اخرین به روز رسانی:

سپتامبر ۱۸, ۲۰۲۵

آتش در قلب «آقاجان»/ آذر طاهرآبادی

هوای صبح تابستانی داغ «آقاجان» تلخ است؛ بوی دود سوخته، فاضلاب شهری که در کوچه رها شده‌ و بوی تند مواد در هم تنیده شده. فاصله‌ی تقریبی این محله با قلب شهر حدوداً ده دقیقه است. از همان لحظه که پایم را در محله می‌گذارم، متوجه می‌شوم این‌جا زندگی «معمولی» نیست؛ این‌جا اعتیاد نه یک مشکل حاشیه‌ای که بخشی از بافت روزمره‌ی حیات این مردم است.

 

تاریخچه‌ی آقاجان: از محله‌ی کارگری تا حاشیه‌ی آسیب

قدیمی‌های کرمانشاه می‌گویند محله‌ی آقاجان در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی یکی از مناطق پرجنب‌وجوش شهر بود. بیش‌تر ساکنانش کارگران و کشاورزان زمین‌های اطراف بودند. خانه‌ها کوچک اما پر از زندگی بودند. «کریم»، ۷۰ ساله، که تمام عمرش را این‌جا گذرانده، به‌یاد می‌آورد: «اون موقع‌ها مردم به‌هم کمک می‌کردن. حتی اگه کسی فقیر بود، عزتش سر جاش بود. اما بعد از جنگ و بالا رفتن بیکاری، خیلی‌ها یا مهاجرت کردن یا افتادن توی دام اعتیاد».

 

مقایسه با دیگر محلات کرمانشاه

یک فعال اجتماعی در کرمانشاه که نمی‌خواهد نامش فاش شود، به خط صلح می‌گوید: «آقاجان تنها محله‌ای نیست که با این بحران دست و پنجه نرم می‌کند. محله‌هایی مثل جعفرآباد، حکمت آباد، آناهیتا، چمن و دره‌دریز هم مشکلات مشابه دارند. اما آقاجان به‌دلیل بافت فرسوده، کوچه‌های پیچ‌درپیچ و تراکم بالای جمعیت، برای شبکه‌های توزیع مواد یک محیط ایده‌آل است». او توضیح می‌دهد که در مقایسه با این مناطق، آقاجان نرخ بالاتری از مصرف‌کنندگان نوجوان دارد، و این مسئله، آینده‌ی محله را تیره‌تر می‌کند.

هم‌چنان در محله در حال قدم‌زدن هستم؛ زنان با چشمانی خسته از پنجره‌ها نگاه می‌کنند، بچه‌ها از کنار معتادانی که روی پله‌ها و کنار دیوارها خوابیده‌اند می‌گذرند و مردانی که می‌خواهند بی‌تفاوت به‌نظر برسند، همان نگاه نامطمئن را برمی‌گردانند. من در محله‌ی آقاجان قدم می‌زنم تا روایت کسانی را که روزانه با این واقعیت درگیرند بشنوم؛ روایت خانواده‌ها، درمانگران، فعالان محلی و آن‌هایی که خودشان در مرکز بحران ایستاده‌اند.

«این‌جا از وقتی شیشه ارزون شده‌، همه‌چی عوض شده». «رضا»، مردی حدود ۴۰ ‌ساله است که از کودکی در آقاجان بزرگ شده، جمله‌اش را با نگاهی که به دوردست دوخته تکرار می‌کند. کنار بقالی کوچک محله نشسته، دست‌هایش پینه بسته و صدایش خسته است. به‌گفته‌ی او، پیش از رواج مواد صنعتی، الگوی مصرف در محله، بیش‌تر تریاک و پس از آن حشیش بود: «اما الان جوان‌ها از ۱۶-۱۵ سالگی شیشه می‌زنند. اثرش زود می‌آد، ولی آدمو می‌سوزونه. بدن و روان هر دو خراب می‌شن». او به خانه‌ای نیمه‌متروکه اشاره می‌کند و می‌گوید: «اون‌جا رو می‌بینی؟ اون پاتوقه. نه پلیس کاری می‌کنه و نه کسی جرات داره حرف بزنه».

