اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

حفظ محیط زیست؛ بقای انسان یا بقای دیگران؟

1111بیراه نیست اگر بگوییم که “محیط زیست” و واژه ‌های مربوط به آن، یکی از پرکاربردترین واژه‌های قرن بیست و یکم است. واژه ‌ای عام که مانند واژه ی “فرهنگ” در بسیاری از متون، گفت ‌وگوها و سخنرانی ‌ها به کار می ‌رود و در بسیاری موارد، کم تر به معنای صحیح آن استفاده می ‌شود. برای خیلی‌ ها محیط زیست به معنای جنگلی سرسبز و انبوه با رودخانه ‌ای خروشان و آسمانی آبی است و از نظر آنان هرچیز غیر از آن همانند بیابان‌ ها، فضاهای شهری و یا سازه‌ های دست‌ساز بشر محیط زیست محسوب نمی ‌شود.

واضح است که محیط زیست معنای “فضای زندگی” دارد و محلی که حیات رکن اصلی آن باشد را شامل می ‌شود. برای انسان خانه و محله و شهر و کشور و غیره است و محیط زیست یک آمیب تک سلولی، ظرف پر از آبی است که در آن به حیات خود ادامه می ‌دهد. این محیط می ‌تواند شرایطی بسیار مطلوب برای موجود زنده داشته باشد و یا این که در اثر عوامل مختلف، دچار آسیب شود؛ تا حدی که باعث به خطر افتادن حیات موجودات درون آن شود.

همان طور که گفته شد، محیط زیست برای انسان از دیدگاه‌ های مختلف قابل تفسیر است و به طور عام، محیطی است که نیازهای اساسی انسان شامل نیاز به تنفس، خوراک و امنیت او را تامین کند. این نیازها از طریق دارایی‌ های موجود در آن محیط (که می‌توانند زنده یا غیرزنده باشند) و روابط حاکم بر آن ها تامین می ‌شود. هرگونه تغییر در این روابط و شرایط نیز در کوتاه مدت یا دراز مدت باعث خواهد شد تا حیات انسان با خطر روبه رو شود.

به طور عام، طبیعت مهم ترین محیط زیست انسان محسوب می‌ شود. هرچه انسان موفق به ساخت و تولید آن شده، همه از طبیعت به دست آمده. این واقعیتی غیر قابل انکار است. از طرفی نخستین و مهمترین اصل در علم محیط زیست، “شبکه ی حیات” است. به این معنا که تمامی شکل‌ های حیات از موجودات ذره‌ بینی گرفته تا بزرگ ترین جانوران مانند وال آبی، همه و همه در شبکه ‌ای گسترده و بسیار پیچیده (چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم) با یکدیگر در ارتباط هستند؛ و همانند هر شبکه ی دیگری، بقا و کیفیت حیات هر یک از این عناصر، تضمین کننده ی بقای کل شبکه است. همین شبکه ی پیچیده از ویروس‌ها، قارچ‌ها، گیاهان و جانوران است که برای ما غذا، پوشاک، مسکن، دارو تامین می‌کند و روابط موجد بین عناصر، پویایی و بقای طبیعت (به عنوان محیط زیست اصلی) را تضمین خواهد کرد. آن چه امروز به عنوان “فعالیت محیط زیستی” شناخته می ‌شود، تلاش برای حفظ همین شبکه و عناصر تشکیل دهنده ی آن است. در واقع آن چه این دست فعالیت‌ ها به دنبال آن هستند، اولاً بقای شبکه و عناصر آن و ثانیاً بقای انسان به عنوان یکی از عناصر این شبکه است.

حق حیات، بنیادی‌ ترین حق بشر است. دیدگاه حفاظت محیط زیست این حق را به دیگر جانداران نیز بسط می‌ دهد. از این دیدگاه، انسان حق زیستن دارد اما این حق نباید از طریق سلب حق حیات برای سایر جانداران تلقی شود. در واقع از نظر فعالان محیط زیست، حق حیات، حق انحصاری انسان نیست، چرا که در صورت آسیب اشکال دیگر حیات، زندگی انسان نیز به خطر می ‌افتد.

