
آلودگی هوا بهمثابه بحران اجتماعی/ مینا جوانی
آلودگی هوا در دهههای اخیر به یکی از پایدارترین و پیچیدهترین چالشهای زیستمحیطی و اجتماعی در شهرهای بزرگ ایران تبدیل شده است؛ چالشی که اگرچه در ظاهر مسئلهای مرتبط با محیط زیست و بهداشت عمومی به نظر میرسد، اما در تحلیل جامعهشناختی بهمراتب فراتر از یک بحران اکولوژیک عمل میکند. آلودگی هوا امروز در مقام یک «پدیدهی اجتماعیِ تمامعیار» ظاهر شده است؛ پدیدهای که در آن ساختارهای اقتصادی و سیاسی، الگوهای توسعهی شهری، شیوههای زیست روزمره و مناسبات قدرت، یکدیگر را بازتولید کرده و پیامدهای نامتقارن آن را میان گروههای مختلف اجتماعی توزیع میکنند.
مطالعات جامعهشناسی محیطزیست نشان میدهند که آلودگی، نه امری طبیعی، بلکه محصول تصمیمگیریهای نهادی، قوانین ناکارآمد و انتخابهای توسعهای است که طی زمان به شکل نابرابر بر بدنها و فضاهای شهری اعمال میشوند. از این منظر، آلودگی هوا در ایران را میتوان نمونهای برجسته از «نابرابری زیستمحیطی» دانست؛ جایی که گروههای کمبرخوردار –از کودکان و سالمندان تا کارگران و حاشیهنشینان—، بیشترین میزان آسیب را متحمل میشوند، در حالیکه گروههای مرفهتر با دسترسی بیشتر به امکانات درمانی، فضاهای امن و ابزارهای مقابله (از دستگاههای تصفیهی هوا تا امکان خروج از شهر) کمترین میزان مواجهه را تجربه میکنند. این نابرابری نهتنها در شاخصهای سلامت، بلکه در کیفیت و امکان زیستن در شهر بازتاب مییابد.
در سطح کلانتر، آلودگی هوا بهعنوان پدیدهای ساختاری، به ضعف حکمرانی شهری، نبود سیاستگذاری مبتنی بر شواهد و فقدان انسجام نهادی در مدیریت بحرانها اشاره دارد. تکرار سالانهی روزهای آلوده و نبود راهکارهای پایدار، نوعی «روزمرگیِ بحران» ایجاد کرده است که در آن جامعه به وضعیت غیرعادی خو میگیرد و حساسیت عمومی نسبت به آن کاهش مییابد. این وضعیت نهفقط سلامت جسمی، بلکه اعتماد عمومی، احساس کارآمدی نهادها و ظرفیت کنش جمعی برای تغییر را دچار فرسایش میکند. از سوی دیگر، در سطح فرهنگی و سبک زندگی، آلودگی هوا بازتابی از الگوهای مصرف انرژی، وابستگی ساختاری به خودرو شخصی و درک خاصی از منزلت اجتماعی است که در شهرهای بزرگ ریشه دوانده است. انتخابهای فردی و جمعی در زمینهی حملونقل، مصرف سوخت و شیوههای زیست شهری، بهگونهای در ساختارهای کلان اقتصادی و سیاستی تنیده شده که فهم رابطه میان کنش فردی و پیامد جمعی را به یکی از مسائل اصلی جامعهشناسی شهری تبدیل میکند.
با توجه به این ابعاد، آلودگی هوا تنها یک بحران محیطی نیست؛ بلکه شاخصی برای سنجش عدالت اجتماعی، کیفیت حکمرانی و انسجام جامعه است.
این یادداشت میکوشد با رویکردی جامعهشناختی، ابعاد اجتماعی- ساختاری این پدیده را واکاوی کند و نشان دهد که چگونه بحران آلودگی هوا، به آینهای برای فهم وضعیت اجتماعی امروز ما تبدیل شده است.