در سراشیبی محله که انتهایش به بیمارستان امام خمینی –مرکز ترومای سوانح سوختگی و چشم— می‌رسد، گروهی از نوجوانان دور هم جمع‌اند. به سراغشان می‌روم. خودم را که معرفی می‌کنم، چند نفرشان سریع جمع را ترک می‌کنند. یکی از آن‌ها که خودش را «میلاد» معرفی می‌کند، پس از گپ و گفتی کوتاه، در پاسخ به سوال خط صلح با صدایی نحیف می‌گوید: «فکر می‌کنی ما چطور معتاد شدیم؟ اولش فقط برای تفریح بود و خنده، حالا شده کار هر روز و خودم شدم پخش‌کننده‌ی مواد و ساقی». وقتی می‌پرسم آیا پدر و مادرت از این وضعیت خبر دارند، می‌گوید: «فکر می‌کنی خبر ندارند؟ پس این خرجی که بهشون می‌دم از کجا در میارم؟ من که کاری ندارم، پدرم سال‌هاست مرده، مادرم هم خانه‌داره و شغلی نداره، منم و سه تا خواهر و برادر که باید خرجشون رو در بیارم».

از ساکنان محله درباره‌ی فروشندگان و تولیدکننده‌ها می‌پرسم، برخی حاضر به مصاحبه نیستند و برخی نیمه‌مستقیم حرف می‌زنند؛ ترسی عجیب در چشمانشان موج می‌زند که وادارشان می‌کند به سکوتی ناخواسته.

«سعید»، مغازه‌دار محله است، وقتی از او درباره‌ی نحوه‌ی توزیع مواد می‌پرسم، نفس در سینه حبس می‌کند و می‌گوید: «همه می‌دونن. صبح تا شبش معلومه. بعضی وقتا خانواده‌ها خودشون میان جنس می‌خرن. مسئولان هم می‌دونن، اما انگار یک خط قرمز هست، کسی جرات نمی‌کنه وارد شه». او از قیمت پایین‌تر مواد صنعتی نسبت به مواد سنتی صحبت می‌کند و می‌گوید این عامل، مصرف در میان قشرهای کم‌درآمد را تسهیل کرده است.

به دانشگاه آزاد می‌روم تا با دکتر «عامری»، روانشناس بالینی، ملاقات کنم. او در یک مرکز بازپروری خودخواسته هرروز با مراجعینی از آقاجان روبه‌رو است، از ایشان درباره‌ی مراجعینش می‌پرسم، می‌گوید: «بیش‌ترشان زیر ۳۰ سال‌اند. مواد صنعتی اثرات بسیار تهاجمی روی سیستم عصبی می‌گذارد. درمان طولانی، پیچیده و پرهزینه است و وقتی فرد به همان محیط بازمی‌گردد، احتمال بازگشت خیلی بالاست». او از کمبود ظرفیت مراکز سم‌زدایی و روان‌درمانی و نیز هزینه‌های بالای درمان می‌گوید: «خیلی از خانواده‌ها نه توان مالی ترک را دارند نه حمایت اجتماعی لازم».

در ادامه‌ی گفتگو، دکتر عامری به موضوعی دیگر هم اشاره می‌کند که با بهت به او خیره می‌شوم، موضوعی که شاید تیتری تازه باشد برای گزارش بعدی: «فحشایی که از دل مواد مخدر زاده شده است». عامری به رواج فحشا در این محله اشاره می‌کند و می‌گوید علاوه بر سوئ مصرف مواد مخدر در این محله، باید به تن‌فروشی زنان هم توجه کرد که در سایه‌ی آن در حال رشد است. در کنار خانه‌هایی که پاتوق مصرف مواد است، اتاق‌هایی برای این‌کار نیز هست که زنانی که نمی‌دانند از کجا باید درآمد کسب کنند، رو به تن‌فروشی آورده‌اند.

