
خانهای که هرگز از آن ما نبود/ پردیس پارسا
ایران سالهاست که میزبان افغانستانیهاست و هر از گاهی مهاجران غیرقانونی را اخراج کرده است، اما پس از جنگ با اسرائیل شدت اقدامات علیه افغانستانیها به سطحی بیسابقه رسیده است. این مسئله بحران انسانی پیچیدهای را رقم زده که پیامدهای آن هم برای مهاجران باقیمانده در ایران، هم شهروندان بازگردانده شده و هم برای کشور بحرانزدهی افغانستان ویرانگر است. طبق آمارها از آغاز سال ۲۰۲۵، بیش از یک و نیم میلیون افغانستانی از ایران به کشورشان بازگردانده شدهاند، تنها در عرض چند هفته پس از پایان درگیری با اسرائیل، این روند شتابی خیرهکننده بهخود گرفته و روزانه دهها هزار نفر از مرزها عبور کردهاند.
مقامات ایرانی دلیل اصلی این برخورد شدید را نگرانیهای امنیتی و ادعای همکاری برخی مهاجران افغانستانی با اسرائیل در جریان درگیریهای اخیر عنوان کردهاند. رسانههای دولتی ایران با پخش اعترافات افرادی با هویت نامشخص، تلاش کردهاند تا این روایت را تقویت کنند. با اینحال، محمد منان رئیسی، یکی از نمایندگان مجلس ایران، صراحتاً اعلام کرده است: «حتی یک مورد از جاسوسهای بازداشتشده از اتباع افغانستان نبودند». این اظهارات نشان میدهد که حتی در داخل ایران نیز روایتی یکپارچه در این مورد وجود ندارد.
خلاهای قانونی در ایران و پیامدهای آن برای مهاجران افغانستانی
پس از آنکه رژیم سیاسی افغانستان به طالبان واگذار شد، شرایط ناگوار اجتماعی-سیاسی، خشکسالی و رکود گستردهی اقتصادی، افغانستان را در زمرهی فقیرترین کشورهای جهان قرار داد. اکنون گرچه درگیریها در افغانستان کاهش پیدا کرده است، اما خشونت، ترس، محرومیت و فقر شدید، مردم این کشور را به مهاجرت به دیگر کشورها، بهخصوص ایران و پاکستان وادار میکند. رها بودن مرزها باعث ورود بسیاری از پناهجویان افغانستانی به ایران شده است، از سوی دیگر قوانین حقوقی ایران امکان ادغام مهاجران افغانستانی را در جامعهی ایران فراهم نیاورده و آنها را از ابتداییترین حقوق انسانی محروم ساخته است. قانونگذار، قوانین بهروز و کاملی دربارهی ورود و پذیرش پناهندگان و حمایت از آنها تصویب نکرده است و مقررات مشخصی مربوط به سرشماری، شرایط و نحوهی ارائهی درخواست پناهندگی، مرجع تصمیمگیرنده، استانداردهای تعیین وضعیت پناهندگی، حقوق پناهندگان، تکالیف آنها، شرایط تمدید اقامت و مدت زمان و شرایط لازم برای ارائهی درخواست کسب تابعیت از سوی آنان، تدوین نکرده است. مهاجران افغانستانی در ایران، اجازهی داشتن حساب بانکی و سیمکارت را ندارند و در بسیاری از مناطق کشور از خدمات عمومی محروم هستند. محرومیت از ابتداییترین حقوق، امکان تحرک اجتماعی و طبقاتی را از مهاجران افغانستانی گرفته است که نتیجهاش حاشیهنشینی، انزوا، افزایش فقر و آسیبپذیری آنان بوده است. مشغولبودن آنها بهعنوان نیروی کار ساده در بخش ساختوساز، کشاورزی، دامداری و مرغداری، موجب انطباق جمعیت افغانستانی ایران با طبقات اجتماعی و اقتصادی بسیار پایین ایران شده است. در حالیکه اگر قانونگذار دستیابی آنان را به فرصتهای آموزشی، تحصیلی و شغلی مناسب تسهیل میکرد، شرایط زندگیشان بهبود مییافت و مشارکتشان در تولید ناخالص ملی افزایش پیدا میکرد. بر اساس قانون کار، مهاجران افغانستانی تنها مجاز به اشتغال در ۳۷ شغل تعیینشده هستند. این در حالی است که در میان آنان، افراد تحصیلکرده و متخصص نیز حضور دارند که جامعه از ظرفیتها و تواناییهایشان بهره نبرده و آنان را به اشتغال در مشاغل سخت و یدی سوق داده است.
