان به آن به عنوان نقطه عطفی برای اوج یا سقوط، بهتر شدن یا بدتر شدن نگاه کرد.
بحران انواع دارد؛ انواع بحران بر اساس ملاکهایی چون شدت، نوع منبع ایجاد کننده، ماهیت بحران و شیوههای مواجهه با آن طبقهبندی میشود. یکی از آنها، بحران های ناشی از سوانح طبیعی است. بحرانهایی نظیر جدایی، فقدان یا از دست رفتگی، عذاب درونی، مجروحیت، آسیب ناشی از استرس، از دست دادن دارایی، آوارگی، مهاجرت، از جمله بحرانهایی هستند که بیشتر ناشی از عامل سوانح طبیعی است. بحرانها از هر نوعی که باشند، دارای ویژگی، علایم، مراحل و شیوههای مواجهه (شیوههای مداخلهای) تقریبا یکسانی هستند.
مبحث روانشناسی بحران در دنیا کاملا شناخته شده است و به آن کاملا تخصصی نگاه میشود؛ به عنوان نمونه وبسایتهای تخصصی وجود دارند که بلایا و بحرانها را از بعد روانی پوشش میدهند؛ این پوشش در سطح آموزش همگانی و علمی ـ آکادمیک عمل میکند و حتی اپلیکیشنها و مراکزی برای آموزش اینترنتی مردم به همراه ارایهی پوسترها در حوزههای تخصصی بحران به وجود آمدهاند.
چرا که؛ مداخلهی مناسب در یک بحران بر جلوگیری از علائم فوری یا درازمدت اختلالات روانشناختی موجبات شکوفایی فرد نیز میشود. تدوین و ارایهی استراتژیهای روانی مداخله در بحرانهای ناشی از حوادث، به دلایل مختلف ضرورت دارد. بر این اساس، در این نگاشتهی کوتاه، ضرورت امدادهای روانی را مطرح کرده و شیوههای بحران زدایی را با تاکید بر حل بحران روانی به هنگام حوادث ارائه میشود.
تمام کسانی که در معرض بحران آسیبزا (حادثه) قرار میگیرند به درجاتی از آن متاثر میشوند. تاثیرات ناشی از بحران حادثه در برخی از افراد به سرعت حل و فصل میشود و افراد دچار حوادث و مصائب سازگاری مجدد به دست میآورند و به طور معمول حداقل یک سوم آنان دچار حالاتی میشوند که اصطلاحا «سندرم بلا» گفته میشود. تاکنون مطالعات روانشناختی در خصوص افراد دچار حادثه که زنده ماندهاند، نشان داده است که عموما همه یا بعضی از علایم زیر در آنها، به صورت خفیف و شدید وجود داشته است.
علایمی چون: 1ـ فشار روانی و فیزیولوژیکی از قبیل: ترس، هراس، تنش 2ـ کرختی روانشناختی از قبیل: تجربهی حالت از هم گسستگی و پریشانی، احساس بیکفایتی و درماندگی 3ـ اضطراب فراگیر که جزئ بنیادین بحران است 4ـ اختلال در تفکر 5 ـ انزوا طلبی و اشتغال ذهنی 6ـ افسردگی (چناچه بحران حل و فصل نشود واکنشهای غصه، غم، ناکامی به اختلال افسردگی تبدیل میشود. اختلال خواب، اختلال خورد و خوراک، افکار مربوط به خودکشی، تجسم غیرارادی حادثهی واقع شده یا وقوع مجدد آسیب، گریه های غیرارادی از جمله: علایم افسردگی ناشی از بحران حوادث است).
بنابراین همهی انواع اقدامات کمکی اعم از خود تقویتی(افزایش اراده، اعتماد به نفس، امیدواری و …)، حمایتهای اجتماعی (عزاداری، کمکهای عاطفی، جمع شدن اقوام و نزدیکان و …)، حمایتها و کمکهای حرفهای و یاورانه (از قبیل خدمات حمایتی، تسکینی و رشد) میتواند به افراد درگیر بحران کمک موثر کند. روشهای مداخله در بحران از هر راهبردی که باشد با افراد و موقعیتهایی سر و کار دارد که سرعت در آن یک اصل اساسی است. حمایتها و کمکها به افراد بحران زده باید با سرعت بالا، دقت فراوان با رعایت جوانب احتیاط و به موقع باشد. هر نوع درمانی که ارائه میشود نیاز به الحاق، درک، همدلی، شناخت روان پویائیهای فرد و خانواده و آگاهی از این که چگونه افراد درگیر شده در بحران، به بحران پاسخ میدهند، دارد.