نابرابری زیستمحیطی در ایران: تحلیل ساختاریِ توزیع ریسک
آلودگی هوا در شهرهای ایران را باید در چارچوب نظری گستردهتری فهم کرد که در ادبیات جامعهشناسی محیط زیست از آن با عنوان «نابرابری زیستمحیطی» (Environmental Inequality) یاد میشود. این مفهوم بر این ایده استوار است که توزیع ریسکهای زیستمحیطی هرگز تصادفی یا طبیعی نیست، بلکه محصول آرایش خاصی از ساختارهای اقتصادی، فضایی و نهادی است که گروههای اجتماعی را بهصورت نامتقارن در معرض پیامدهای زیستمحیطی قرار میدهد. در ایران، این الگوی نابرابری نهتنها مشهود، بلکه ساختاری و پایدار است.
از منظر فضایی، ساخت شهرهای بزرگ ایران، بهویژه تهران، البرز، اهواز، اصفهان و مشهد نشان میدهد که استقرار صنایع آلاینده، شبکههای ترافیکی پرتراکم و کاربریهای مزاحم عمدتاً در مجاورت طبقات پایینتر شهری صورت گرفته است. این الگو که در پژوهشهای جامعهشناسی شهری با عنوان «جداسازی فضایی مبتنی بر طبقه» (Class-Based Spatial Segregation) شناخته میشود، کیفیت هوا را به شاخصی برای تمایز طبقاتی تبدیل کرده است. بهطور مشخص، مناطق جنوبی تهران، مانند شوش، نازیآباد، جوادیه و بخشهایی از اسلامشهر و ری، در مجاورت بزرگراههای پرتردد و پهنههای صنعتی قرار دارند و بهطور ساختاری با ارقام بالاتری از آلایندههای معلق مواجهاند. در مقابل، مناطق برخوردار شمال شهر به دلیل ارتفاع، پوشش سبز و فاصله از کاربریهای آلاینده، تجربهی متفاوتی از «حق تنفس» دارند.
این الگوی فضایی با الگوی اقتصادی همپوشان است. خانوارهای کمدرآمد که از توانایی مالی برای جابهجایی، مهاجرت شهری یا استفاده از ابزارهای مقابله، نظیر دستگاههای تصفیهی هوا، مدارس با استاندارد مناسب یا امکان خروج از شهر در روزهای آلوده برخوردار نیستند، در معرض سطوح بالاتری از ریسک تنفسی قرار میگیرند. از این منظر، آلودگی هوا در ایران تنها به تفاوت سلامت فردی مربوط نیست، بلکه بازتابی از سازوکارهایی است که امکان زیستنِ سالم را به سرمایهی اقتصادی گره میزنند.
در کنار ابعاد طبقاتی و فضایی، بُعد نسلی نیز اهمیت دارد. کودکان و سالمندان در ایران در شرایطی با آلودگی هوا مواجهاند که نظام مراقبت بهداشتی، مدارس و نهادهای حمایتی فاقد سازوکارهای کافی برای محافظت از گروههای پرخطر هستند. تعطیلیهای مکرر مدارس در تهران و مشهد نمونهای است که نشان میدهد ساختارهای آموزشی قادر نیستند کیفیت هوا را در تصمیمگیریهای خود ادغام کنند و درعینحال، تعطیلیها خود موجب تعمیق نابرابری آموزشی در میان دانشآموزانی میشود که به امکانات جایگزین دسترسی ندارند. نتیجه، شکلگیری نوعی دوگانگی آموزشی-زیستمحیطی است که بار آن، بار دیگر بر دوش کودکان طبقات فرودست سنگینی میکند.
این نابرابری تنها در سطح ملموس آسیبها باقی نمیماند، بلکه در سطح نمادین نیز بازتولید میشود. ساکنان مناطق کمبرخوردار در شهرهای ایران اغلب تجربهای از «طرد محیطی» دارند؛ تجربهای که در ادراک عمومی آنان از ارزش بدنها و زندگیشان بازتاب پیدا میکند. احساس اینکه برخی مناطق و برخی گروهها «قابل فدا شدن» تلقی میشوند، پیامد مستقیم ترکیب پیچیدهای از سیاستهای ناکارآمد، اولویتگذاری نابرابر و بیتفاوتی نهادی است. این احساس طرد در بلندمدت به کاهش اعتماد اجتماعی، واگرایی شهری و تضعیف سرمایهی اجتماعی منجر میشود.
