اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۵

نقبی به تقابل سانسور و نویسندگان در ایران/ بنیامین عباسی

«سانسور»، کابوس هر هنرمند، نویسنده و فرد صاحب اندیشه‌ای‌ است. این کابوس در حوزه‌ی «ادبیات» و بخشی از تقابل نویسندگان ایرانی با آن، سوژه‌ی این نوشته است.

در کشور ما از دیرباز و به ویژه بعد از به قدرت رسیدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران امر سانسور و حذف و تحریف آثار هنرمندان و اندیشمندان به صورت سیستماتیک و مداوم اعمال شده و هر روز پیشرفته‌تر از دیروز می‌شود. البته که هر حکومت و سازمانی خط مشی مخصوص خودش را داراست که از آن خط فکری و اندیشمندانش حمایت و مخالفین را سرکوب می‌کند اما این حمایت و سرکوب در کشورها و سازمان‌ها دارای شدت متغییر و رفتاری متفاوت است. جمهوری اسلامی از آغاز حکومتش با مخالفین اندیشه‌هایش با زبان ترور، حذف و سانسور گسترده‌ی آثار آنان سخن گفته و از این رو می‌توان گفت این حکومت می‌تواند در صدر حکومت‌هایی باشد که بیش‌ترین سرکوب و سانسور اندیشه در آن اعمال می‌شود.

البته که مرور و پرداخت به نیم‌قرن سانسور هنری و فکری نویسنده‌های ایرانی و تبعات آن در این نوشته نمی‎گنجد و نویسنده‌ی این مطلب فقط به قطره‌ای از این دریا اشاره می‌کند.

آن‌چه بر «کانون نویسندگان ایران» رفته است، نمونه‌ای بارز از اعمال سرکوب و سانسور روشنفکران و آثارشان است. کانون نویسندگان نهادی است فرهنگی، صنفی و غیرانتفاعی که در اردیبهشت سال ۱۳۴۷ به‌ طور رسمی و علنی به عنوان نخستین تشکل صنفی و دمکراتیک اهل قلم فعالیتش را آغاز کرد. با این‌که اعضای کانون نویسندگان نقش به سزایی بین روشنفکران در جریان انقلاب ۵۷ داشتند اما پس از انقلاب، می‌توان گفت که اولین گروهی بودند که مورد سرکوب و سانسور قرار گرفتند. از دستگیری‌های دهه‌ی شصت تا قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران در دهه‌ی هفتاد، همیشه نام یا نام‌هایی از اعضای کانون نویسندگان در لیست افراد ربوده شده یا به قتل رسیده به چشم می‌خورد؛ نام‌هایی مثل محمدجعفر پوینده، محمد مختاری، حمید حاجی‌زاده و بکتاش آبتین. اعضای کانون نویسندگان ایران، معمولاً حتی به ‌سبب عضویت در کانون و نه الزاماً محتوای اثرشان –که با موازین جمهوری اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطابقت داشته باشد یا نه—، قربانی سانسور و تحریف هرچه بیش‌تر آثارشان بوده و هستند. البته خارج از کانون نویسندگان ایران، از آغاز حکومت جمهوری اسلامی، نویسندگان مستقل هم بوده‌ و هستند که علیه سانسور به مبارزه پرداختند و هزینه‌های بسیاری مثل حذف فیزیکی، انزوا و ترک وطن و غیره پرداخته‌اند.

از استقرار جمهوری اسلامی و اعمال سانسور و حذف آثار، نویسندگان و اندیشمندان برای به چاپ رسیدن آثارشان به سه گروه تقسیم شده‌اند. دسته‌ی اول آن‌هایی هستند که تن به تحریف و سانسور اثر خودشان نداده‌اند و عطای درآمدزایی و نشر کتابشان در ایران را به لقایش بخشیدند. در این مورد می‌توان به آثاری مثل «همسایه‌ها» از «احمد محمود» و «کلنل» از «محمود دولت آبادی» اشاره کرد. همسایه‌ها رمانیست در مورد نفوذ اندیشه‌ی چپ در قشر کارگر ایران در خلال نهضت ملی شدن صنعت نفت و اعتراضات کارگران و برخورد حکومت وقت با آن‌ها که هیچ‌وقت نویسنده‌ی آن تن به سانسور و تحریف اثرش نداد؛ به ‌همین خاطر این رمان هیچ‌وقت اجازه‌ی چاپ نگرفت و سرانجام سرنوشت‌اش به چاپ زیرزمینی و عدم درآمدزایی برای نویسنده‌اش ختم شد. کلنل(زوال کلنل) هم رمانیست در مورد یک ژنرال ارتش شاهنشاهی و خانواده‌ی او در زمان انقلاب ۵۷ که در اوایل دهه‌ی شصت نوشته شده و با این‌که برای چندمین بار در سال ۱۳۸۷ توسط نشر چشمه برای درخواست مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد فرستاده شده، اما هنوز موفق به دریافت مجوز نشده است. این رمان در سال ۱۳۸۸ توسط یک نشریه‌ی سوییسی به زبان آلمانی منتشر شد و بعد از آن به زبان‌هایی مثل عبری و نروژی و غیره نیز منتشر و برنده و نامزد جوایز متعددی شده است.

