جوان گرایی ادعایی یا پیرسالاری ذاتی/مرتضی هامونیان
رفیقش شیخ جعفر شجونی یک بار شوخیهایی که با او میشد را در گفتگو با رضا رشیدپور بازگو کرد. این که با سن و سالش زیاد شوخی میشود. شیخ جعفر شجونی شش سال از رفیقی که جُکها را در خصوص او میگفت کوچکتر بود. شجونی از دنیا رفت. احمد جنتی اما با حدود 94 سال سن، عضو فقها و دبیر شورای نگهبان، رئیس مجلس خبرگان رهبری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی است. نظامی که میانگین سن دولتش حدود 60 سال است. مقامی مادامالعمر به نام ولی فقیه دارد و مدیرانی که تا آخرین لحظه حیات، به شرط وفاداری به حاکمیت یا در سمتشان برقرار هستند و یا در چرخه حاکمان، از صندلیای به صندلی دیگر میروند.
آش آنقدر شور است که آشپز هم فهمیده! جوانگرایی بدل به سرلوحه بیانیه گام دوم انقلاب شده که چهلمین سالگرد انقلاب 57 توسط رهبر نظام صادر شد. یک سال و اندی هم هست که برای آن انواع و اقسام برنامهها و میزگردها برگزار میشود. اما انگار حاکمیتی که در آن مسئولان قدیمی ریشه دواندهاند، به این سادگیها جوانشدنی نیست. کما اینکه در دولت هم تازه با دوپینگ وزیر جوان یا نسبتا جوان 38 ساله، میانگین سنی به حدود 60 سال رسید.
انقلاب که شد همه جوان بودند. همین شیخ احمد جنتی میانسالی بود پنجاه و اندی ساله. رهبر امروز هشتاد و یک ساله نظام هم آن روزها در آستانه چهل سالگی بود. بعد از دولت موقت و صاحب تجربههایی که آمده بودند تا کشتی طوفانزده پساانقلاب را به آرامش برسانند و اما با سیل روبرو شدند و حذف شدند، پس از خرداد 60 و آن کودتای یکدستکنندهی حاکمیت، جوانانی آمدند که نامهای آنها از آن روزگار تا امروز همچنان در اخبار و رسانهها تکرار میشود. محمدعلی رجایی اولین رئیس جمهور پسا کودتای خرداد 60 زیر پنجاه سال بود که با ترور کشته شد. بعدش علی خامنهای رئیس جمهور شد که حال چهل و اندی ساله بود و چند سالی در شورای انقلاب و نمایندگی بنیانگذار نظام در جنگ و حزب جمهوری اسلامی و کرسی خطابه جمعه تهران، صاحب تجربه شده بود. اما قدری نامهای هیئت دولت آن زمان را بخوانیم متوجه میشویم که نامها چقدر هنوز آشنا هستند. نامهایی که هنوز در صحنهی سیاست ایران فعالاند. نخست وزیرش در حصر است و رهبر بخشی از مخالفان حاکمیت رهبر فعلی. سید علیرضا بهشتی، محمد خاتمی، محمدی ریشهری، علی اکبر ولایتی، علیرضا مرندی، بیژن نامدار زنگنه و نامهای دیگری که انگار قرار نیست دست از صحنه سیاست در ایران بردارند. نمایندگان مجلس نظام هم از این قاعده مستثنی نیستند. بماند که گامی در مجلس ششم و گامی دیگر در مجلسی که اخیرا انتخاباتش برگزار شد، انگار قدری سنتشکنی شده. مجلس ششم به سود دموکراسی و اما مجلس جاری، خوب! بعید میدانم نفعی برای دموکراسی در ایران داشته باشد.
یکی از اتفاقاتی که باید در یک دموکراسی بیافتد، چرخش نخبگان است. چرخش نخبگانی که قاعدتا باید با انتخاب مردم صورت بپذیرند. اما در نظام جمهوری اسلامی یک مسئله بسیار بزرگ مانع این امر میشود. بخش اعظمی از رژیم حقوقی و بخش بسیار بزرگتری از رژیم حقیقی کشور انتصابی است. یعنی منصوب توسط مقام و جایگاهی است که از سوی کسی انتخاب نمیشود.
