اخرین به روز رسانی:

دسامبر ۲۲, ۲۰۲۵

نقش مردان در مقابله با خشونت‌های جنسیتی/ الهه امانی

کمپین بین‌المللی سالانه‌ی «۱۶ روز فعالیت جهانی علیه خشونت جنسیتی»، با عنوان «۱۶ روز نارنجی»، در تاریخ ۱۰ دسامبر، هم‌زمان با روز جهانی حقوق بشر، به پایان رسید. اگرچه آگاهی عمومی نسبت به خشونت علیه زنان در خلال ۳۴ سال فعالیت جهانی این کمپین افزایش یافته است، اما مسیر پایان‌دادن به این خشونت‌ها هم‌چنان طولانی و پیچیده است. خشونت علیه زنان تنها به فضای خصوصی یا عمومیِ فیزیکی محدود نمی‌شود؛ امروزه زنان به‌طور گسترده، آزار، تهدید و خشونت را در فضای مجازی و دیجیتال نیز تجربه می‌کنند. از این‌رو، شعار و محور اصلی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان در سال ۲۰۲۵، خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت در فضای مجازی بود. گسترش گونه‌های جدید خشونت، ضرورت پاسخ‌های جدی حقوقی، اجتماعی و فرهنگی در این زمینه را بیش از پیش آشکار می‌سازد.

کارزار ۱۶ روز فعالیت علیه خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت، یک کمپین جهانی است که در سال ۱۹۹۱ توسط فعالان «مرکز رهبری جهانی زنان» (CWGL) پایه‌گذاری شد. پیوند آگاهانه و هدفمند ۲۵ نوامبر، روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، و ۱۰ دسامبر، روز حقوق بشر، خشونت علیه زنان را در چارچوب حقوق بشر قرار می‌دهد و تاکید می‌کند که این خشونت‌ها نه مسئله‌ای شخصی، بلکه نقضی ساختاری و نظام‌مند از حقوق بنیادین انسان‌ها است؛ نقضی که مستلزم پاسخ‌گویی دولت‌ها، همبستگی اجتماعی و اقدامات پایدار است. این بازه‌ی زمانی، که ریشه در تاریخ مقاومت دارد، به یاد خواهران «میرابل» انتخاب شده است؛ سه خواهری که در سال ۱۹۶۰ توسط رژیم دیکتاتوری جمهوری دومینیکن کشته شدند و ترور آن‌ها به نمادی ماندگار از مقاومت در برابر خشونت سیاسی و جنسیتی تبدیل شد. این کارزار با الهام از همین میراث، در دانشگاه «راتگرز» راه‌اندازی شد تا خشونت علیه زنان را به‌عنوان مسئله‌ای حقوق بشری برجسته سازد و فشار موثری بر دولت‌ها برای پیشگیری، حمایت از قربانیان و پایان‌دادن به مصونیت عاملان خشونت وارد کند.

امروزه، این کارزار به یکی از گسترده‌ترین جنبش‌های جهانی در حوزه‌ی عدالت جنسیتی تبدیل شده است. هزاران سازمان و شبکه‌ی مدنی در بیش از ۱۸۰ کشور، در شانزده روز فعالیت مشارکت می‌کنند. سازمان ملل متحد نیز از طریق ابتکار «اتحاد»(UNITE) ، حمایت رسمی خود را از این کارزار اعلام کرده و رنگ نارنجی را به‌عنوان نماد آینده‌ای عاری از خشونت برای زنان و دختران برگزیده است. این کارزار هر ساله با تمرکز بر یک محور مشخص، به اشکال نوظهور یا کم‌تر دیده‌شده‌ی خشونت می‌پردازد. در همین راستا، باتوجه به تداوم خشونت علیه زنان و هم‌زمان با گسترش نگران‌کننده‌ی خشونت‌های آنلاین، محور سال ۲۰۲۵ به «خشونت‌های دیجیتال» اختصاص یافت.

