سانسور و سانسورچی، شمشیری بر گلو و استخوانی در گلو
شمشیر تیز سانسور همواره بر گلوی مطبوعات است و آن قدر بریده که در مقاطعی تنها به اندازه ی پوست و استخوانی از آن مانده، اما آن قدر که گلایه از شمشیر می شود که از سوی سانسورچی های دولتی و حاکم اعمال می شود، از استخوان در گلو حرف و بحثی نمی شود. سانسورچی هایی که تنها به دنبال تامین منافع شخصی و گروهی در درون اصحاب مطبوعات نشسته اند.
دولت ها و ناظران آن ها همیشه با هزاران بهانه و دست آویز، دست و پای رسانه ها را می بندند. یک روز حفاظت از منافع ملی خط بر روی نوشته ها می کشد و روزی دیگر الزامات گروهی این اجازه را به سانسورچی ها می دهد تا نیش خود را بزنند و دست و پای مطبوعات را زخمی کنند. این بهانه ها در دوره هایی گاه چنان پیش رفته که گروهی از جنس رسانه و نام مطبوعات با تفکر همان سانسورچی ها عرصه را بر نوشتار و فکر تنگ می کنند.
درونی سازی سانسورچی ها همگام با منافع ملی
منافع ملی و حفاظت از آن تحت هر لباسی که باشد واقعی یا شعاری، دفاعی یا پوششی یک سویه برای حفظ و حراست از منافع گروهی محدود یا حتی کثیر که نام ملی گرفته اند، این اختیار و امکان را به وضع کنندگان و مجریانش می دهد که سایر حقوق دیگران را به حاشیه برانند. در این حاشیه حتی می توان حق دانستن و چرخه ی آزاد اطلاعات را نیز پیدا کرد. این عناوین عموماً معادل بیرونی ندارند و حتی مطالبه کنندگانش نیز مجازات می شوند.
این حلقه ی فشارها و نکته سنجی های خارج از قانون و قاعده که از قضا همراه با ما به ازای بیرونی و عینی هستند، در سال های اخیر آن چنان هزینه های سنگین داشته اند که ناچار سانسورچی ها با عناوین محترمانه ای درون تحریریه ها جای گرفتند و در گامی بعدی درون افراد. به ازای هر کلام و حرف و نکته، و پیش از نوشتن باید در کفه ی ترازوی همان خط کشان وزن کشی کرد و اگر میزان و هم کفه بود، آن را جاری کرد. فیلترهای چند باره، نفسِ دانستن را به طور مکرر زیر سوال می برند. دیگر حق دانستن معنایی نخواهد داشت، بلکه آن منافع که حالا سلسله مراتبی پیدا کرده، و رتبه بندی شده و از ناخودی صرف به مجموعه ای از خودی و ناخودی تبدیل شده است. هر کدام هم برای فیلتر گذاری های خود دلایل خاص خود راد ارند، اما محتوای همه بقا است. این میان نوع بقای مخاطب است که جایی برای جولان ندارد و مفهوم دانستن برای بهتر زیستن کاملاً بی معنا می شود. این چرخه اگر چه سطح مطالبات را به صفر نمی رساند، اما به همان نحو که سانسورچی ها را در جان اصحاب رسانه و صاحبان قلم نشانده، همان فیلترها را در ذهن مخاطبان می نشاند و دغدغه ی مطالبه حقوق شان را اگر به صفر تنزل دهد، می توان مدعی شد برای بسیاری به حداقل کاهش می دهد و عده ای نیز خنثی می شوند و آنانی که به دنبال حق خود هستند، اگر نام زیاده خواه نگیرند، حتماً عنوان “سرشان درد می کند برای دردسر” را نصیب خود خواهند کرد.