گروه دوم نویسندگان، آن دسته از نویسندگان هستند که با زیرکی فراوان و با استفاده از نبوغ هنری، یا سانسور را دور می‌زنند یا روی خط قرمزهای وزارت فرهنگ و ارشاد و لبه‌ی پرتگاه سانسور راه می‌روند. البته این گروه از نویسندگان به ‌خاطر راه رفتن روی خط قرمزها، گاه موفق به نشر اثر نمی‌شوند و قید آن اثر را ممکن است بزنند. این گروه از نویسندگان نشر اثر و فکرشان را –هرچند محدود— به خالی کردن صحنه ترجیح می‌دهند. این‌ها در همان گلیم کوچک سانسور و چارچوب تنگ وزارت ارشاد اسلامی خودشان را فدای ترویج فکر تازه و گسترش فرهنگ کرده‌اند.

گروه سوم نویسندگان، آن‌هایی هستند که به خودسانسوری روی آورده‌اند. کسانی که خلق اثر را در چهارچوب‌های وزارت فرهنگ و ارشاد پذیرفته‌اند و قبل از آن‌که ممیزی یا اصلاحات به کتابشان بخورد، خودشان اثر یا در واقع فکرشان را سانسور می‌کنند.

خودسانسوری شاید بدترین اتفاقی باشد که برای روشنفکران یک جامعه اتفاق می‌افتد. جامعه‌ای که خودسانسوری در آن عادی بشود، به سختی پذیرای تفکرات تازه و شکستن چارچوب‌های کهنه‌ی خود خواهد بود. البته که خودسانسوری خودش میوه‌ی سال‌ها سانسور و ممنوع‌الکار کردن نویسندگانی‌ست که شاید اگر در جهان آزادتری زیست می‌کردند، می‌توانستند جریان‌های فکری پر باری را پرورش بدهند. همان‌طور که خودسانسوری میوه‌ی سانسور است، خود نیز میوه‌هایی را دارد که در دراز مدت تاثیر فاجعه‌باری را به دوش جامعه می‌گذارد. با شیوع خودسانسوری در جامعه و عبورش از روشنفکران، ما شاهد جامعه‌ای خواهیم بود که پویایی خودش را از دست داده و دیگر پذیرای هیچ اندیشه‌ی نو و فکر مخالفی نسبت به عرفی که حکومت برایش ساخته است نخواهد بود. به دلایلی که ذکر شد، این روزها خودسانسوری یکی از دغدغه‌های مهم اندیشنمدان و روشنفکران ایرانیست که با هر ابزاری که در دست دارند به آن می‌پردازند و از تبعاتش سخن به میان می‌آورند.

در نهایت باید گفت که، علی‌رغم این‌که جمهوری اسلامی از زمان استقرارش همیشه دیوار اتاق فکر روشنفکران را تنگ‌تر و سانسور را پیچیده‌تر کرده، اما نویسندگان هم سر خم نکرده‌اند و هر طور که شده به بقای خود و از آن مهم‌تر به بقای تفکرشان ادامه دادند. تقابل نویسندگان با سانسور وزارت فرهنگ و ارشاد همیشه دوش بر دوش بوده است و حتی در سالیان اخیر و پیشرفت تکنولوژی، تعداد قابل‌توجهی از نویسندگان قید گرفتن مجوز و کسب درآمد را زده‌اند و به صورت مستقل در نشریه‌های اینترنتی مستقل و یا شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ‌های خود، اثرشان را منتشر کرده‌اند. با گذشت سال‌ها، حکومت ایران دست از تلاش برنداشته و هر سال سیستماتیک‌تر به سانسور افکار ناهمسو با خودش پرداخته؛ از آن‌طرف هم نویسندگان با قدرت هرچه بیش‌تر در مورد سانسور نوشته‌اند و هر کس به هر طریقی که توانسته به مبارزه با سانسور و سانسورچی پرداخته است. با این همه، امیدواریم این تقابل بین نویسندگان و حکومت با پیروزی نویسندگان خاتمه یابد و امید به آن روزی که هیچ‌کس تفکر و اثرش، به صرف این‌که موافق با جریان فکری حکومت و سازمانی نیست، سانسور نشود.

توسط: بنیامین عباسی
آوریل 20, 2024

برچسب ها

ادبیات بکتاش آبتین بنیامین عباسی خط صلح خط صلح 156 خودسانسوری سانسور کانون نویسندگان ایران ماهنامه خط صلح محمد مختاری محمدجعفر پوینده