واقعیت آن است که خشونت مبتنی بر جنسیت، هم علت و هم معلول نابرابری جنسیتی است؛ ازاین‌رو مردان، به‌عنوان نیمی از جامعه، مسئولیتی اخلاقی و اجتماعی در قبال مقابله با آن بر عهده دارند. این مسئولیت فراتر از محکومیت‌های کلامی است و مستلزم اقدامات بنیادینی چون بازنگری در الگوهای مردانگی، به چالش کشیدن هنجارهای خشونت‌زا، پرهیز از سکوت و هم‌دستی، پاسخ‌گو کردن همسالان و نهادها، و همبستگی آگاهانه با جنبش‌های فمینیستی است. مشارکت فعال مردان نقشی تعیین‌کننده در برچیدن ساختارهای مردسالارانه‌ای دارد که با عادی‌سازی خشونت، مانعی جدی در برابر تحقق برابری جنسیتی ایجاد می‌کنند.

در نهایت، کارزار ۱۶ روز فعالیت جهانی، یادآور این حقیقت است که خشونت علیه زنان، نه‌تنها نقض صریح حقوق بشر، بلکه نمادی از تضییع حقوق نیمی از جامعه است و تنها با اقدامی همگانی رفع خواهد شد. پایان‌دادن به خشونت مبتنی بر جنسیت، در گرو تقویت کنش‌گری محلی، گسترش همبستگی جهانی و ملزم ساختن دولت‌ها به پاسخ‌گویی در سه حوزه‌ی پیشگیری، حمایت از بازماندگان و اجرای عدالت است. دست‌یابی به جهانی عاری از خشونت، تنها با پذیرش مسئولیتی مشترک و فراتر از مرزهای جنسیتی امکان‌پذیر است.

سرکوب زنان، نابرابری‌های جنسیتی و مناسبات پدرسالارانه، مسایلی فردی یا صرفاً مربوط به زنان نیستند، بلکه مسایلی ساختاری و اجتماعی‌اند که در نهادها، هنجارهای فرهنگی و روابط قدرت ریشه دارند. اگرچه زنان در خط مقدم مقابله با خشونت‌های مبتنی بر جنسیت قرار دارند —چه به‌عنوان کسانی که بیش‌ترین آسیب را متحمل می‌شوند و چه به‌عنوان پیشگامان تغییر— اما دست‌یابی به تحول پایدار بدون مشارکت فعال مردان، به‌عنوان نیمی دیگر از جامعه، ممکن نیست.

در جریان پنجاه‌وهشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد (۲۰۰۳–۲۰۰۴)، کمیسیون مقام زن از دبیرکل این سازمان درخواست کرد تا مطالعه‌ای جامع درباره‌ی همه‌ی اشکال و جلوه‌های خشونت علیه زنان —آن‌گونه که در «اعلامیه و برنامه‌ی عمل پکن» و سند «زنان ۲۰۰۰: برابری جنسیتی، توسعه و صلح برای قرن بیست‌ویکم» شناسایی شده‌اند— انجام دهد. هم‌چنین، باتوجه به اهمیت جایگاه مردان در مقابله با خشونت علیه زنان، ضروری تشخیص داده شد که مبحثی پیرامون نقش آنان نیز گشوده شود تا مبنایی برای ارائه‌ی توصیه‌ها و راهبردهای مقابله با این خشونت‌ها فراهم آید.

متعاقب این تصمیم، کارزار «HeForShe» در سال ۲۰۱۴ توسط نهاد زنان سازمان ملل متحد (UN Women) و با هدف مشارکت دادن مردان و پسران به‌عنوان کنش‌گران و حامیان برابری جنسیتی راه‌اندازی شد. این کارزار نقشی نمادین و بسیج‌کننده در جلب مشارکت مردان برای گفت‌وگو و اقدام در حوزه‌ی برابری جنسیتی ایفا کرد؛ هرچند کارآمدی آن با محدودیت‌های جدی و نقدهای مهمی نیز روبه‌رو بوده است که بررسی آن مجالی دیگر می‌طلبد.