سرریز خشم اجتماعی بر پیکر مهاجران
در سالهای اخیر، شرایط اقتصادی ایران اسفبار بوده است. افزایش بیکاری، تورم و گرانی هرروزه، کمر اقشار کمدرآمد جامعه را هرروز بیشتر خرد میکند، فشارهای اقتصادی و بحرانهای داخلی ایران، موجب تشدید احساسات ضد مهاجر در جامعه شده و فضای تبعیض و خشونت علیه افغانستانیها را گسترش داده است.
«معصومه»، که اصالتاً افغانستانی است و بیست سالی میشود که ساکن تهران است، میگوید: «به دخترم قول داده بودم توی کتابخونه ثبتنامش کنم. پاسپورتمون رو به مسئول کتابخونه دادیم، ولی گفتن چون اعتبارش کمتر از شیش ماهه قبول نمیکنیم. اعتراض که کردم، گفتن شما اتباعید و وضعیتتون فرق کرده، معلوم نیست اقامتتون بعد از این دو، سه ماه تمدید بشه یا نه و کتابخونه هم قوانین خاص خودش رو داره. از خیر عضوشدن توی کتابخونه گذشتیم، وقتی برمیگشتیم خونه، دخترم ازم پرسید اتباع یعنی چی؟ و من نمیدونستم چه جوابی بهش بدم».
«مریم»، دانشجوی ۲۲ سالهی افغانستانی ساکن تهران، میگوید: «من در بین مردم، حتی دوستهای ایرانیام، خشم زیادی احساس میکنم. وقتی مردم نتونن خشم خودشونو از ناکارآمدی حکومت نشون بدن، خشمشون رو به افراد ضعیفتر منتقل میکنن».
در چنین شرایطی انتشار مطالبی مانند استفادهی مهاجرین از یارانهی ایرانیان، نگرش جامعه را نسبت به مهاجران افغانستانی تلختر کرده است و برخی از ایرانیان در جایجای فضای مجازی، لب به اعتراض و ناسزا و حتی تهدید گشودهاند و کمپینهایی به راه انداختهاند که اخراج افغانستانیها را «مطالبهی ملی» عنوان میکند. با این حال، باید توجه داشت مهاجران در ایران تنها مصرفکننده نیستند، آنها در بخشهایی مانند کشاورزی، ساختمانسازی و خدمات شهری، در سختترین شرایط کاری با دستمزدهای کم، بدون حمایتهای قانونی و بیمه و بازنشستگی کار میکنند و برای استفاده از خدمات و امکانات جامعه، از آموزش گرفته تا بهداشت و درمان و حملونقل، هزینههایی میپردازند که گاهی حتی از شهروندان ایرانی نیز بیشتر است. ضمناً آنها برای دریافت ویزا، کارت آمایش، کارت سرشماری، کارت کار، تمدید اسناد و مدارک خود و صدور برگهی تردد، سالانه مبالغ بسیاری به دولت ایران پرداخت میکنند.
«علی»، که اهل افغانستان است و در تهران در صنعت ساختوساز مشغول به کار است، میگوید: «این روزها از خیلیها میشنوم که میگن مهمونی تموم شد، برید کشور خودتون. کدوم مهمونی؟ تو این سالها هر جور که میشد تحقیرمون کردن، گناه هر مشکلی رو انداختن گردن ما. میگن ما سوبسید مصرف کردیم، بله درست، اما مگه بهمون مزد عادلانه دادن؟ مگه بیمهمون کردن یا بهمون بازنشستگی دادن؟ کسی رو میشناسم که از سر داربست سقوط کرد و صدها برابر پولی که درآورده بود رو خرج عمل شکستگی دست و پاش کرد. یهبار شنیدم که یه کلهگندهای برج ساخته بود و بهجای تسویهی پول کارگرها، زنگ زده بود پلیس بیاد همهشونو دستگیر کنه. چقدر آدم نشونتون بدم که صاحبکارهاشون پولشونو خوردن. به جرات میگم که این قضیهی ندادن دستمزد برای همهی افغانستانیها اتفاق افتاده».