دیدارم که با دکتر عامری به اتمام می‌رسد، دوباره به همان کوچه‌ها برمی‌گردم، حالا وقتی در محله قدم می‌زنم، کاملاً می‌توانم خانه‌هایی را که به مرکز استعمال مواد مخدر تبدیل شده‌اند، تشخیص دهم. این خانه‌ها، معمولاً در و پنجره‌هایشان بسته است، اما از لای شکاف درها می‌توان دید که داخل، چراغ‌های ضعیف و دود پراکنده‌ای به هوا می‌رود.

«حمید»، مردی که سال‌ها در محله کارگری کرده و حالا در تلاش برای ترک است، می‌گوید: «وقتی کسی خمار می‌شه، همین‌جا می‌مونه. نه کسی کمک می‌کنه نه نهاد حمایتی هست. همه‌چی جلوی چشمته، خونه، رفیق، کوچه. ترک‌کردن این‌جا، یعنی جداشدن از همه‌چیز».

یکی از تراژدی‌های واضح در آقاجان، درگیرشدن کودکان و نوجوانان است. «لیلا»، مادری که دو فرزند خردسال دارد، و همسرش هنوز درگیر مواد نشده و کارگر یک تراشکاری در شهرک صنعتی است، می‌گوید: «پسرم از مدرسه که میاد و می‌گه فلانی دیشب روی پله خوابیده بود. ما باید چطور به بچه‌مون توضیح بدیم؟ این‌جا بچه‌ها هر روز شاهد چیزایی هستن که نباید» و ادامه می‌دهد: «خود این محله، تبدیل شده به مدرسه‌ای برای این‌که چطور بتونند از مواد استفاده کنند، سر هر کوچه و توی هر خونه، حداقل دو نفر رو می‌بینی که دارند جلوی چشم بچه‌ها مواد مصرف می‌کنند. من چطور می‌تونم بچه‌هام رو از این خطر دور کنم خدا می‌دونه، استطاعت مالی هم نداریم که بشه از این محله به یک محله‌ی بهتر بریم و یک زندگی نرمال داشته باشیم».

روایت ترک و بازگشت تکراری نیز یکی از خطوط اصلی بحران است. «مجید»، ۳۵ ساله، که دو مرتبه ترک کرده و باز هم به چرخه‌ی مصرف برگشته است، می‌گوید: «مرکز ترک کمک می‌کنه، اما وقتی برمی‌گردی این‌جا، همه‌چی دوباره جلوت قرار می‌گیره. دوستات، رفقا، حتی آدمایی که وقتی پاک بودی تو رو تشویق می‌کردن، الان می‌خوان دوباره با هم باشن. محل زندگی هم که عوض نشه، خیلی سخته».

از دید اجتماعی، محله‌ی آقاجان حاصل یک روند بلندمدت است، «بیکاری ساختاری»، «کاهش سرمایه‌ی اجتماعی» و «ضعف خدمات شهری»، تسریع کننده‌هایی هستند که جوانان و نوجوانان این محله را خیلی سریع‌تر از آن‌چه که بتوان تصور کرد به این گرداب می‌کشاند. هم‌چنین نقش شبکه‌های توزیع در گسترش بحران قابل چشم‌پوشی نیست. «آرش»، مصرف‌کننده‌ی سابق که حالا سعی می‌کند به دیگران کمک کند، می‌گوید: «یک نفر پخش‌کننده‌ی اصلیه، بعد چند نفر زیر دستش داره. نوجوانان کم‌سن و سال برای پیک‌کاری استخدام می‌شن، چون شناسایی و مجازاتشون ساده نیست». او تاکید می‌کند که بسیاری از کسانی‌که پخش می‌کنند، خودشان سابقه‌ی مصرف داشته‌اند و برای تامین هزینه‌ی مصرف یا زندگی وارد این شبکه‌ها شده‌اند.