خشونت مبتنی بر جنسیت، شاید گسترده‌ترین و از نظر اجتماعی پذیرفته‌شده‌ترین شکل نقض حقوق بشر باشد. میان این نوع خشونت، برابری جنسیتی و سلامت عمومی، پیوندی مستقیم وجود دارد. به‌طور سنتی، در مباحث مرتبط با خشونت جنسیتی، تمرکز اصلی بر خشونت مردان علیه زنان و ضرورت حمایت و کمک به زنان خشونت‌دیده بوده است.

نقش مردان در بروز خشونت و نیز پتانسیل آنان برای مقابله با این پدیده، کم‌تر مورد بحث قرار گرفته است؛ رویکردی که اکنون دستخوش تحول شده است. همان‌گونه که جنبش برابری جنسیتی در گذر زمان از تمرکز انحصاری بر زنان فراتر رفته و به ضرورت مشارکت‌دادن مردان پی برده است، تغییری مشابه در رویکرد شناخت و مقابله با خشونت نیز مشهود است. پژوهش‌های اخیر درباره‌ی نقش مردان در مقابله با خشونت‌های جنسی و جنسیتی، تلاشی در راستای تغییر نگرش به مردان و زنان به‌عنوان اجزایی به‌هم‌پیوسته از یک نظام جنسیتی به‌شمار می‌آیند.

بدیهی‌ترین استدلال برای ضرورت چنین تغییری آن است که کمک به زنان قربانی، به‌خودیِ خود مردان را از ادامه‌ی اعمال خشونت بازنمی‌دارد؛ بلکه برای توقف خشونت، باید با پسران و مردان کار کرد. شمار قابل توجهی از سیاست‌مداران، سازمان‌های غیردولتی و پژوهشگران در جهان و ایران به این واقعیت اذعان دارند. با این حال، باید پذیرفت که هنوز راهی طولانی در پیش داریم. مهم‌ترین روندهای امیدبخش و چالش‌های پیش‌رو برای حذف خشونت و تبیین نقش مردان در این عرصه، به شرح زیر است:

– دانش درباره‌ی گستره و پیامدهای خشونت مردان در سطح بین‌المللی رو به افزایش است. هم‌زمان، تابوهای پیرامون اذعان‌کردن به خشونت در حال کاهش‌اند و خشونت در روابط صمیمی با پارتنر یا همسر توجه عمومی بیش‌تری را به خود جلب کرده است. این روند به افزایش آگاهی درباره‌ی ضرورت مشارکت‌دادن مردان در مقابله با خشونت علیه زنان انجامیده است.

در ایالت کالیفرنیا، مردانی که به جرم خشونت خانگی محکوم شده‌اند یا مشمول دستور قضایی مرتبط با خشونت خانگی هستند، معمولاً ملزم می‌شوند در «برنامه‌ی مداخله برای مرتکبان خشونت»(BIP)، که مورد تایید دادگاه است، شرکت کنند و آن را با موفقیت به پایان برسانند. این برنامه‌ها که اغلب به‌طور غیررسمی «مدرسه‌ی خشونت خانگی» نامیده می‌شوند، نوعی بازآموزی یا آموزش اجباری محسوب می‌گردند. هدف این برنامه‌ها پرداختن به ریشه‌ها و علل رفتار خشونت‌آمیز، آموزش مسئولیت‌پذیری فردی و پیشگیری از تکرار خشونت در آینده است. نگارنده‌ی این یادداشت خود مسئولیت برگزاری و تسهیل‌گری این کارگاه‌های آموزشی برای مردان را در دهه ۱۹۹۰ بر عهده داشته است.

– روش‌های درمانی و مداخلات ویژه‌ی مردان، به‌طور فزاینده‌ای نشان می‌دهند که تغییر رفتار خشونت‌آمیز در آنان امکان‌پذیر است. این واقعیت، اهمیت کار با مردان را برجسته ساخته و به شکل‌گیری رویکردی خوش‌بینانه‌تر در این حوزه منجر شده است.