با این حال «حسین»، که ایرانی و در یک کافه باریستا است، میگوید: «کمبود آب، برق، گاز، مسکن و شغل تقصیر افغانستانیهاست، امنیت ما و خانوادههامونو هم بهخطر میندازن. سربازی که نمیرن، مالیات نمیدن، از یارانهی مفت هم استفاده میکنن. کشورهای دیگه متخصص و سرمایهدار جذب میکنن، ما که تو اوج بحرانهای اقتصادی و انرژی هستیم میلیونها نفر آدم غیرمولد رو جذب کردیم. مهمونی یه سال، دو سال، نه همیشه، اونم هزار نفر، ده هزار نفر نه، پنج، شیش میلیون نفر آدم. توی این جنگ هم که ظاهراً خیلی از خرابکاریها زیر سر همینها بوده».
اتهامات جاسوسی پس از جنگ با اسرائیل، آتش خشونت علیه افغانستانیهای ساکن ایران را بیش از پیش شعلهور کرده است. علاوه بر شنیدن توهین در کوچه و خیابان، این روزها اخبار زیادی از افغانستانیهایی بهگوش میرسد که مورد ضربوشتم یا حمله با چاقو قرار گرفتهاند، یا از ارائهی خدمات به آنها در بانکها، نانواییها، داروخانهها، مدارس و بیمارستانها خودداری شده است.
«شریف»، که اهل افغانستان و سرایدار است، میگوید: «اگه از یه نفر خطایی سر زده باشه، نباید گناهشو بهپای همهی ما بنویسن. الان شرایط جوری شده که من هم از مردم میترسم، هم از دولت. هیچجا احساس امنیت ندارم. بعضیها رو توی اتوبوس و مترو کتک زدن، به خود من بارها گفتن جاسوس اسرائیل».
«وجیهه»، ۲۴ ساله که در تهران بهدنیا آمده و با خانوادهاش در شهر قدس زندگی میکند، از بیمهریهایی که دیده است، چنین میگوید: «سوار تاکسی شده بودم که راننده گفت بهخاطر شماست که ایرانیها کشته شدن. بهش گفتم ما که کاری نکردیم. ما داریم زندگیمونو میکنیم. یهبار تو صف نونوایی یه خانم که یه عالمه نون خریده بود به بقیه میگفت این نونها رو میخرم که به افغانستانیها نرسه. اینها مملکتو اشغال کردهان».
روایتهایی از بازگشت اجباری
جنگ با اسرائیل، ثبات نسبیای را که در زندگی بسیاری از افغانستانیهای مقیم ایران وجود داشت از میان برد و موجب شد بسیاری از آنها مشاغل خود را از دست بدهند و مجبور به ترک ایران شوند. «نادیا»، که چهار سال بود ساکن ایران شده بود و همسرش یک کارگاه کفش را میگرداند، میگوید: «بهدلیل بیکاری و ناامنی از افغانستان اومدیم ایران، اما جنگ ایران و اسرائیل همهچیزو عوض کرد. شرایط کار برای شوهرم سخت شد و یه مدت بیکار موند. همونموقع تصمیم گرفتیم برگردیم. یه شبانهروز بدون آب و غذا توی اردوگاه موندیم، بعد راهی کابل شدیم. من ایران رو خیلی دوست دارم، از مرز که رد میشدیم گریهم گرفته بود».
مهاجران بازگشته، داستانهای تکاندهندهای از روند اخراجها تعریف میکنند، از دستگیری در خیابانها و ایستگاههای مترو گرفته، تا یورشهای ناگهانی پلیس به محل کار و ضربوشتم، و تحقیر.