سانسورچی های خودی، استخوان های در گلو مانده
تحدید رسانه ها و مطبوعات و لنگ کردن رکن چهارم دموکراسی، هیچ گاه شعار نبوده، اما این گفته همواره مخاطبش بیرونی بوده، سیاسی بوده و هیچ گاه نیشتری به خودی نزده است. نام سانسور مترادف شده است با دولت و حکومتی که با انواع پیش فرض ها و با هدف ماندگاری بیش تر خود سعی در لاپوشانی و حذف و تعدیل و قلب اخبار اطلاعات دارد و راه های اطلاعات را بر اساس منافع خود باز می کند و یا می بندد. یا حتی تیر پیکان به سمت رسانه هایی نشانه می رود که در همان راستا و هدف و تنها با پوششی متفاوت، در حال پیاده سازی و درونی کردن سانسور هستند، اما این تیر و نیشتر هیچ گاه به درون تمایل پیدا نکرده و داد سخن داده نشده است. اگر از اولی در مجامع بین المللی سخن گفته می شود و در رتبه بندی ها، حتماً نشان می گیرد، اما دومی در حد تذکرها و زیرزبان گفتن ها باقی می ماند، هر چند نتیجه ی هر دو یکی است. هر چند در نهایت اخبار دروازه بانی می شوند و از فیلتر رد می شوند. تنها تفاوتش این است که در اولی به اصطلاح منافع ملی است که می تواند به صورت دوره ای تغییر شکل دهد و در دومی، منافع فرد است که گاه به منافع فرد یا جمع دیگری گره خورده است. در اولی سیاست است که بر سر آزادی ارتباطات و اطلاعات سد می سازد و در دومی منافع مادی.
این گونه است که یک باره، سازمانی لباس اصلح می پوشد و دیگری ناکار آمد می شود. اولی به جایگاه رسانه پی برده است و از قضا خوب می داند که چطور می تواند مقام و موقعیت خود را تثبیت کند. این جا اگر کسانی آمده اند که رسانه برایشان ارج و قربی دارد، نوشتن و خواندن برایشان هدف است و به هزاران حیله قصد دورزدن سانسور و سانسورچی ها را دارند، بسیار بیش تر از آن ها آمده اند که بار خود را ببندند و از قضا خواهان هم دارند. دسته ی اول اگر اطلاعات را به دست می آوردند که منتشر کنند که حق دانستن مردم را ایفائ کنند، دسته ی دوم اطلاعات را به دست می آوردند که تهدید به انتشار کنند که منافع کوتاه مدت و بلند مدت خود را تامین کنند. و روزگار بگذرانند. هر چند به هر دو می گذرد، اما دسته ی دوم با آسایش بیش تری می گذرانند.
سانسورچی ها در هر شکلی وارد شوند، در نهایت رسانه را بازیچه ی دست خود می کنند و به نفع خود سود می برند. سانسورچی های بیرونی سال هاست مورد خطاب قرار می گیرند و به طور مستمر تاکید می شود که پای بر گلوی رسانه ها گذاشته اند و اندکی امیدی برای اصلاح آن ها وجود دارد و در دوره ها شدت و حدت آن کم و زیاد می شود، اما سانسورچی های دوم که هم چون استخوانی در گلو مانده اند، روبه روز بزرگ تر می شوند و گسترش پیدا می کنند و هنوز وحدتی برای مقابله با آن بیرون کشیدن این تیغ و استخوان پیدا نشده است.
اگر چه شکل و شمایل سانسورچی ها متفاوت است و منافع شان نیز، اما حداقل در یک مورد وحدت نظر دارند و آن وجه و حقوق مخاطبان است. در دیدگاه هر دو”مخاطب بر اساس خواست و نیاز آن ها که حق دانستن دارد”. در اصل در هر دو دیدگاه مخاطب منفعل بوده و هم چون مایعی است که در هر ظرفی جای می گیرد و تهی از هر نوع بازخورد، واکنش و مطالبه ای است. در نهایت مخاطب و رسانه تنها مهره های بازی هستند که میان سانسورچی ها می چرخند و دست به دست می شوند.
ماهنامه شماره ۳۷