– افزایش پژوهش‌ها پیرامون خشونت مردان، بینش‌های تازه‌ای در خصوص علل آن فراهم آورده است.  علاوه بر «مناسبات  قدرت» دیر پای پدر مرد سالاری، اکنون به تجربه‌های  مردان  از خشونت در کودکی و پیوند آشکار این عوامل با متغیرهای اجتماعی، اقتصادی و سنی توجه ویژه‌ای می‌شود. این رویکرد، بحث را از گزاره‌ی کلی «همه‌ی مردان بالقوه خشونت‌ورز هستند» به درکی واقع‌بینانه‌تر سوق داده است؛ این‌که اکثر مردان هرگز علیه شریک زندگی خود خشونت اعمال نمی‌کنند و خشونت معمولاً به زمینه‌های فردی و اجتماعی مشخصی گره خورده است.

– پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند که خشونت زنان علیه مردان در روابط صمیمی —همسر یا پارتنر— گسترده‌تر از تصورات پیشین است؛ هرچند این نوع خشونت نه از نظر گستردگی و نه از حیث پیامدهای عاطفی و جسمی، با خشونت مردان علیه زنان قابل مقایسه نیست. با این حال، آگاهی از این واقعیت به کاهش قطبی‌سازی جنسیتی و افزایش مشارکت مردان کمک می‌کند. در همین راستا، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد مردان نیز هم‌چون زنان در معرض خشونت از جانب مردان قرار دارند و مردانی که خشونت شدید را تجربه می‌کنند، تا حد زیادی به همان شیوه‌ای دچار آسیب‌های روانی می‌شوند که زنان خشونت‌دیده با آن درگیر هستند؛ هرچند روشن است که این نوع خشونت عمدتاً توسط مردان علیه مردان اعمال می‌شود.

 

نقش‌های کلیدی مردان در مقابله با خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت

– به چالش کشیدن مردانگی‌های آسیب‌زا و سمی: مقابله‌ی فعال با نقش‌های جنسیتی‌ای که مردانگی را با سلطه‌گری، کنترل و اعمال خشونت پیوند می‌زنند و در مقابل، ترویج الگوهای سالم، برابرخواهانه و عاری از خشونت.

– شکستن سکوت و ایفای نقش هم‌پیمان: موضع‌گیری صریح علیه شوخی‌های جنسیت‌زده، آزار و انواع خشونت در همه‌ی عرصه‌ها—از حریم خانه و محیط کار گرفته تا فضاهای عمومی و شبکه‌های اجتماعی—امری حیاتی است. مردان می‌توانند با افشای رفتارهای خشونت‌آمیز، به چالش کشیدن عاملان خشونت و حمایت از بازماندگان، به مدافعانی موثر تبدیل شوند.

– نهادینه‌کردن برابری در خانواده: مردان از طریق الگوسازی روابط برابر، مشارکت عادلانه در مسئولیت‌های خانگی و حمایت از حقوق و عاملیت زنان، می‌توانند چرخه‌ی خشونت را در کانون خانواده متوقف کنند.

– آموزش همسالان و نسل‌های آینده: بهره‌گیری از شبکه‌های اجتماعی، روابط شخصی و نفوذ فردی برای به چالش کشیدن باورها و نگرش‌های تبعیض‌آمیز، و نیز الگوسازی برای پسران و مردان جوان، از ابزارهای کلیدی فرهنگ‌سازی محسوب می‌شود.

– حمایت از اصلاحات ساختاری و نهادی: مردان می‌توانند با مطالبه‌ی برچیدن قوانین تبعیض‌آمیز، نظارت بر اجرای سیاست‌های بازدارنده در برابر خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت، و حمایت از سازمان‌ها و جنبش‌های حقوق زنان، در سطح کلان به تغییرات پایدار یاری رسانند.

 

چالش‌ها و موانع ایفای نقش مردان در مقابله با خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت

– مناسبات قدرت ریشه‌دار مردسالارانه: نظام‌ها و باورهای پدرسالارانه که بر برتری مردان تاکید دارند، قدرت زنان را محدود کرده و به تداوم و گستردگی خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت دامن می‌زنند.