پاسخ نهادهای رسمی اما آمیخته‌ای از عمل و وعده است. در گفت‌وگو با سرکلانتری محلی، به‌من گفته شد که «طرح‌های پاکسازی» اجرا شده و چندین نفر بازداشت شده‌اند. در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه بند زندانیان مواد مخدر همواره یکی از شلوغ‌ترین بندها بوده که آمار دقیقی از آن هرگز منتشر نشده است و در ماه، چندین حکم اعدام در آن به اجرا درمی‌آید. در این بین اما فعالان محلی و خانواده‌ها می‌گویند بازداشت‌های موقت و حکم زندان طولانی بدون پیگیری اجتماعی و درمانی هیچ اثرگذاری واقعی نداشته است. وقتی بازداشت‌شدگان و یا زندانیان آزاد می‌شوند، به همان محله بازمی‌گردند و چرخه ادامه می‌یابد. آن‌چه پلیس می‌تواند انجام دهد، فقط دستگیری است، اما بدون وجود برنامه‌های توانمندسازی، درمان و اشتغال، تاثیر بلندمدتی نخواهد داشت.

کارشناسان پیشنهاد می‌دهند برای عبور از این بحران، دست‌کم سه محور هم‌زمان باید اجرا شود:

۱- بهسازی شهری و حذف یا تبدیل پاتوق‌ها؛

۲- ایجاد فرصت‌های شغلی محلی و پایدار برای جوانان؛ و

۳- تقویت برنامه‌های پیشگیری و درمان در سطح محله، از جمله حضور مشاوران در مدارس و مراکز محلی.

«گراوند»، جامعه‌شناس و پژوهش‌گر مسایل اجتماعی در کرمانشاه، معتقد است که نگاه صرفاً امنیتی به مسئله‌ی مواد مخدر، هرچند در کوتاه‌مدت می‌تواند با افزایش کشفیات و بازداشت‌ها همراه باشد، اما در بلندمدت راه‌حل پایداری نیست. او به خط صلح می‌گوید: «بسیاری از افرادی که به‌عنوان خرده‌فروش یا حامل مواد مخدر بازداشت می‌شوند، خودشان قربانی شرایط اقتصادی، بیکاری و فقر مزمن هستند. وقتی نرخ بیکاری جوانان در برخی شهرستان‌های مرزی به بالای ۳۰ درصد می‌رسد، جذابیت ورود به شبکه‌ی قاچاق یا مصرف مواد برای برخی از آن‌ها بیش‌تر می‌شود». گراوند، به مسئله‌ی انگ اجتماعی نیز اشاره می‌کند: «وقتی فردی به اتهام مواد مخدر بازداشت می‌شود، حتی پس از آزادی، فرصت بازگشت به جامعه و یافتن شغل شرافتمندانه را ندارد. این چرخه باعث بازتولید جرم و وابستگی به شبکه‌های قاچاق می‌شود». به گفته‌ی او، در مناطق روستایی و حاشیه‌نشین کرمانشاه، نبود خدمات پیشگیرانه، مراکز مشاوره رایگان و برنامه‌های توانمندسازی، باعث شده که پیشگیری از اعتیاد، عملاً به مرحله‌ی بعد از بحران موکول شود. این پژوهش‌گر تاکید می‌کند: «سیاست مبارزه با مواد مخدر باید هم‌زمان بر سه محور پیشگیری، درمان و کاهش آسیب متمرکز باشد، وگرنه آمار بازداشت‌ها، تنها نوک کوه یخ را نشان می‌دهد و تصویر کامل بحران، پنهان باقی می‌ماند».

در طول چندروزی که در آقاجان بودم، چند خانواده را دیدم که در برابر وضعیت تسلیم شده‌اند، و چند نفر را که هنوز امید دارند.

«الهام»، مددکار اجتماعی داوطلب، هر هفته، وعده‌ی غذایی و پوشاک به این محله می‌برد، او می‌گوید: «گاهی یک نفر قبول می‌کنه بیاد مرکز ترک. اما وقتی برمی‌گرده و همه‌چیز همون‌جاست، برگشت اجتناب‌ناپذیره. ما نیاز به طرح‌هایی داریم که زندگی جدیدی پیش روی این‌ها بذاره، اما بودجه‌ی سازمان‌های مردم نهاد بسیار محدود و تعداد این خانوارها، نه‌تنها در این محله که در چندین محله دیگر هم بسیار زیاد هستند».