آنچه در حکومت های مردمسالار اتفاق میافتد این است که مقاماتی توسط مردم انتخاب میشوند. دورهشان تمام میشود و میروند و انتخابشوندگان عموما جدیدی و بعضا دوباره انتخابشدهای جای آنها را میگیرند. قرار است در یک حکومت که نامش جمهوری است و قرار است دموکراتیک باشد، هیچ فرد و گروهی دوامدار نباشد. قرار است چهرهها تغییر کند و افراد جدیدی جای آنها را بگیرند. اما خوب! نمیشود. نامها تکراری میشوند. افراد در حاکمیت و قدرت از مقامی به مقامی منتقل میشوند و اگر جوانانی هم وارد حاکمیت میشوند، در واقع دستپروردگان همان قدیمیها هستند. یعنی آدمهایی جوان سن اما با افکار و اندیشههای همان قدیمیها. این بار اما شاید قدری علمیتر و مسلحتر به تکنیک!
در ایران بخش اعظمی از قدرت، بر مبنای قانون اساسی در اختیار مقامی است مادام العمر. مقامی که قرار بود توسط مجلسی انتخاب شود و بعد آن مجلس بر آن نظارت کند. اما داستان تغییر کرد. آن انتصاب به کشف آن مقام بدل شد و گفتند که ولی فقیه را انتخاب نمیکنیم. بلکه کشفش میکنیم و در واقع او منتصب امام عصر است و نمایندهی او. بنیانگذار نظام میگفت که آنچه از شئون ولایت فقیه در قانون اساسی نوشته شده بخشی از اختیارات اوست. (1) پس در واقع مقامی بر صدر حاکمیت در ایران نشست که انتخابی نبود. مادامالعمر هم بود. بنیانگذار نظام در هشتاد و هفت سالگی از دنیا رفت. رهبر فعلی هشتاد و یک ساله است. بنیانگذار نظام بیش از ده سال بر ایران حکومت کرد. سی و یک سال است که رهبر فعلی نظام جایگاه رهبری آن را بر اساس همین قانون اساسی در دست دارد. گفتیم که خصلت یک نظام دموکراتیک چرخش نخبگان و چرخش قدرت. بالاترین قدرت قانونی در ایران سی و یک سال است که بر مسند است.
مسئله دیگر این بود که مجلسی که قرار بود آن رهبر و انتخاب و بر او نظارت کند، از نهاد ناظر به نهاد صیانتکنندهی او بدل شد. (2) احمد علمالهدی حتی فراتر میرود و میگوید که “وقتی رهبری در مسئله اقتصادی و معیشتی مردم مطالبه دارد و امر میکند و در عرصههای مختلف، فرمان رهبر لگدمال شده و پشت پا انداخته میشود، این وظیفه خبرگان است در مطالبه امر رهبری قیام کند.” یعنی نه تنها نهاد ناظر به نهاد صیانتکننده تنزل یافته، بلکه این نهاد فوق رهبری به ذیل او و پیگیریکنندهی مطالبات او بدل میشود. مجلسی که میانگین سنیاش بیش از هفتاد و یک سال است و وظیفه نظارت بر عالیترین مقام نظام را بر عهده دارد. هربار هم به پایان دوره نرسیده، عدهای از اعضایش دار فانی را وداع میکنند و در واقع تعداد آغازکنندگان هر دورهاش با تعداد پایاندهندگان آن دوره برابر نیست. عدهای فوت شدهاند! مجلسی که بخشی از اعضایش را با ویلچر به صحن جلسات به شدت کم تعدادش میآورند. یعنی نگاه برای عالیترین سطح مدیریتی کشور نه نگاه جوانانه ادعایی رهبر نظام در بیانیه گام دومش که بر مبنای “پیرسالاری” است. این پیران، خود و خانوادهشان به سبب سود بردن از موهبت قدرت، آرام آرام از موهبت ثروت و نفوذ نیز بهرهمند میشوند و چون به صندلیشان در قدرت الصاق شدهاند، کسی را یارای مقابله با آنها نیست. اگر کسی به دنبال پدیده آقازادههاست، باید به سراغ خانواده این کبار ملحق شده به صندلی قدرت برود. خانوادهای که سه یا چهار دهه، همواره در بالاترین جایگاههای قدرت در ایران بوده، آنهم بدون نظارت و بیحساب و کتاب، چون کسی جراتش را ندارد که به آقایان نزدیک شود، مشخص است که چه فسادی در بیتش و خانوادهاش موج میزند و چه پولهایی جابجا میشود. گهگاه اخبارش را میشنویم. به قول اکبر طبری، متهم اقتصادی و معاون سابق رئیس قوه قضائیه که میگوید دوستانی دارد که از آنها بخواهد کل لواسان را به نامش بکنند، میکند. و بعد میگوید که “اگر شما از این دوستان ندارید، به من ارتباطی ندارد!” (3)