– حمایت سنتی مردان از خشونت علیه زنان در حوزه‌ی خانوادگی: بسیاری از مردان، خویشاوندان مذکر را حامیان اصلی خود می‌دانند، این رویکرد، با محصور کردن خشونت در چارچوب خانواده، ضمن تضعیف راهکارهای قانونی و مدنی، سلطه را بازتولید می‌کند، نظیر آن‌چه در قتل‌های ناموسی به وفور دیده می‌شود.

– شکاف‌های حقوقی و چالش‌های اجرایی: در بسیاری از کشورها، هرچند قوانینی برای مقابله با خشونت وجود دارد، اما ضعف در اجرا و وجود خلاها و تبصره‌های قانونی، اثربخشی آن‌ها را به‌طور جدی کاهش می‌دهد.

در مجموع، نقش‌آفرینی مردان به عنوان کنش‌گران فعال تغییر، شرایط برچیدن موانع فرهنگی و ساختاری بازتولیدکننده‌ی خشونت را ممکن می‌سازد. این مشارکت، نه‌تنها برای احقاق حقوق زنان، بلکه پیش‌شرطی برای دستیابی به جوامعی عادلانه‌تر، امن‌تر و انسانی‌تر است.

 

ایران و چرخه‌ی معیوب مردانگی سمّی

علی‌رغم محدودیت‌های فعالیت مدنی در ساختار سیاسی حاکم بر ایران، کمپین «۱۶ روز فعالیت علیه خشونت جنسیتی» در سال ۲۰۲۵ بازتاب گسترده‌ای در مقالات تحلیلی، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی ایران داشته است. این استقبال و بازتاب وسیع در متن جامعه، بیانگر افزایش آگاهی عمومی و کم‌رنگ شدن تابوهای گزارش‌دهی پیرامون انواع خشونت—از جمله تجاوز جنسی—است؛ تحولی فرهنگی که حتی در غیاب تغییرات قانونی نیز مسیر خود را گشوده است.

روشن است که از منظر حقوقی، قوانین در هر جامعه‌ای باید ابزاری برای پاسداری از عدالت، تضمین حقوق انسانی و پیشبرد برابری شهروندان باشند و حتی گامی فراتر از وضعیت کنونی جامعه بردارند. اما در ایران، به‌ویژه در حوزه‌ی قوانین خانواده و مقررات مرتبط با خشونت‌های جنسی و جنسیتی، چارچوب حقوقی موجود نه‌تنها پاسخ‌گوی واقعیت‌های زیسته‌ی زنان نیست، بلکه به عاملی برای تداوم ناامنی و آسیب‌های جسمی و روانی تبدیل شده و در حکم لباسی تنگ بر قامت جامعه‌ی ایران و مطالبات زنان عمل می‌کند.

فقدان پژوهشی جامع، سراسری و مستقل درباره‌ی خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت در تاریخ معاصر ایران، خود نشان‌دهنده‌ی نبود اراده‌ی سیاسی برای مواجهه‌ی نظام‌مند با این معضل ساختاری است. در چنین بستری، تجربه‌های کنش‌گری—از «کمپین یک میلیون امضا» برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز تا خیزش «زن، زندگی، آزادی»—اهمیتی تاریخی و تحلیلی می‌یابند. هرچند بدیهی است که اصلاح قانون به‌تنهایی برای پایان‌دادن به خشونت کافی نیست، اما جرم‌انگاری صریح، تضمین اجرای موثر و ایجاد سازوکارهای پاسخ‌گویی قضایی می‌تواند نقشی تعیین‌کننده در مهار خشونت، به‌ویژه پدیده‌ی زن‌کشی، ایفا کند.

در ایران، حتی در موارد محدود جرم‌انگاری، فقدان ضمانت‌های اجرایی موثر، قانون را عملاً به متنی بی‌اثر تقلیل داده است. در چنین بستری، پرسش اساسی این است: در سایه‌ی قوانینی ناکارآمد و منسوخ، نقش مردان در چرخه‌ی خشونت چیست؟ آمارها و پژوهش‌های مرتبط با «زن‌کشی» در ایران تکان‌دهنده‌اند. بر اساس گزارش اخیر «کمپین توقف قتل‌های ناموسی»، تنها در شش‌ماهه‌ی نخست سال جاری، ۱۱۸ مورد قتل به ثبت رسیده است (1) که اکثریت قریب‌به‌اتفاق آن‌ها توسط مردان خانواده و تحت عنوان «دفاع از ناموس» صورت گرفته است.

