حمامهای عمومی؛ اقلیتهای جنسیتی و کارگری جنسی/هیراد آریافر
فقر و بیکاری در کنار مسائل فرهنگی یکی از اصلیترین دلایل کارگری جنسی در ایران حاضر به شمار میرود. میتوان گفت فقر اقتصادی در کنار فقر فرهنگی و عاطفی بستر مناسبی برای کارگری جنسی مهیا کرده است. نابسامانیهای خانوادگی، اعتیاد، فرار از منزل، وجود قوانین تبعیض آمیز و جرم انگاری گرایشهای جنسی خارج از سنت و دین، و … عوامل زمینه ساز این بحران اجتماعی است.
در قانون مجازات اسلامی هر چند به صورت مستقیم مجازاتی برای کارگران جنسی در نظر گرفته نشده است اما قضات در برخورد با این گونه موارد از احکام مربوط به «زنا»، «لواط» و «جرائم بر ضد عفت و اخلاق عمومی» استفاده میکنند، البته برای حل این موضوع اجتماعی دو راه حل اسلامی نیز مطرح شده است، راه حل اول کشتن و سوزاندن کارگران جنسی و خانههای فساد و راه حل دوم ازدواج موقت، تعدد زوجات یا تشکیل خانههای عفاف!
در این میان ماجرای مردان همجنسگرا و کارگران جنسی مردی که به سایر مردان در قبال دریافت پول خدمات جنسی ارائه میدهند با وجود قوانین سفت و سخت مقابله با همجنسگرایی و جرمانگاری آن مشکل را دو چندان کرده است. مجازاتی از قبیل حبس، شلاق، اعدام و حتی در مواردی سوزاندن، پرتاب از بلندی و …!
عدم آموزش و آگاهی از انواع بیماریهای مقاربتی و راههای انتقال آن تنها یکی از معضلاتی است که جامعهی امروز ایران به خصوص کارگران جنسی و سایر افراد درگیر با این مسائل را تحت تاثیر قرار داده است. معضل دوم عدم وجود مراکزی برای حمایت از کارگران جنسی و ارائه خدمات کاهش آسیب به آنهاست. خدماتی همچون آموزش مسائل جنسی، بیماریهای مقاربتی، راههای انتقال و پیشگیری، و همچنین ارائه لوازم پیشگیری از جمله کاندوم برای انجام عمل جنسی با درصد احتمال آسیب کمتر.
این فقط یک روی سکه است. روی دیگر آن اصرار مشتری در عدم استفاده از لوازم پیشگیری نظیر کاندوم به خاطر لذت جنسی بیشتر، موضوعی که اگر با مخالفت کارگر جنسی مواجه شود و مشتری از کاندوم استفاده کند باعث کاهش مبلغی میشود که قرار است در مقابل ارائه خدمات جنسی به کارگر جنسی پرداخت کند پس همین امر باعث میشود تا اکثر آنان به آمیزش جنسی بدون کاندوم راضی شوند. همچنین مشتریان در صورت استفاده از کاندوم نیز اگر در حین آمیزش جنسی، کاندوم سوراخ یا پاره شود، حاضر به تعویض آن نمیشوند.
در این میان نباید از خشونت و تهدید و تجاوز و حتی گاهی قتل کارگران جنسی و اقلیتهای جنسی و جنسیتی غافل شویم. در بسیاری از موارد کارگران جنسی و اقلیتهای جنسی و جنسیتی قربانی خشونت کلامی و جسمی نیز میشوند. کارگران جنسی از سوی مشتری مورد ضرب و شتم قرار میگیرند و حتی به قتل میرسند. موارد خشونت علیه اقلیتهای جنسی و جنسیتی فقط به مقوله کارگری جنسی محدود نمیشود و در مواردی هدف از اعمال خشونت و توهین میتواند آموزههای دینی و هموفوبیای نهادینه شده در فرهنگ مردسالار جامعه ایران باشد.
تمامی این مشکلات و معضلات و قوانین نابرابر و غیر عادلانه دست به دست هم داده تا امروز شاهد گسترش خطرات جانی و بروز مشکلات جسمی و روانی در میان اقلیتهای جنسی و جنسیتی ایران باشیم. یکی از عمدهترین نگرانیها در خصوص اقلیتهای جنسی و جنسیتی به خصوص همجنسگرایان، دوجنسگرایان و کارگران جنسی مرد، وجود برخی از گرمابههای عمومی کوچه و محلههای ایران به ویژه تهران بزرگ است که هنوز بعد از سالها در محلههای جنوب شهر یا کنار بازارهای بزرگ قدیمی به فعالیت خود ادامه میدهند.