به عنوان مثال، تا پیش از دهه ی 1330 شمسی، در جنگل ‌های شمال ایران گونه ی “ببر هیرکانی” که به “ببر مازندران” مشهور است، زندگی می‌کرد. یکی از عوامل کاهش شدید جمعیت این گونه، شکار بود. تنها “مسعود میرزا ظل السلطان” شاهزاده ی مشهور قاجار و والی فارس، در کتاب خاطرات خود به کشتار 37 ببر اشاره می‌ کند. در آن زمان، ببر به عنوان جانوری خطرناک برای انسان شناخته می ‌شد و کشتن این گربه ‌سان بزرگ به عنوان عاملی برای حفظ انسان شناخته می ‌شد. آخرین گزارش از مشاهده ی ببر در ایران مربوط به سال 1335 است که یکی از روستاییان حوالی مینودشت (در استان گلستان فعلی) با مشاهده ی یک ببر به تعقیب و سپس شکار آن می ‌پردازد. پس از این واقعه، تاکنون هیچ گزارشی از مشاهده ی ببر به ثبت نرسیده است و هم ‌اکنون این گونه به عنوان گونه ‌ای منقرض شده در ایران شناخته می ‌شود. در نگاه اول به نظر می ‌رسد که حضور ببر در جنگل، یکی از مخاطرات برای انسان ‌های حاشیه نشین جنگل است، اما با نگاهی وسیع‌ تر مشخص می ‌شود که چنین نیست. ببر به عنوان جانوری گوشتخوار، یکی از عوامل طبیعی جمعیت گونه ‌های ضعیف ‌تر مانند گراز محسوب می‌ شود. گراز جانوری همه‌چیز خوار است که از قدرت تولید مثل بالایی برخوردار است. این گونه در هر زایمان قادر است بین 5 تا 14 توله به دنیا بیاورد. پس طبیعی است که بدون وجود عامل کنترل کننده، جمعیت این گونه به شدت رشد خواهد داشت. این رشد جمعیت گراز، امروز به یکی از تهدیدهای جدی کشاورزی و باغداری در شمال ایران تبدیل شده و گرازها هر سال میلیون ‌ها تومان خسارت به محصولا کشاورزی وارد می‌ کنند؛ خسارتی که علاوه بر ابعاد اقتصادی، متوجه بخش قابل توجهی از غذای انسان ‌ها است. بعید نیست که ابعاد دیگری از این مسئله، در آینده خودنمایی کند و با افزایش دانش انسان از طبیعت مشخص شود.