باتوجه به اقدامات کمکی فوقالذکر، اصول، روشها و فنون کمکی به افراد بحران زده که در این نگاشته به صورت مختصر و کلی، به آنها اشاره شده است میتواند شامل اطمینان بخشی، تلقین، دستکاری یا تغییر در محیط و دارو درمانی روانگرا باشد. حتی ممکن است بستری کردن کوتاه مدت شخص نیز به طرح درمانی اضافه شود. تمامی این اقدامات در خدمت حمایت، تسکین و رشد بحران زدهها است. برجستهترین نتیجهی درمان بحران توانا ساختن اعضای خانواده در تجهیز بهتر جهت اجتناب از بحران و یا در صورت لزوم حل وفصل خطرهای عمدی است. علاوه بر این برخی خانوادههای مستعد، استعدادهای بالقوه خود را رشد داده و به سطح کارکردی و هیجانیِ بالاتری نسبت به سطح قبل از شروع بحران میرسند و بالاخره این که ختم مداخله در بحران در شرایطی خواهد بود که شواهد نشان دهد که بحران حل شده و خانواده آشکارا همه مراحل رشد و حل و فصل بحران را درک کرده است.
اصول مداخله و مداخلهی به موقع، کافی و لازم توسط متخصصین زبده و کارآمد نیاز نخست و ضرورت مهم در مدیریت بحران روانی است. نبود یا بیتوجهی به اصول مداخله در بحران، به کارگیری هر فنونی را بی اثر و حتی آسیب زا میکند. مداخلهی روانشناختی تقریبا برای تمام افراد در معرض بحران لازم است. تحقیقات متعددی، سودمندی مداخلات روانشناختی را نشان داده است. همچنین دیده شده است که هر چقدر ارایهی خدمات درمانی برای آسیب دیدگان مطابق زمان باشد، مراحل اثرگذاری آن بیشتر است. در مداخله و کمک به افراد دچار بحران حادثه میتوان چهار مرحلهی کلی را شناسایی کرد.
این مراحل به همراه روشهای مداخله در آنها بدین شرح است:
الف) تسکین: در این مرحله شدت بحران، شرایط حمایت و کمک، امکانات و فرصتهای تغییر، انواع روشهای درمانی و احتمال خطرات ممکن برای مراجعین بررسی و ارزیابی میشوند. در این مرحله روشهای مشاوره و روان درمانی متمرکز بر فنون تسکین است. تماس جسمانی، انبساط عضلانی و تنفس عمیق از جمله فنون تسکین است. تنفس عمیق، تنفس و تنفس مجدد و دراز کشیدن نیز از روشهای رایج در به کارگیری فنون تسکین است. این روشها موجب آرمیدگی و کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک و افزایش فعالیت سیستم عصبی پاراسمپاتیک و به دنبال آن کاهش علایم نفس نفس زدن، ضربان قلب، فشار خون، تعریق، تغییر الگوی امواج مغزی و کاهش علایم هراس میشود. در استفاده از فنون تسکین باید دقت شود و به کارگیری آن مطابق سن، جنس و ارزشهای فرهنگی اجتماع باشد.
ب) حمایت: در این مرحله باید با توجه به شرایط و امکانات موجود دربارهی کمکهای لازم تصمیم گیری شود. همچنین باید منابع موجود از قبیل: دوستان، حمایتهای اجتماعی و توانمندیهای خود مراجع بررسی و تقویت شوند. فنون مورد استفاده در این مرحله فنون حمایتی است. به کارگیری روشهای خود شفادهندگی روحانی، کمک به طی شدن فرایند سوگ و ماتم، حمایت غیرمستقیم، ایجاد امید و اطمینان دادن موجب میشود تا افراد دچار بحران تخلیه هیجانی شوند، احساس امنیت نمایند، قوت قلب بگیرند، از احساس تنهایی خارج شوند، فشارهای روانی را تحمل نمایند، تعادل روانی به دست آورند، روحیه شان افزایش یابد، نیروهای روانی و جسمانیشان فعال شود و نسبت به توانایی خود در گذر از بحران مطمئن شوند. لازم است حمایتها غیرمستقیم باشد و باید مراقب بود که به مراجعین امید واهی داده نشود. چنان چه این مرحله به خوبی عمل شود، بحران و استرس در فرد مهار شده و تحت کنترل در میآید.
ج) جهت دهی: این مرحله مبادرت به عمل است. عمدهی اهداف این مرحله رهاسازی هیجانی، تسکین، فعالسازی و ارتقا مهارتهای سازگاری است. افراد بحران زده با مبادرت به عمل قدم در راه رفع حالت بحران و حصول مجدد تعادل بر میدارند. در اینجا درمانگران باید مهارتهای سازگاری مراجعین را برانگیزانند. افراد دچار بحران که با فقدان مواجه شدهاند، ممکن است دچار اختلال در ادراک شده و احساس کنند که در بنبست قرار دارند و راهی جز روشهای غیرمنطقی نیست. بنابراین، در این مرحله روش درمان کمک به افزایش راههای ممکن برای مراجع و پرهیز از به کارگیری راهحل های غیرمنطقی است. آموزش روشهای سازگاری و روابط اجتماعی و کمک به مراجع برای ادامه و تدوین برنامههای زندگی و شروع مجدد آنها در این مرحله صورت میگیرد.
