سانسورچی و تخت خواب دونفره/پانیذ قهرمانی
شما هم ماجرای «تخت خواب دونفره» را در صدا و سیما شنیدهاید؟ چه شد؟ نکند شما هم مثل دوستان اصولگرای ما با شنیدن اسم تخت خواب دو نفره بند تنبانتان باز شده و فنر پاره کردهاید و با کله خوردهاید به سقف؟ صبر کنید. لازم نیست بروید پیگیر ماجرا شوید. من خودم همین جا برایتان شرح ماوقع میکنم. جانم برایتان بگوید این ماجرایی که قرار است تعریف کنم از جایی آب میخورد که اسمش را «ویژه برنامههای نوروزی صدا و سیما» گذاشتهاند. بله اسم مسخرهای است، به اندازهی برنامههایی که در طول سال به خورد ملت میدهند. شاید بگویید که صدا و سیما گورش کجا بود که کفن و برنامه داشته باشد؟
قضیه این است که صدا و سیما در نوروز امسال، طبق معمول نوروزهای قبلی، که قاشق برنامهسازی و جلب مخاطبش در طول سال به ته دیگ خورده است، از راههای قدیمی وارد گود میشود تا دل بعضی از یاران سابق را به دست آورد. یعنی دست به دامن یک سری از افراد میشود که همواره در ایام نوروز، به داد صدا و سیما رسیدهاند و توانستهاند سیل عظیم مخاطب از دست رفته را به جوی تلویزیون بازگردانند. تا در نتیجهی این دست و دل بازی غریب تلویزیون، سود هنگفتی هم از طریق تبلیغات و آگهی بازرگانی به جیب گشاد صدا و سیما برود. البته نه این که سیاستهای متحجرانهی آنها قدری عوض شده باشد، خیر! فقط راه برای حقهبازی همیشگی باز میشود. مثلا هر سال بعد از پخش این برنامهها، جمعی از اشخاص حقیقی و حقوقی معلومالحال این در و آن در راه میافتند و صدایشان را توی سر میاندازند که وا مصیبتا! اسلام به فنا رفت و باسن مبارک اخلاق رو به هواست!
در نتیجهی این وضع و اعمال فشارهای بیجهت، یک سری از برنامهها عطای مخاطب تلویزیونی را به لقایش میبخشند. مثل دست اندرکاران سریال کلاه قرمزی که گویا امسال با تلویزیون و افسارش کنار نیامدهاند. برخی هم ته دل فحشی به کلهی پدر بعضی دیگر میدهند و میگویند: جهنم! ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
یکی از اینها، گروه سریال پایتخت است که همچنان برنامهی شماره یک صدا و سیماست و البته حسن نیتش هم از طریق حمایتهای سازمان اوج که وابسته به سپاه پاسداران بوده، بر تلویزیون آشکار شده است.
اما به هر حال آدمیزاد است. چه میداند توی کلهی آن یکی چه میگذرد وقتی نه قانون مشخصی نوشته شده و نه حد و حدود سانسور و باید و نبایدها واضح و مبرهن است. در این مواقع احتمال این که گافی از این بسته بیرون بپرد بسیار است.
سریال پرطرفدار پایتخت هم از این ماجرا در امان نماند. تازه فصل ششم سریال راه افتاد و همهی چانهها به خندیدن و ریسه رفتن گرم شده بود، که ناگهان در یک سکانس کذایی از «تخت خواب دو نفره» رونمایی شد. شما تصور کنید! نقی معمولی و زنش هما، روی تخت قرمز گُلگُلی نشستهاند و با هم گپ میزنند!
البته ماجرای پایتخت به همین یک فقره ختم نشد. قسمت پایانی سریال، جایی که رحمت و خانم، سوار بر موتورسیکلت در جادهی پیچاپیچی میگذرند و خوش و بش میکنند، اقتباسی از فیلم «همسفر» با بازی بهروز وثوقی و گوگوش از آب درآمد و در نتیجه بند تنبان دوستان بیشتر جنبید!
در این جا مساله یک اقتباس ساده و طنازانه از یک فیلم مهم در تاریخ سینمای این مملکت نیست! از همان جنس غرضورزیهای بیهوده است و گرنه سالهاست که در سینمای بعد از انقلاب به سینمای قبل از انقلاب ارجاع داده میشود. حالا شاید این تازه کارهای ندید بدید نفهمیدهاند و فقط همین یک قلم فیلم همسفر را یواشکی از نظر گذراندهاند. به هرحال فعلا مسالهی ما همان تخت خواب دو نفره است که خواب را بر چشم خیلیها حرام کرده.