مثال ببر هیرکانی، یکی از نمونه‌ های آسیب به شبکه است. آسیبی که از سوی انسان وارد شده و مشکلات آن نیز دامن ‌گیر انسان شده است. اما مثال ‌های دیگری نیز از این آسیب به شبکه وجود دارد. در سال 1389، اهالی روستای “دره‌ زرشک” (روستایی در نزدیکی شهر اردکان استان یزد) متوجه شدند که دولت قصد دارد تا معدن مس قدیمی و متروک این روستا را دوباره راه ‌اندازی کند. این معدن در دهه ی 1340 کشف شده بود اما به دلیل عیار پایین سنگ معدن، استخراج از آن مقرون به صرفه نبود و متروک مانده بود. فعالیت معدن کاوان در این معدن مس، خطر آلودگی آب ‌های زیرزمینی را به دنبال داشت چرا که دره‌ زرشک در بالادست دشتی وسیع به نام “دشت یزد-اردکان” واقع شده بود و از طرف دیگر این منطقه، به دلیل وجود چشمه ‌های آب و منابع آب زیرزمینی، در استان خشک یزد به عنوان منطقه ی ییلاقی شناخته می‌ شود. فرایند استخراج و تغلیظ سنگ معدن، باعث انتشار مواد آلاینده ی فراوانی از جمله فلزات سنگین می ‌شود و با آغاز به کار این معدن، آلودگی ‌ها نه تنها باعث مسموم شدن منابع آب دره‌ زرشک می ‌شدند، بلکه به دلیل موقعیت این منطقه، آلودگی از طریق آب‌ های زیرزمینی به تمامی دشت یزد- اردکان منتقل می‌ شد و از بین رفتن کشاورزی و سلامت آب آشامیدنی تمامی سکونت گاه‌های منطقه را در پی داشت. جالب آن جا بود که اهالی، پیش از کارشناسان و دانشگاهیان به این موضوع پی برده بودند و  به همین دلیل اعتراضات گسترده ‌ای را برای جلوگیری از فعالیت معدن آغاز کردند. شرکت بهره‌ بردار معدن، همواره اشتغال افراد و کسب ثروت برای کشور را به عنوان بهانه ی اصلی فعالیت خود مطرح می‌کرد، اما اهالی معتقد بودند که این کار، حیات آن ها در منطقه را از جنبه‌ های مختلف با تهدید روبه رو می‌ کند. این اعتراضات بیش از دو سال به طول انجامید تا آن که در نهایت شرکت بهره‌ بردار معدن، مجبور به ترک دره ‌زرشک شد.

ماجرای معدن مس دره ‌زرشک مثالی دیگر از آسیب به شبکه بود؛ آسیبی که از سوی انسان به عنوان یکی از اجزای شبکه وارد می ‌شد و می‌ توانست بر زندگی دیگر انسان ‌ها تاثیر منفی بگذارد و با مقاومت اهالی به وقوع نپیوست. مثال ‌هایی از این دست فراوان هستند. اما همگی در این نکته مشترکند که آسیب به هر جزئ از شبکه، به دیگر اجزای شبکه نیز آسیب وارد خواهد کرد.

این چنین است که فعالان محیط زیست، گاه در برابر مرگ یک پلنگ، یا احداث یک سد روی رودخانه و یا قطع درخت در یک جنگل واکنش ‌های گسترده نشان می ‌دهند. آن چه در اتفاقات این چنینی حائز اهمیت است، از دست رفتن یک فرد از جمعیت پلنگ ‌ها و یا کاهش آب ورودی به یک دریاچه ی طبیعی نیست، بلکه به خطر افتادن بقای سایر موجودات زنده به عنوان اجزای شبکه ‌ای است که انسان نیز در آن عضویت دارد. در واقع آن چه دیدگاه حفاظت محیط زیست بر آن تکیه دارد، حق حیات به معنای “بقا” است، نه فقط حق حیات برای تک تک افراد گونه ‌های زنده. از این منظر، حق حیات به عنوان بنیادی ‌ترین حق انسان وابسته به بقای سایر موجودات زنده است؛ بقایی که در شبکه ‌ای از موجودات زنده و در ارتباط مستقیم با اشیای طبیعی غیرزنده حاصل می ‌شود.

قطعاً در چنین شبکه ‌ای، توجه صرف به حق حیات انسان و بقای آن هیچ ‌گاه به نتیجه نخواهد رسید و بیش تر باعث تهدید آن خواهد شد. این پایه‌ ای‌ ترین مفهوم در حفاظت محیط زیست است. به بیان دیگر، آن چه در چند دهه ی اخیر به عنوان تفکر حفاظت از محیط زیست مطرح شده، بیش از هر چیز بقای انسان را در نظر گرفته است و به این نتیجه رسیده است که بقای گونه ی انسان، در گروی بقای سایر گونه‌ها است و طبیعتاً بقای سایر گونه ‌ها نیز در گروه حفظ محیط زندگی و ارتباطات طبیعی آن ها با سایرین است.

مدیر
آوریل 22, 2014

ماهنامه شماره ۳۵