بدینترتیب، نابرابری زیستمحیطی در ایران یک پدیدهی تصادفی یا ثانویه نیست، بلکه بازتابی از ساختارهای فضایی-طبقاتیِ تثبیتشده، سیاستگذاریهای توسعهمحور فاقد ملاحظات عدالتمحور و ضعف حکمرانی در تنظیم مناسبات میان صنعت، حملونقل و سلامت عمومی است. بنابراین آلودگی هوا را نمیتوان صرفاً یک چالش بهداشتی یا محیطی دانست؛ بلکه باید آن را بهمثابه شاخصی تحلیلی برای فهم وضعیت نابرابری اجتماعی و کیفیت حکمرانی شهری در ایران مورد بازخوانی قرار داد.
بحران حکمرانی و تولید ساختاریِ آلودگی هوا
آلودگی هوا در ایران را نمیتوان صرفاً نتیجهی مجموعهای از عوامل پراکندهی زیستمحیطی دانست؛ بلکه محصول مستقیم یک بحران عمیق در ساختار حکمرانی است. از منظر جامعهشناسی سیاسی و تحلیل نهادی، آلودگی هوا در ایران بهمنزلهی یک «پیامد ساختاری» عمل میکند؛ پیامدی که از چند دهه تصمیمات سیاستی، اولویتگذاریهای اقتصادی و الگوهای حکمرانی شکل گرفته است. این بحران نه نقطهای و گذرا، بلکه دائمی و بازتولیدشونده است و همین بازتولیدپذیری، آن را به یکی از شاخصهای مهم ناکارآمدی حکمرانی در ایران تبدیل میکند.
نخستین بُعد این بحران، گسست نهادی و عدم هماهنگی میان سازمانهای مسئول است. مدیریت بحران آلودگی هوا در ایران میان نهادهای مختلفی تقسیم شده است: وزارت نفت، وزارت نیرو، وزارت صمت، شهرداریها، سازمان حفاظت محیطزیست، پلیس راهور و غیره. این چندپارگیِ نهادی موجب میشود که هیچ یک از نهادها مسئولیت مشخص، پاسخگو و قابلپیگیری نداشته باشند. نتیجهی آن شکلگیری نوعی «مسئولیتگریزی ساختاری» است؛ وضعیتی که تصمیمگیری را دچار تاخیر، سیاستها را ناپایدار و اقدامات را سطحی و مقطعی میکند. از همین رو، هرساله با آغاز فصل سرد، همان الگوهای آلودگی تکرار میشود، بدون آنکه سازوکار درمانی یا اصلاحی موثری شکل گیرد.
بُعد دوم، اقتصاد سیاسی انرژی است. وابستگی ساختاری به سوختهای فسیلیِ ارزانقیمت، تولید خودروهای کمکیفیت با استاندارد پایین، و عدم سرمایهگذاری در حملونقل عمومیِ پاک، همه نشانههایی از اولویت دادن به سیاستهای کوتاهمدت اقتصادی بر سلامت عمومی هستند. در چنین شرایطی، آلودگی هوا نه «اتفاقی محیطزیستی»، بلکه نتیجهی اجتنابناپذیر مدل توسعهای است که رشد صنعتی را بر ملاحظات زیستمحیطی ترجیح داده است. صنعت خودروسازی، بهعنوان یکی از نمونههای بارز، سالهاست از حمایتهای دولتی بهرهمند بوده و همزمان یکی از مهمترین تولیدکنندگان آلایندههاست؛ تضادی که نشان میدهد مسئلهی آلودگی هوا با ساختار اقتصادی و شبکههای قدرت گره خورده است.