در تحلیل این وضعیت، دکتر جکسون کتز (Dr. Jackson Katz)، پژوهشگر برجسته‌ی حوزه‌ی خشونت مبتنی بر جنسیت، مفهوم «مردانگی سمی» را نه به‌عنوان ویژگی ذاتی مردان، بلکه به‌مثابه نظامی اجتماعی و فرهنگی تبیین می‌کند. این چارچوب تحلیلی برای درک خشونت جنسیتی در ایران نیز مصداق دارد؛ جامعه‌ای که در آن تعریف مردانگی غالباً با کنترل بدن زنان، اقتدارگرایی خانوادگی و مشروعیت‌بخشی به خشونت تحت لوای «ناموس» پیوند خورده است.

مردانگی سمی، مجموعه‌ای از هنجارهای اکتسابی است که هویت مردانه را با مولفه‌هایی چون سلطه‌گری، کنترل، سرکوب عواطف و اعمال خشونت هم‌ارز می‌سازد. در ایران، این الگو در قالب مفاهیمی نظیر «غیرت»، «ناموس» و «ریاست مرد بر خانواده» بازتولید می‌شود؛ مفاهیمی که نه‌تنها در فرهنگ عمومی ریشه دوانده‌اند، بلکه در قوانین واپس‌گرایانه و تبعیض‌آمیز—از جمله حق ولایت، حضانت و ریاست انحصاری بر خانواده—نیز انعکاس یافته و تثبیت شده‌اند. این سازوکار محدود به یک جغرافیا نیست؛ در بسیاری از جوامع غرب و جنوب آسیا نیز همین مفاهیم، با نام‌ها و روایت‌های گوناگون، کارکردی مشابه دارند: مشروعیت‌بخشی به خشونت علیه زنان.

واقعیت انکارناپذیر این است که خشونت علیه زنان باید از چارچوب «مشکل زنان» خارج شده و به‌عنوان «مسئله‌ای مرتبط با مردان» بازتعریف شود. این چرخش رویکرد در ایران اهمیتی راهبردی دارد، چراکه سکوت یا هم‌دستی مردان در خانواده و اجتماع، یکی از ستون‌های اصلی تداوم چرخه‌ی خشونت است.

رویکرد «ناظر فعال» در جوامعی با فضای مدنی محدود، مانند ایران، جلوه‌های منحصربه‌فردی می‌یابد. مردانی که در محیط‌های کاری، دانشگاهی یا خانوادگی در برابر شوخی‌های جنسیت‌زده، تحقیر زنان یا توجیه خشونت سکوت نمی‌کنند، در عمل در حال ساختارشکنی و طرد مردانگی سمی هستند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» تبلور عینی این تغییر بود؛ مردانی که در خیابان‌ها سپر بلای زنان شدند یا از مبارزه‌ی آنان علیه حجاب اجباری حمایت کردند، مصادیق بارز و شجاعانه‌ی کنش‌گری به شیوه‌ی «ناظر فعال» محسوب می‌شوند.

مردانگی سمی تنها زنان را هدف نمی‌گیرد، بلکه به خود مردان نیز آسیب‌های جدی وارد می‌کند. نرخ بالای خشونت مردان علیه مردان، قتل‌های ناشی از نزاع، آسیب‌پذیری در برابر خشونت‌های سیاسی و فشار شدید برای ایفای نقش «مردِ نان‌آورِ مقتدر»، نشان‌دهنده‌ی ابعاد مخرب این الگو برای مردان است. از سوی دیگر، سرکوب عاطفی مردان و انگ‌زنی به هرگونه نقطه‌ضعف، مانعی جدی در مسیر مراجعه‌ی آنان به خدمات سلامت روان ایجاد می‌کند. این مانع فرهنگی—حتی زمانی که امکانات اقتصادی و درمانی فراهم باشد—مردان را از درمان محروم کرده و زمینه‌ساز تداوم خشونت می‌شود.