«حمید»، که مهندسی ایرانی است، از تجربهی خشونتی که شاهد بوده است، میگوید: «رفته بودم کارواش، یهو یه ون سفید اومد تو محوطه. همهی کارگرها قایم شدن. سرباز جوونی پیاده شد و چند تاشون رو از بین ماشینها پیدا کرد و برد توی ون. ون که راه افتاد دو تاشون از بالای پشتبوم اومدن پایین. نگران دوستهاشون بودن، میگفتن احتمال داره همین امشب دست خالی رد مرزشون کنن. مدیر کارواش رو خبر کردن که مدارک رو ببره پاسگاه، خودشونم شروع کردن ماشین منو شستن. یکیشون میگفت من نظامی بودم، طالبان که اومد مجبور شدیم بیایم ایران. اون یکی هم که خیلی کمسن بود، جای تیر طالبان رو توی پاش نشونم داد».
«فاطمه» میگوید: «برادر نوجوونم رو هفتهی پیش رد مرز کردن. حین کار گرفتنش، دمپایی پاش بوده که بردنش اردوگاه و همون شکلی فرستادنش افغانستان. وقتی زنگ زده بود، میگفت با شلنگ کتکش زدن. من توی ایران دانشجوام و قراره بمونم، ولی پدر و مادرم میخواستن برگردن افغانستان که حالا برادرم اینجوری رد مرز شده، بابام رو هم گرفتن».
«مریم» میگوید: «بعضی بچهها رو توی خیابون بازداشت کردن و تنهایی برگردوندن افغانستان. بچهی دهساله رو گرفتن و اجازه نمیدادن به مادرش تلفن کنه و وقتی مادر خودشو به اونجا رسونده، مادرو هم بازداشت کردن، در حالی که دختربچهی خردسالش خونه بوده».
«مهدی»، که در بازار تهران کارگری میکند، میگوید: «وقتی میبرن اردوگاه، کاش سریع رد مرز میکردن. مدتی زیادی توی گرما و شلوغی و بیامکاناتی نگه میدارن. خبری از آب و غذا هم نیست. من توی همین اردوگاه عسگرآباد کسی رو میشناختم که میگفت یه آب معدنی بخوای اونجا بخری، سیصد هزار تومن باید هزینه کنی، میگفت چند نفر فوت کردن تو اون وضعیت. دست آخر هم کسایی که رد مرز شدن، باید سه میلیون و سیصد هم پول بدن واسه اتوبوس تا ببردشون لب مرز».
گزارشهای رسانهها و نهادهای حقوق بشری حاکی از آن است که حتی برخی از افغانستانیهایی که دارای مدارک معتبر اقامت هستند نیز بهصورت اجباری اخراج شدهاند. مهدی میگوید: «خیلی وقتها حتی افرادی که مجاز و قانونی هستند رو رد مرز میکنند. اونوقت سالیانه خداتومن هزینهی تمدید این مدارک از مردم افغانستانی گرفته شده».
در این میان کسانی هم بودهاند که برگهی خروج داشتند و قرار بوده در تاریخ مشخصی با خانوادهی خود راهی افغانستان شوند، اما بیهوا در کوچه، خیابان یا محل کار دستگیر شدهاند و مجبور شدهاند بدون هیچ برنامهای خانه و زندگی خود را بگذارند و بروند.
«کلثوم» میگوید: «من باردارم، با سهتا بچهم تو اسلامشهر تنها موندم، کسی رو هم ندارم. شوهرمو پلیس گرفته و فرستاده افغانستان. برگهی سرشماری داشت، قرار بود خودمون از ایران بریم. ولی پلیس از سر ساختمون گرفتش بردش کمپ. هر چی بهشون گفته بود من برگهی خروج دارم، فایده نداشته. اصلاً کسی گوش نکرده. پول کارش رو هم نتونست بگیره، چون کارفرماش گفته بود بعد از تموم شدن پروژه، تسویه میکنه. الآن شوهرم تو هراته، من اینجا، باید خودم دستتنها با این وضعم خونه و زندگیمونو جمعوجور کنم و برم افغانستان».