گرمابههایی که روزی جزئ محیطهای اصلی شهر به حساب میآمدند، محیطی برای نظافت که مورد توجه همگان قرار میگرفتند و حالا تبدیل شدهاند به محلی برای آمیزش جنسی متنوع عدهای از همجنسگرایان، دوجنسگرایان و کارگران جنسی مرد. تا این جای بحث کاملا روشن است اما موضوع جایی نگران کننده میشود که با عدم آگاهی و فقر فرهنگی نرخ رشد بیماریهای آمیزشی، خطر تجاوز و قتل و سواستفادههای جنسی در این حمامهای عمومی روز به روز در حال افزایش است.
بیتوجهی به نکات بهداشتی، عدم استفاده از لوازم پیشگیری و کاندوم، شرکای جنسی متعدد، عدم وجود امنیت، خطر تجاوز و قتل، خرید و فروش و استعمال مواد مخدر و … همگی تنها گوشهای از معضلات و مشکلاتی است که روزانه در این حمامهای عمومی ممکن است جان عدهای از اقلیت های جنسی و جنسیتی و کارگران جنسی مرد را تهدید کند.
در ادامه مشاهداتم از دو گرمابهی عمومی تهران را برایتان بازگو میکنم:
1
درست چند کوچه بالاتر از میدانی بزرگ و قدیمی در جنوب پایتخت، ساختمانی به سیمان سفید یک دست شده؛ داخل گرمابه پیرمردی چاق و بیحوصله پشت میزی بزرگ و قدیمی نشسته بود. کمی آن طرفتر جوانی لاغر اندام اما کنجکاو، به محض ورود سر تا پای مشتری را بر انداز میکرد، انگار که آدم شناس باشد! پشت سر پیرمرد چند برگه به دیوار چسبیده بود؛ «هزینه استحمام ابتدا اخذ میشود»، «لطفا نظافت را رعایت فرمایید»، «لطفا از شستن لباس خودداری فرمایید» آخرین قدم را که به سمت میز برداشتم، قبل از اینکه پیرمرد سرش را به سمت من بچرخاند، جوان پرسید: «عمومی یا نمره؟»
نگاهی به دور و بر انداختم، یک طرف راهرویی بلند و تاریک با کاشیهایی سفید و قدیمی و سقفی بلند، طرف دیگر دری آهنی به رنگ آبی با شیشههای مات و بخار گرفته
ـ عمومی!
پیرمرد با حالتی از روی بیحوصلگی با دست به سمت راست اشاره کرد.
قدم اول را که برداشتم پیرمرد پرسید: «چیزی نمیخواهی؟ حوله؟ صابون؟»
ـ یک صابون لطفا
صابون را گرفتم و به سمت در آهنی آبی رنگ با شیشههای مات و بخار کرده رفتم، در را که باز کردم بخار گرمی به صورتم خورد، اتاقی بخار گرفته با کمدهایی کوچک و آبی رنگ و مردانی که لنگی به کمر بسته و گویی به انتظار نشستهاند! وسط اتاق بخاری بزرگ نفتیای بود برای خشک کردن حولههای خیس.
اولین کمد خالی پناهگاهی بود برای دور شدن از نقطهی مرکزی اتاق و چشمهایی که خیره به من بود، با هر تکه لباسی که از تن خارج میکردم انگار حجم نگاها بیشتر و سنگینتر میشد، و برقی پرنور تر در چشمها. انتهای اتاق در زنگ زدهی کوچکی بود، جایی که بخار از آنها به رختکن رخنه میکرد، در که باز شد، اتاقی سیمانی و قدیمی، نسبتا تاریک با سقفی بلند و مردانی که تنها شورتهایی رنگ پریده و کهنه به پا داشتند دیده میشد. دور تا دور روی سکوها نشسته، چند نفری زیر دوشهای آب اطراف اتاق در حال شستشوی تن یا شاید جلب توجهی برای تازه واردها! گوشه اتاق دو سلول انفرادی با درهایی زنگ زده و بدون چفت و بست، هر از گاهی پر و خالی میشد، گاهی تک به تک، گاهی دو به دو!