اکثر افرادی که در این محله زندگی می‌کنند، خانواده‌هایشان درگیر با مسئله‌ی اعتیاد هستند، بیش‌تر آن‌ها شغلشان جمع‌کردن ضایعات است. در انتهای این محله که به بزرگراه آزادگان ختم می‌شود، مراکزی هستند که زیست شبانه دارند و تمامی روز شاید بسته باشند، اما در شب فعالیتی دوچندان دارند. شب‌ها اگر به این محله سر بزنی، می‌بینی که افرادی شبیه به زامبی‌های سینمای هالیوود، گونی به‌دست از سراشیبی محله به‌سوی این مراکز در حال حرکتند تا ضایعاتی را که از سطح شهر جمع‌آوری کرده‌اند را تحویل بدهند و پول مواد را جور کنند.

 

نقش رسانه‌ها و سکوت خبری

بسیاری از ساکنان معتقدند که رسانه‌های محلی از جمله صداوسیما، به‌اندازه‌ی کافی به بحران آقاجان نمی‌پردازند. «سعید»، مغازه‌دار محله، می‌گوید: «ما که این‌جا زندگی می‌کنیم، هرروز می‌بینیم چه خبره. ولی توی اخبار، انگار این‌جا اصلاً وجود نداره». کارشناسان می‌گویند که پوشش رسانه‌ای می‌تواند توجه عمومی و مسئولان را جلب کند و فشار اجتماعی برای اقدام ایجاد نماید. اما برخی رسانه‌ها، به‌دلیل نگرانی از تبعات، کم‌تر وارد چنین گزارش‌هایی می‌شوند.

خلاصه آن‌که، آقاجان نمونه‌ای فشرده از آن چیزی است که اگر جدی گرفته نشود، می‌تواند به بحران‌های بزرگ‌تری منجر شود: جوانانی محروم از آموزش و اشتغال، خانواده‌هایی که توانمندی‌هایشان تحلیل رفته و کودکان و نوجوانانی که در معرض فراگیری رفتارهای مخرب قرار دارند. راه‌حل‌ها ساده نیستند اما روشن‌اند: ترکیب سیاست‌های اجتماعی و شهری، تقویت درمان و بازتوانی و برنامه‌های پیشگیری در سطح مدرسه و خانواده باید به‌سرعت اجرا شود.

وقتی از محله خارج می‌شوم، آخرین تصویرم مردی است که روی پله‌ای نشسته، دست‌های لرزانش را روی زانو گذاشته و به آسمان خیره است؛ نه امیدی در نگاهش هست و نه ترسی از آینده. آقاجان زنده است، اما هرروز در تقابل با بحرانی که به‌شدت درونی و ساختاری است، بحرانی که اگر مهار نشود، نه‌تنها این محله، که نسل بعدی این شهر را نیز به‌خطر خواهد انداخت.

در پایان، به‌عنوان خبرنگار میدانی، معتقدم که باید نگاهی دوباره به آقاجان داشت؛ نه صرفاً با طرح‌های مقطعی انتظامی، بلکه با برنامه‌های بلندمدت اجتماعی-اقتصادی که امکان ترک، توانمندسازی و بازگشت به زندگی شرافتمندانه را فراهم کند. بدون مشارکت نهادهای دولتی، سازمان‌های مردم‌نهاد و خود اهالی، این زخم هر روز عمیق‌تر خواهد شد.

توسط: آذر طاهرآبادی
آگوست 23, 2025

برچسب ها

آذر طاهرآبادی اعتیاد بیکاری تورم خط صلح خط صلح 172 فقر گرانی ماهنامه خط صلح محله آقاجان مخدر صنعتی مواد مخدر