در ایران، مرد ایده‌آل در رسانه‌های دولتی اغلب به‌عنوان «مدافع نظم، ناموس و امنیت» تصویر می‌شود. این نوع بازنمایی، چه در سریال‌های تلویزیونی و چه در گفتمان سیاسی و امنیتی، خشونت و اقتدار مردانه را طبیعی و ضروری جلوه می‌دهد و هرگونه مردانگی صلح‌جو را به‌عنوان ضعف یا تهدید معرفی می‌کند. حقیقت آن است که محکوم‌کردن همه‌ی مردان راه‌حل نیست. راه‌حل موثر، تشویق مردان به پاسخ‌گویی، نقد امتیازهای مردسالارانه و معرفی تعاریف تازه‌ای از مرد بودن است؛ تعاریفی که بر مراقبت، همبستگی و مبارزه با خشونت—حتی در درون خانواده—تکیه دارند. نمونه‌های همبستگی مردان با زنان در ایران و کشورهای منطقه، از جمله لبنان، فلسطین و تونس، نشان می‌دهد که این الگوهای جایگزین نه‌تنها شدنی هستند، بلکه وجودی عینی دارند.

در ایران، نه‌تنها خبری از سیاست‌های پیشگیری عمومی، برنامه‌های درمانی فراگیر و آموزش نظام‌مند برای مقابله با «خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت» نیست، بلکه در بسیاری موارد، انگاره‌ها و هنجارهای واپس‌گرایانه به‌صورت ساختاری ترویج و تشویق می‌شوند. با این حال، آن‌چه پیش‌تر درباره‌ی چالش‌ها و ضرورت نقش‌آفرینی مردان گفته شد، در بافت ایران نیز کاملاً صادق است؛ چراکه حتی با وجود قوانین تبعیض‌آمیز و موانع دولتی، مبارزه با فرهنگ پدرسالارانه و نمادهای خشونت‌بارِ برآمده از نابرابری جنسیتی، بدون مشارکت فعال مردان ناممکن خواهد بود. از همین‌رو، حضور مردان در عرصه‌ی پیشگیری و مقابله با خشونت‌های جنسی و مبتنی بر جنسیت، جایگاهی اساسی و تعیین‌کننده دارد.

مردانگی سمی در ایران، فراتر از یک پدیده‌ی فرهنگی یا رفتاریِ فردی، در پیوندی تنگاتنگ با ساختار قدرت سیاسی، نظام حقوقی و سازوکارهای انفعال اجتماعی عمل می‌کند. از این‌رو، مقابله‌ی موثر با این پدیده مستلزم مرئی‌سازی نقش مردان است؛ نقشی دوگانه که هم در «تداوم خشونت» و هم در «مقاومت علیه آن» معنا می‌یابد. تجربه‌ی بیش از ۴۶ سال گذشته نشان داده است که نسل‌های جوان و کنش‌گران مرد، ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل قابل‌توجهی برای به چالش کشیدن الگوهای مسلط مردانگی از خود نشان داده‌اند. یکی از محورهای اساسی برای گذار از چرخه‌ی بازتولید خشونت و نابرابری جنسیتی در ایران، حمایت از اشکال بدیل مردانگی است؛ الگوهایی که آزادی، برابری و کرامت انسانی زنان را نه در تضاد، بلکه جزئ لاینفک رهایی جمعی و عدالت اجتماعی می‌دانند.

توسط: الهه امانی
دسامبر 22, 2025

برچسب ها

Elahe Amani الهه امانی خشونت جنسیتی خط صلح خط صلح 176 زن زندگی آزادی سازمان ملل غیرت کمپین ۱۶ روز فعالیت جهانی علیه خشونت‌های جنسیتی کمپین 16 روز فعالیت علیه خشونت جنسی کمپین ۱۶ روزه کمپین یک میلیون امضا ماهنامه خط صلح مردانگی سمی