همین پیرسالاری، همین دوستانی که لواسان به نام میزنند و همین ارتباطات سمی مهلک برای مردمسالاری، جامعهی مدنی و مملکتی است که باید روابط اقتصادی و مدنی سالم در آن حکمفرما باشد. اما نکته اینجاست. تنها نهاد راس نظام و نهادهای انتصابی مسئله نیستند. نهادهای انتخابی هم خود به دلیل تحدید انتخاب توسط نهادهای انتصابی، به بخشی از مشکل بدل شدهاند.
برای هر انتخابات در کشور، به جز انتخابات شوراهای شهر و روستا، نمایندگان میبایستی توسط شورای نگهبان “احراز صلاحیت” شوند. یعنی نظارت شورای نگهبان بر آنها از جنس استصواب است نه استطلاع. یعنی تنها کافی نیست که فردی شروط مندرج در قانون برای تصدی این پست انتخابی را داشته باشد و گزارشی بر علیهاش توسط نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی نباشد. بلکه باید صلاحیت او توسط شورای نگهبان احراز شود. دبیر این شورا، همانطور که عرض شد، متولد اسفند ماه 1305 است. او از نخستین روز تشکیل این شورا در آن حضور داشته است. او بیست و هفت سال است که دبیر این شوراست. عضو دیگر این شورا که در واقع ثقل انتخابات در ایران عصر جمهوری اسلامی است، شیخ محمد یزدی است. او متولد تیرماه 1310 است. فقط یک مورد، در نامه نگاری میان او و صادق لاریجانی، صادق لاریجانی در مورد توان ذهنی او و تمرکز و توجهش به مسائل مطرح شده در جلسات شورای نگهبان اینگونه می نگارد: “ما در آن جلسه کذایی شورا ، بدون اینکه بدانید مساله چیست، به خیال آنکه هنوز بحث در مساله قبلی است که راجع به آن رایگیری شده و به تصور اینکه بنده بعد از رایگیری مجددا بر حرف خودم اصرار میکنم، مثل همیشه شروع کردید به داد و قال کردن و توهین کردن و همه هاج و واج مانده بودند که شما چه میگویید. آیتالله مدرسی و آقای دکتر کدخدایی به شما تذکر دادند که آقا آن مساله گذشته است و فعلاً بحث بر سر چیز دیگری است. این را هم ظاهرا متوجه نشدید و به توهین کردنهای خودتان ادامه دادید و خطاب به آقای جنتی گفتید که رئیس باید جلسه را اداره کند و آیین نامه جلسات رعایت شود”. (4)
و بعد صادق لاریجانی میپرسد که “جناب یزدی، بنده که طبق نوبت و درمساله جدید بحث میکردم . شما در چه عوالمی بودید”.
نکته اینجاست که همین صادق لاریجانی، خود در آستانه شصت سالگی است و شصت سالگی سن بازنشتگی در ایران. (5)
خوب این شورای نگهبان با این اوضاع، شرایط کاندیدها را احراز میکند. خوب با این وضعیت، یعنی کسی برای مقامی انتخابی تائید صلاحیت خواهد شد که به لحاظ نظری به آنچه که این آقایان صلاحیت میدانند نزدیک باشد. یعنی کسی تائید صلاحیت میشود که به لحاظ ذهنی به نگاه این پیران مستقر در هسته اصلی حاکمیت شبیه باشد. پس اگر جوانانی هم تائید شوند، در واقع نه نگاه جوانانه که ادامه منطقی نگاه همین پیران، این بار در لباس و کلام و جوانان است. بماند که اصولا چنین وضعیتی نه کوچکترین تناسبی با دموکراسی، چرخش آزاد نخبگان و امکان انتخاب آزاد، انتخابات سالم و عادلانه و چرخش حزبی و حضور نگاه های مختلف در ساختار تصمیمگیری دارد و نه حتی نزدیک به آن است.