بُعد سوم، بحران شفافیت و فقدان دادههای معتبر است. در بسیاری از دورهها، اطلاعات مربوط به میزان آلایندهها، منابع انتشار و پیامدهای بهداشتی با تاخیر، سانسور یا تقلیل مواجه میشود. این عدم شفافیت، نهتنها بر اعتماد عمومی اثر میگذارد، بلکه امکان تصمیمگیری علمی و سیاستگذاری مبتنی بر شواهد را نیز از بین میبرد. در چنین زمینهای، برنامههای کنترل آلودگی بیشتر به اقداماتی نمادین تبدیل میشوند تا سازوکارهایی اصلاحی.
بُعد چهارم، عادیسازی بحران است؛ فرایندی که از طریق تکرار سالانهی روزهای آلوده، عدم ارائهی راهحلهای پایدار و انتقال مسئولیت به عوامل طبیعی نظیر «سرما»، «وارونگی دما»، یا «باد نیامدن» عمل میکند. این عادیسازی نهتنها حساسیت عمومی را کاهش میدهد، بلکه ظرفیت کنش جمعی برای مطالبهگری شهری را نیز تضعیف میکند. از این منظر، آلودگی هوا تنها یک بحران محیطزیستی نیست، بلکه نمادی از فرسایش رابطهی دولت-جامعه و کاهش قدرت بسیج اجتماعی برای تغییر است.
در نهایت آلودگی هوا در ایران را باید بخشی از یک «تولید ساختاری» دانست؛ تولیدی که در تقاطع سیاستهای توسعهای، ساختار بوروکراتیک، ضعف حکمرانی و سرمایهگذاری ناکافی در زیرساختهای پاک شکل گرفته است. تا زمانی که اصلاحات نهادی، تغییر مدل حکمرانی شهری و بازنگری ریشهای در سیاستهای انرژی و حملونقل صورت نگیرد، این بحران همچنان بازتولید خواهد شد و همچون شاخصی برای سنجش کیفیت حکمرانی در ایران عمل خواهد کرد.
از فرسایش زندگی روزمره تا اختلال در انسجام اجتماعی
آلودگی هوا در ایران صرفاً بهعنوان یک عامل تهدیدکنندهی سلامت جسمی عمل نمیکند؛ بلکه بهتدریج در حال شکل دادن به نوعی «تجربهی اجتماعی زیستن در وضعیت بحران» است. این تجربه که همزمان زیستی، روانی و فرهنگی است، الگوهای زندگی روزمره را دگرگون میکند و کیفیت حیات جمعی را بهطرزی عمیق تحتتاثیر قرار میدهد.
نخست: آلودگی هوا موجب فرسایش روانی و افزایش اضطراب جمعی میشود. پژوهشهای بینالمللی نشان دادهاند که قرارگیری طولانیمدت در معرض آلایندهها با افزایش افسردگی، کاهش تمرکز، نوسان خلق و بروز احساسات منفی نسبت به آینده همراه است. در ایران نیز تداوم روزهای آلوده و تعطیلیهای مکرر مدارس، احساس «بیثباتی» و «بیکنترلی» را تقویت میکند؛ احساسی که نهتنها فردی، بلکه جمعی است. وقتی مردم هرساله با آغاز فصل سرد، انتظار تشدید بحران را میکشند، وضعیت بهتدریج به یک «ریتم روانی اضطرابآلود» بدل میشود که روابط اجتماعی را تحتتاثیر قرار میدهد.
دوم: آلودگی هوا موجب اختلال در زندگی روزمره و الگوهای فعالیت شهری میشود. تعطیلیهای متوالی، کاهش ساعات فعالیت، بینظمی در رفتوآمدهای شهری و زندانی شدن شهروندان در فضاهای بسته، بهمرور نظم اجتماعی را متزلزل میکند. برای خانوادهها، تعطیلی پیشبینیناپذیر مدارس نهتنها مشکل آموزشی، بلکه مسئلهای اقتصادی و عاطفی ایجاد میکند؛ برای کارگران و مشاغل فضای باز، کاهش کیفیت هوا به کاهش درآمد و افزایش ریسک شغلی منجر میشود. در سطح کلانتر، این وضعیت به «کاهش بهرهوری اجتماعی» و فرسایش ظرفیتهای اقتصادی شهر میانجامد.