میدانید که در نتیجهی انقلاب فرهنگی، تلویزیون با حجم وسیعی از سانسور چه از نظر بصری و چه از نظر محتوایی روبهرو شد. سیاست گذاریهایی که بیش از هر چیزی بر زن و بدن زنانه به عنوان نقطهی کانونی ایدئولوژی خود متمرکز بود و بنابراین سیلی از محدودیتها را به سمت زنان سرازیر کرد. از محدودیت نمای بستهی چهرهی زنان گرفته تا حجاب و طرز نگاه کردن و الخ.
این روال در طول چهل سال در صدا و سیما و کمی سبکتر در سینما اعمال شد. اما در حالی که ما گمان میکنیم با گذر زمان بخشی از تغییرات به نفع جامعه و حتی خود صدا و سیما در راستای ارتباط متقابل شکل بگیرد، عملا این دو، بیش از گذشته از هم جدا شدهاند. صدا و سیما به طور عامدانه نه تنها مایل نیست تغییرات اجتماعی را نشان دهد بلکه به طرز حیرت انگیزی واضحترین مناسبات انسانی را انکار میکند.
شما به سالهای پیش نگاه کنید. زمانی که هنرمندان واقعی با تمام محدودیتها همچنان در تلویزیون کار میکردند. نتیجه این وضع تداوم اقبال مردم به این رسانه بود. سریالها و برنامههای خوشنامی در آن سالها سربرآوردند، درخشیدند و در ذهن مردم هم ماندگار شدند. اما به تدریج هر چه که ذائقهی مردم تغییر کرد، صدا و سیما هم روی دندهی لج افتاد تا عقدهی عدم مشروعیت خویش را از دماغ مردم دربیاورد. مثل بچهی لوس و لج بازی که میخواهد بگوید تلویزیون مثل همه چیز دیگر این مملکت، ارث پدر ماست. بنابراین نه تنها در برنامهی نود را تخته میکنیم بلکه پدرتان را هم درمیآوریم. غافل از اینکه این اداها تف سر بالاست و تاوان این وضع با شکاف عظیم بین ملت و حاکمیت ادامه خواهد یافت.
چیزی که عجیب به نظر می رسد این است که هر چقدر زمان میگذرد به جای ارتقای عقل و درک آنها نسبت به وضعیت پساانقلابی مملکت، شور کاذب حسینی بعضیها از قبل بیشتر میشود. در واقع انقلابیون تازه به دوران رسیدهی کاسهی داغتر از آش، خطکش به دست بالای کار برنامهسازی ایستادهاند و به همه چیز با ذره بین اخلاق ساختگی و تربیت اسلامی من درآوردی مینگرند. یک غربال هم با خود به همراه دارند تا همه چیز و همه کس را به طریقی از آن عبور دهند. منتها این غربال سوراخهای یکدستی ندارد. گاهی ریز است گاهی گشاد. آدم واقعا نمیداند با چه چیزی روبهروست. مثلا از این غربال شوخیهای سخیف و مبتذل خیلی راحت میگذرد ولی دوزار حرف حسابی همان رو باقی میماند.
اما چرا نمایش تخت خواب دو نفره مثل یک سری اشیا و رفتارهای ناگفتهی دیگر بحث برانگیز میشود؟ مشکل کجاست؟
چندی پیش امیرمهدی ژوله (نویسنده و بازیگر) چالشی راه انداخت با این مضمون که برخی بیایند و دربارهی سانسورهای عجیب و غریب صدا و سیما حرف بزنند. نتیجه غافلگیرکننده بود. لیستی از موارد به غایت احمقانه که از فرط حماقت شما را به خنده میاندازد.
بعد از امیرمهدی ژوله، مصطفی کیایی (کارگردان) هم دربارهی سانسورهای عجیب چنین نوشت: «حدود سال هشتاد و سه یک مستند کار کردم برای تلویزیون که در یک پلان قرار بود در تالاب شادگان اهواز گاومیشها از آب بیان بیرون. دوربین رو از دو زاویه کاشتیم و خروج گاومیشها رو از پشت و جلو اسلوموشن گرفتیم. خلاصه در نهایت کار آماده شد و قرار شد از تلویزیون پخش بشه که یه برگه اصلاحیه به من دادن و اولین مورد ممیزی درآوردنِ پلانِ خروج گاومیشها از آب اونم از زاویه پشت بود. دلیل رو پرسیدم گفتن خروج گاومیش از آب اونم از پشت تحریککننده است.»