د) جهت گیری مجدد: در این مرحله اهداف زندگی مراجعین بازبینی، اهداف جدید ترسیم و شیوههای نیل به آنها تعیین میشود. در این مرحله هدف درمان، به حرکت درآوردن نیروی بالقوه بحران برای رشد و پویایی مراجعین است. این مرحله شروع جهتگیری جدید در زندگی است. ارزش بحران وقتی آشکار میشود که شخص آماده رسیدن به مراحل بالاتر خودشکوفایی و تعادل باشد. این آمادهسازی با استفاده از روشهای امیدوارسازی واقع بینانه، شناخت و اعتقاد به تحمل رنج و اعتقاد و پیوند ارتباط با خالق و سرنوشت و بلاخره پیدا کردن یک معنا برای ادامه حیات امکان پذیر میشود. روشهای قابل استفاده در این مرحله به روشهای نوسازی و رشد معروفند. فنون مرکزیت دادن، تحلیل توانمندی، بمباران نقاط قوت، مرور تجارب رشد در این روش مورد استفاده قرار میگیرد. در این مرحله از فنون دیگری همچون مواجهه، آگاهی حسی، گشتالت درمانی، معنا درمانی، تعلیم ارتباط، هنرهای خلاق، افزایش تجارب جدید و تقویت معنوی نیز استفاده میشود. به کارگیری این فنون موجب رهاسازی توانمندیها و قابلیتهای فرد، تسهیل خودآگاهی، افزایش خودشناسی و جهتگیری جدید معنوی میشود.
در نتیجه براساس آنچه ذکر شد، نکات زیر پیشنهاد میشود:
1ـ ایجاد مراکز حل بحران: برای گسترش خدمات روانی در بحرانها لازم است در ساختار مدیریتهای حوادث غیرمترقبهی کشور کمیتهی امداد روانی وجود داشته باشد. علاوه بر این لازم است مراکز حل بحرانهای روانی راهاندازی و تاسیس شوند. زیرا برای افرادی که در شرایط بحران قرار دارند، مداخلات فوری و چند جانبهی گروهی از یاوران متخصص لازم است. مراکز حل بحران روانی مراکزی هستند که خدمات مشاوره و روانشناختی توسط یاوران حرفهای و غیرحرفهای در کمترین فرصت در اختیار افراد بحران زده قرار میگیرد. این مراکز دارای امکانات وسیع هستند. بهتر است در صورت امکان، تمامی افراد دچار حادثه و در صورت عدم امکان، افراد دچار آسیب روانی حداقل به مدت 48 ساعت از محل آسیب به این مراکز انتقال و در آن جا نگهداری شوند و علاوه بر امکانات نگهداری، تغذیه و استراحت، خدمات مشاوره و روانشناختی به آنها ارایه شود.
2ـ پیگیری: داشتن برنامههای منظم پیگیری، مدتها پس از اتمام بحران ضروری است. وقتی جهتگیری امداد رسانی به آسیبدیدگان حادثه، روانشناختی باشد، پیگیری بخشی از برنامه خواهد بود. زیرا برخی از علایم آسیب روانی ناشی از حادثه ممکن است مدتها پس از گذشت زمان و به صورت تدریجی ظاهر شود. بنابراین لازم است هم برای تشخیص و درمان آنها و هم برای تداوم درمان آنها و هم برای تداوم درمان افراد آسیبدیدهی قبلی، برنامهی پیگیری تا مدتها پس از گذشت حادثه ادامه یابد.
3 ـ ایجاد دورههای روانشناسی بحران: ضروری است با توجه به میزان حادثهخیزی جامعهی ما، دورههای عالی روانشناسی بحران ایجاد شود و همچنین برای سایر دورههایی که به نوعی میتواند در شرایط بحرانی مفید باشد.
4ـ آموزش کارکنان بحران: تمامی افرادی که به عنوان یاور، امدادگر، مدیران امدادی، پلیس، پزشک، پرستار و از این قبیل، در زمان حوادث وارد عمل میشوند، باید دربارهی امدادهای روانی آموزشهایی ببینند. زیرا هرنوع واکنش اطرافیان میتواند برای افراد دچار حادثه مفید و یا آسیبزا باشد.
5 ـ تحقیق و پژوهش: همچنین در پایان پیشنهاد میشود که مطالعات روانشناختی در حوادث و بحرانها افزایش یابد. زیرا افراد جامعهی ما بیش از همهی عوامل قربانی حوادث میشوند.
برچسب ها
امنیت در طبیعت ایمنی در برابر بلایای طبیعی بلایای طبیعی خط صلح روانشناسی بحران روانشناسی بلایای طبیعی زلزله سوانح طبیعی سیل شماره 117 ماهنامه خط صلح مجید زارعی مداخله در بحران مدیریت بحران