سلول اول که خالی شد، من زیر دوش بودم، در بدون چفت و بست باز مانده، روبروی من چند مرد در حال رفت و آمدهای بیمورد، گاه دست روی شورت و خیره به من، و اشارههایی با چشم و ابرو. تو فقط باید انتخاب کنی از میان مردان، باقیِ کار را بسپار به کاردان!
این جا یکی از چند گرمابهی پایتخت است، و البته یکی از معدود گرمابههایی که هنوز سالن عمومی آن فعال است و مشغول به کار. فقط کافیست وقتی وارد حمام میشوی علاوه بر پول حمام، انعامی هم در جیب جوانک حمامی بگذاری تا کمی بیشتر هوای تو را داشته باشد، این رسم نانوشتهی این حمام است! انگار مدرکی برای این که تمایل جنسیات را نشان دهی. حتی گاهی باب میلش که باشی در یکی از حمامهای نمره میتوانی تجربه مشت و مال و کمی شیطنت را هم داشته باشی با این جوانک!
2
انتهای کوچهای تنگ و لابلای خانههایی فرسوده، در محله شوش (شبیر) تهران، گرمابهای با کاشیهای آبی و ترک خرده و دری سفید و آهنی، از اتاقک ورودی ساختمان که وارد میشوی میرسی به سالن اصلی گرمابه، پیرمردی لاغر و عبوس روی صندلی نشسته، آن طرفتر میزی بزرگ و قدیمی و دو شاگرد پیرمرد منتظر ورود مشتری! یکی لاغر اندام و قد بلند، دیگری کمی کوتاهتر با اندامی تراشیده و درشت، سمت راست راهرویی طولانی با سقفی بلند، دیوارها از کاشیهای سفید کوچک کنار هم نشسته و زمین از موزائیکهای پولکی قدیمی پوشیده بود. ابتدای سالن چند صندلی انتظار به رنگ خاکستری کنار هم ردیف شده بود. در دو طرف راهرو حمامهایی با دو بخش رختکن و محل آب گرفتن و در هر کدام سکویی بود. دوشها پوسیده و آهک گرفته، چند نفری مشغول حمام کردن بودند. حمام شماره 4 به نام من خورد.
ـ چیزی هم میخواهی؟ صابون؟ شامپو؟ واجبی؟
واجبی! نه، فقط صدا میکنم برای مشت و مال «نگاهم به آن جوان قد کوتاه و درشت اندام بود»
ـ کوچیک شما مجید
این جا خبری از برگههای روی دیوار نیست «هزینه حمام ابتدا اخذ میشود»، اتفاقا انتهای کار بعد از اتمام حمام هزینه را حساب میکنند! آب که گرم شد، حسابی که بخار کرد و خیس شد، صدا میزنی برای مشت و مال، شاگرد حمامی نگاهی به اندام من انداخت و شروع کرد به کندن لباس…
بیشتر که صحبت کردیم داستان حمام را گفت؛
– این جا پاتوقه. فاعل و مفعول هم فرقی نداره، من و رفیقم علی شاگردیم این جا، مشت و مال، کیسه کشی، واجبی و موبری… اگه کسی هم طالب باشه یه حالی هم میکنیم، پول که بدی باقی مشتریام خبر میکنیم بیان پیشت، اما هر کسی نرخی داره، بسته به جیب و بدنت…
پیرمرد هیچ به روی خودش نمیآورد که برنامه چیست، نرخ حمام را حساب میکند و پول مشت و مال شاگرد را…
ماجرای گرمابههای پایتخت، به همین دو حمام ختم نمیشود، کمی آن طرفتر نزدیک پارکی بزرگ و قدیمی در جنوبیترین نقطه تهران داخل گرمابهای قدیمی و بزرگ؛ پیرمردهایی لنگ بسته در انتظار جوانی تازه وارد تا به یاد جوانی شاید لحظههایی را تکرار کنند، حتی گاهی به قیمت نیمی از مستمری حقوق ماهانهشان…
برچسب ها
تهران حمام عمومی خط صلح شماره 109 کارگر جنسی کارگران جنسی گرمابه ماهنامه خط صلح هیراد آریافر