البته جناب کیایی به تازگی سریال همگناه را در دست نمایش دارد. در این سریال در پلانی عکسهایی از زندانیان دراویش به عنوان زندانیان معمولی نمایش داده شد که اعتراضاتی را در فضای مجازی برانگیخت. اگرچه کیایی ابراز بیاطلاعی کرد و بابت قصور عذرخواهی نمود اما واکنش متصدیان و سانسورچیان جالب است! در واقع آیا یک عذرخواهی ساده کافی است؟ آیا لازم نیست همهی دست اندرکاران این مسئله به عنوان یک بیاخلاقی به ساحت زندانیان سیاسی پاسخگو باشند؟ در این میان واکنش مدعیان اخلاق و سکوتشان تعجب آور است. گویا مساله صرفا بیاخلاقی نیست که آقایان را میجنباند. برای جنباندنشان زوایهی پشت گاومیشها کافی است!
در همین راستا عدهی دیگری از بازیگران شروع به افشای سانسورهای صدا و سیما در قالب شوخی و خنده کردند. منع خوردن خیار توسط زنان، منع نمایش دندانهای بازیگر زن هنگام خندیدن و پنهان کردن برجستگی گوش زنان در زیر روسری از موارد به غایت مسخره و احمقانه بود.
دربارهی برجستگی گوش یک زن آن هم در زیر روسری چه مشکلی نهفته است؟ آیا به طور کلی وجود هرگونه برجستگی در زنان، مورد برانگیختگی آقایان میشود؟ آیا تصور گوش پنهان زنان بعضی از آنها را میجنباند؟ آیا مساله با حذف گوش زنان حل خواهد شد؟ آیا بهتر نیست گوش زنان را ببریم و مشکل را از ریشه حل کنیم؟ نمایش دندانهای زنان هنگام خندیدن چه چیزی را جز خندیدن و شادی در ذهن بیمار آنها به یاد میآورد که تحریک آمیز است؟ چرا آنها هر چیزی را خارج از چیزی که به واقع هست میبینند؟
بیایید برای درک قبیح بودن خیار و بستنی و کارکرد تخت دو نفره در دیدگاه این آقایان به جناب فروید پدر علم روانکاوی رجوع کنیم. البته میدانم، قیاس نابه جایی است. ما هم صرفا در همان حد که ریشهی هر چیزی را با محوریت لیبیدو بسنجیم به مقایسه دست میزنیم. یعنی همانطور که در آرای فروید ریشهی هر رفتار بشری به لیبیدوی او ختم میشود در آرای اصولگرایان نیز همه چیز به یک امر جنسی مذموم میرسد.
در طول سالها در این مملکت، هنرمندان و فیلمسازان درصدد بودند با سانسور مقابله کنند. اما چون راهی نمییافتند به نمادها و اشارات پنهان اکتفا میکردند تا به اتکای آن بتوانند درونیات خود را غیرمستقیم به نمایش بگذارند. سالها گذشت و سانسورچیان به تدریج متوجه شدند که هر بار دارد کلاه گشادی سرشان میرود. بنابراین زرنگ بازی را پیشه کرده و فکر کردند بروند یک چیزهایی یاد بگیرند. اما از آن جا که عقلانیت درست، نمادها را به عنوان نماد میشناسد و امر واقعی را به همان شکل واقعی تشخیص میدهد، اینها به نادانی خود در پوشش دانایی ادامه دادند. آنها تصمیم گرفتند هر چیزی را یک نماد ببینند و آن را به عنوان یک امر غیراخلاقی تلقی کنند تا به این وسیله دیگر از این هنرمندان آب زیرکاه رودست نخورند. این شد که به تدریج آنها حتی به خیار و تخت خواب دونفره حساس شدند و معنای پنهانی هر یک را لحاظ کردند.
در این نظام ایدئولوژیک که همواره دغدغهی کنترل امر جنسی دارد، سانسورچی مثل یک بیمار وسواسی عمل میکند. در این دیدگاه تخت خواب دو نفره نه محلی برای خوابیدن و یک مکان ممکن در خانه، بلکه یک جور برجستگی زنانه است که فورا باید سر به نیست شود.
در سیستمی که رقص بر خلاف آیین انسانی ملتها، نه نمایش روحیات آدمی که تنها تحرک بدن و نمایش منحنیهای یک بدن شهوانی است و موسیقی نه شور اصیل روح انسان، که جنباندن انگیزههای حیوانی است، بعید نیست که تخت دو نفره هم صرفا نمایشگر رابطهی جنسی آدمها باشد.
حالا عاقبت این اعمال وسواسی که دایما نگران کنترل لیبیدوی افسار گسیختهی خود و بقیه است چیست؟ جز این که به تدریج به هر چیزی نسبت جنسی بدهد و در هر چیزی ردی از آن را بیابد. باور بفرمایید این ماجرا تا آن جا پیش خواهد رفت که هر پدیده ای از نظر او عرصهای برای تظاهرات کنشهای جنسی خواهد بود.
برچسب ها
پانیذ قهرمانی خط صلح سانسور شماره 108 ماهنامه خط صلح ممیزی