به همه اینها اضافه کنید تولیتهای آستانهای مقدس را که منصوب میشوند و هستند و دیگر نمیروند تا حضرت عزرائیل آنها را از منصب جدا کند. شیخ عباس واعظ طبسی را در مشهد به یاد داریم. او سالها و از همان ابتدای انقلاب تا زمان مرگش تولیت آستان قدس رضوی را برعهده داشت. کار به جایی رسیده بود که محلیها و مشهدیها او را امپراطور خراسان میخواندند! از این امپراطوریها در کشور کم نیستند. محمد محمدی نیک، ریشهری از فروردین 1369 تا امروز تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری است. تولیت شاهچراغ در شیراز از آذر 1360 تا اسفند 1392، منصوب هر دو رهبر جمهوری اسلامی، در ید قدرت سید مهدی دستغیب بود. سید مهدی دستغیب در فروردین 1393، یعنی کمتر از یک ماه پس از قدردانی رهبر نظام از تولیتش، درگذشت و سید علی اصغر دستغیب جای او را گرفته است.
لازم به توجه است که تولیتهای آستانهای مقدس، با توجه به وجه مالی آن خود از جمله بزرگترین کارتلهای مالی کشور و در نتیجه از بزرگترین صاحبان نفوذ در امر سیاست در ایران کنونی هستند. مراکز نفوذی با مسئولیتهای مادامالعمر که تنها شاید ماهی پیش از مرگ آن را از آن فرد بگیرند و به دیگری بسپارند.
بیش از یک سال است که رهبر نظام در بیانیه گام دوم انقلابش دم از جوانگرایی زده است. اما با توجه به آنچه گفته شد، شاید تنها شاهد قدری ظاهر جوانگرایی در کشور باشیم. هستهی اصلی فکری و نظری حاکمیت و نگاهها، نگاه همان پیرانی است که از ابتدای انقلاب تا امروز بر جان و جهان ایران و مردمش حاکم بودهاند. کسی را هم یارای برخورد با ایشان نبوده و نیست. پول و قدرت و نفوذ در اختیار پیرسالارانی است که بر تمامی نهادهای قدرت و ثروت در ایران خیمه زدهاند و جوانی هم اگر بخواهد صاحب منصب شود، باید از فیلتر تائید آنها بگذرد. در چنین وضعیتی آیا میتوان دم از جوانگرایی زد و امیدوار بود که جوانان به صاحبان کشور در آینده بدل شوند؟ پاسخ این پرسش با قضاوت خوانندگان است. خیلی هم سخت نیست!
پانوشتها:
1- امام خمینی و شوون ولایت – حسین رهبری – پرتال امام خمینی – 27 اردیبهشت 1396
2- علمالهدی: وظیفه اصلی خبرگان صیانت از رهبری است – فرارو – 23 شهریور 1397
3- ویدئو/اکبر طبری: دوستانی دارم که کل لواسان را به نامم میکنند! – شهرآرانیوز – 21 خرداد 1399
4- نامه آملی لاریجانی به محمد یزدی: هیچگاه از هیچ متخلفی حمایت نکردهام/ دروغ است که میخواهم به نجف بروم – تسنیم – 27 مرداد 1398
5- شرایط برقراری حقوق بازنشستگی – مشمولین ق.ا.ک و مشترکین صندوق بازنشستگی کشوری – پایگاه اطلاع رسانی صندوق بازنشستگی کشوری
برچسب ها
بازنشستگان پیرسالاری جوان گرایی خط صلح سالمندان شماره 110 ماهنامه خط صلح مرتضی هامونیان