سوم: پیامدهای فرهنگی آلودگی هوا بسیار جدی است. این پدیده بهمرور حس تعلق به شهر و اعتماد به فضاهای عمومی را تضعیف میکند. وقتی خیابان، پارک، مدرسه و فضای شهری بدل به مکانهایی ناسالم و خطرناک میشوند، رابطهی افراد با شهر دچار گسست میگردد. شهر از مکانِ زیستن و تجربهی جمعی، به فضایی تهدیدکننده بدل میشود که باید از آن گریخت. این تجربه، بهویژه در میان کودکان و نوجوانان، میتواند به شکلگیری نسلهایی منجر شود که حس تعلق و سرمایهی اجتماعیِ تضعیفشدهای دارند.
چهارم: آلودگی هوا به نوعی بیاعتمادی نهادی و سرخوردگی اجتماعی منجر میشود. ناتوانی یا عدمتمایل نهادهای مسئول به ارائهی راهحلهای اساسی، موجب شکلگیری این احساس میشود که بحرانها نه قابلحل، که «ساختاری و همیشگی» هستند. این درک، روحیهی مشارکت اجتماعی و تمایل به کنش جمعی را کاهش میدهد. در چنین بستری، مطالبهگری عمومی برای حق بر هوای پاک نیز تضعیف میشود و نوعی «انفعال اجتماعی» ریشه میگیرد.
پنجم: آلودگی هوا شکافهای طبقاتی را تشدید میکند و منجر به بازتولید «سبکهای زیستی نابرابر» میشود. خانوادههای مرفهتر توان خرید دستگاههای تصفیهی هوا، خانههای کمآلودهتر، سفرهای دورهای برای فرار از وضعیت بحرانی یا استفاده از خدمات درمانی خصوصی را دارند؛ اما طبقات فرودست با تنفس اجباریِ هوای آلوده، در معرض آسیبپذیری بیشتری هستند و با امکانات کمتری برای محافظت از خود مواجهاند. این تفاوت حتی در تجربهی روانی بحران نیز نمود پیدا میکند: بحران برای طبقات فرادست «قابل مدیریت» و برای طبقات فرودست «اجتنابناپذیر و فرساینده» است.
در مجموع، آلودگی هوا در ایران به یک «بحران پیچیدهی اجتماعی» تبدیل شده است: بحرانی که نهتنها بدنها، بلکه تجربهی زیستن، روابط اجتماعی، ظرفیتهای روانی و انسجام فرهنگی جامعه را هدف قرار میدهد. از این منظر، مقابله با آلودگی هوا صرفاً نیازمند اصلاحات زیستمحیطی نیست؛ بلکه به بازسازی ساختارهای حکمرانی، ارتقای عدالت فضایی و تقویت سرمایهی اجتماعی نیاز دارد.
افقهای آینده: بازاندیشی اجتماعی و امکانپذیریِ گذار به شهرهای پایدار
در مواجهه با بحران آلودگی هوا در ایران، پرسش اصلی تنها این نیست که چگونه میتوان آلایندهها را کاهش داد، بلکه این است که چگونه جامعه میتواند از دل این بحران، مسیر تازهای برای بازاندیشی در معنای «شهر»، «زندگی جمعی» و «برنامهریزی آینده» بیابد. آلودگی هوا ما را با شکافهایی روبهرو میکند که بسیار عمیقتر از یک تهدید زیستمحیطیاند: شکاف میان توسعه و زیستپذیری، میان سیاستگذاری و واقعیتهای زیسته، میان حقوق شهروندی و اولویتهای حکمرانی. از این منظر، اکنون زمان آن است که مسئلهی آلودگی هوا نه صرفاً بهعنوان یک بحران، بلکه بهمثابهی «فرصتی برای بازآفرینی آیندهی شهر» در نظر گرفته شود.