بسیاری از افغانستانیها، پیش از آنکه بتوانند حتی دستمزد کار یا پول پیش خانههای اجارهایشان را دریافت یا اسباب و اثاثیهی خود را جمع کنند، با باروبنهای مختصر مجبور به ترک ایران شدند. آنهایی هم که مقاومت کرده و برای دریافت حق و حقوق خود ماندهاند، با خطر دستگیری مواجهاند. «احمد» میگوید: «چند وقت پیش به صاحبخونه گفتم که پول رهن خونه رو، که پونصد میلیون تومن بود، بهم برگردونه. اما صاحبخونه میگه خونه رو برای اجاره، سپرده به یه بنگاه و تا وقتی مستاجر پیدا نشه نمیتونه پول منو بده. چند وقتی هم هست که دیگه وقتی زنگ میزنم جوابمو نمیده. دوازدهسال توی ایران جون کندم، عرق ریختم، تحقیر شدم تا تونستم این پول رو جمع کنم. طبق برگهی خروج، قرار بود چند هفته پیش از ایران بریم، اما حالا موندیم تا ببینیم تکلیف پولمون چی میشه. برای اینکه دستگیر نشم، صبح خیلی زود با اسنپ میرم سر کار، شب هم دیروقت برمیگردم خونه. به رانندهی اسنپ هم پول بیشتری میدم تا از مسیری بره که به پلیس برنخوریم».
در طول چند دهه اقامت در ایران، بعضی از مهاجران موفق به خرید خانه شدهاند. اما بهدلیل محدودیتهای قانونی، امکان ثبت سند بهنام خود را نداشتهاند و بهناچار در سند، نام یک فرد ایرانی را درج کردهاند. اکنون که بسیاری از آنها مجبور به ترک ایران شدهاند و قصد فروش خانههایشان را دارند، با مشکلات جدیای روبهرو شدهاند، چرا که خریداران حاضر نیستند بهای واقعی ملک را بپردازند و با توسل به انواع فشارها و بهانهها، تلاش میکنند مهاجران را وادار کنند که ملک خود را زیر قیمت به فروش برسانند.
«شکیب» میگوید: «سهسال پیش یه واحد ۶۰ متری تو کهریزک خریدم. چون نمیشد سند به اسم خودم باشه، خونه رو به اسم یکی از آشناهای ایرانیم زدم. وقتی تاریخ برگهی خروج نزدیک شد، نتونستم هیچ مشتری منصفی پیدا کنم که خونه رو به قیمت بخره، مجبور شدم خونه رو به همون کسی که سند به اسمش بود نصف قیمت بفروشم».
بحران مهاجرت، آینهی تمامنمای ناکارآمدیها
آنچه در این گزارش آمد، نهتنها روایتی از رنج مهاجران افغانستانی، که تصویری روشن از سازوکاری است که در مواجهه با بحران، بهجای پاسخگویی و اصلاح ساختارها، راه انکار و مقصریابی را برمیگزیند. در روزهایی که کشور با تبعات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جنگ دستوپنجه نرم میکند، حکومت ایران تلاش کرده است تا با برجستهکردن نقش مهاجران افغانستانی بهعنوان «تهدید امنیتی» یا «فشار مضاعف بر منابع»، نگاهها را از کمکاریهای خود منحرف کند و بهجای آنکه مسئولیت بحرانهای اقتصادی، ضعف در مدیریت شرایط بحرانی و فقدان برنامهریزی در حوزههایی مانند اشتغال، آموزش، خدمات عمومی و سیاست خارجی را بپذیرد، مهاجران افغانستانی را به ابزاری برای انحراف افکار عمومی و سرپوش گذاشتن بر ناکارآمدیهای خود بدل کرده است. افغانستانیها اکنون سپر بلای دستگاهی شدهاند که برای بقای خود، نیازمند «دشمنسازی» است، حتی اگر آن دشمن، کودکانی باشند که در ایران زاده شده و هرگز خاک افغانستان را ندیدهاند.
نخستین گام در حل بحران مهاجرت، کنارگذاشتن «سیاست مقصریابی» و «پذیرش مسئولیت» است، چیزی که در روایت این روزها، بیش از هر چیز غایب است.
برچسب ها
آتش بس اتباع افغانستان افغان ستیزی افغانستان پردیس پارسا پناهنده جاسوسی خشکسالی خشونت خط صلح خط صلح 172 رکود اقتصادی طالبان ماهنامه خط صلح مهاجرت نژادپرستی