نخست: بحران کنونی ضرورت گذار به شهرهای پایدار را برجسته میکند. این گذار تنها با بهبود فناوری یا اصلاحات فنی امکانپذیر نیست، بلکه مستلزم تغییرات بنیادین در ارزشهای جمعی، الگوهای مصرف، شیوههای حملونقل و سیاستهای توسعهای است. جامعهای که به سمت پایداری حرکت میکند، باید حق تنفس، حق برخورداری از فضاهای پاک و حق مشارکت در تصمیمگیریهای شهری را بهعنوان حقوق نخستین شهروند بشناسد.
دوم: بازاندیشی در ساختار حکمرانی و برخورد با آلودگی هوا نیازمند تعریف تازهای از مسئولیت اجتماعی است. این مسئولیت نهفقط بر دوش دولت، بلکه بر دوش نهادهای مدنی، دانشگاهها، رسانهها و حتی کسبوکارهاست. دانشگاهها میتوانند از طریق پژوهشهای میانرشتهای، فهم عمیقتری از پیامدهای اجتماعی بحران ارائه دهند؛ رسانهها میتوانند از عادیسازی آلودگی جلوگیری کنند؛ کسبوکارها میتوانند الگوهای تولید و توزیع را به سمت سازگاری بیشتر با محیط زیست تغییر دهند؛ و شهروندان میتوانند از طریق کنش جمعی، «حق بر هوای پاک» را مطالبهگری کنند.
سوم: آیندهی مقابله با آلودگی هوا در ایران در گرو تقویت اخلاق زیستمحیطی و فرهنگ توجه به آینده است؛ فرهنگی که به جای رفتارهای کوتاهمدت و مصرفمحور، بر مسئولیت میاننسلی، همبستگی اجتماعی و حضور پایدار انسان در محیط تاکید میکند. تغییر فرهنگی، هرچند تدریجی، زیربنای هر اصلاح ساختاری پایدار است. چهارم: افق آینده نیازمند آن است که آلودگی هوا نه بهعنوان «سرنوشت محتوم» بلکه بهعنوان مسئلهای قابل تغییر بازتعریف شود. تجربهی بسیاری از کشورها نشان میدهد که حتی کلانشهرهای بهشدت آلوده میتوانند طی چند سال با اصلاحات نهادی، شفافیت دادهها، انرژی پاک و مشارکت عمومی به شهرهایی سالمتر و عادلانهتر تبدیل شوند. مسئلهی ایران، نبود امکانپذیری نیست؛ بلکه فقدان ارادهی سیاسی و نبود هماهنگی نهادی است.
پانوشتها:
1- Gorczyca, K., & Zozulia, D. (2025). “We have the right to breathe clean air”: Mobilising communities in the fight for good air quality. Environment and Planning C: Politics and Space.
2- Joshi, B., & Swarnakar, P. (2022). How fair is our air? The injustice of procedure, distribution, and recognition within the discourse of air pollution in Delhi, India. Environmental Sociology, 9, 176–189.
3- Loopmans, M., Smits, L., & Kenis, A. (2021). Rethinking environmental justice: Capability building, public knowledge and the struggle against traffic-related air pollution. Environment and Planning C: Politics and Space, 40, 705–723.
4- Maturo, A., & Moretti, V. (2018). Sociological theories on air pollution: Between environmental justice and the risk society approach. [Journal title not provided].
5- York, R., & Rosa, E. A. (2012). Choking on modernity: A human ecology of air pollution. Social Problems, 59(2), 282–300.
برچسب ها
آلودگی هوا آلودگی هوای تهران تخریب محیط زیست جنوب شهر حق سلامت حق شهروندی خط صلح خط صلح 176 شکاف طبقاتی عدالت اجتماعی ماهنامه خط صلح محیط زیست مینا جوانی نازی آباد